Wednesday, December 28, 2016

سرکوب خونین شورش های ایرانیان به فرمان امام علی



در گذشته ما تنها تصویری رویایی و دروغین از امام های شیعه که توسط آخوندها نوشته یا گفته میشود داشته ایم . سیمای واقعی آنها با آنچه که ملایان نشان داده اند از زمین تا آسمان تفاوت دارد .
نمونه ای از سرکوب های بیرحمانه امام اول شیعیان را در ایران بخوانید
* * * 
در دوران خلافت علی جنگهای داخلی بین مسلمانان و شورش ایرانیان به راه افتاد. شورش ایرانیان در آخرین سال خلافت علی اتفاق افتاد که توسط سپاهیان ارسالی خلیفه سرکوب شد.
تورج دریایی آورده است که پس از به خلافت رسیدن علی، او عبدالله بن عباس را به حکومت عراق فرستاد. مردم استخر بار دیگر شورش کردند و نیروهای ابن عباس بعد از خونریزی زیاد شورش را فرونشاند.
عبدالحسین زرینکوب در این باره می‌گوید:

Sunday, December 25, 2016

صحنه کشته شدن شدن علی معتمد در هلند


عکس از برنامه صفحه آخر صدای آمریکا 

   پلیس هلند  این فیلم را بر اساس اطلاعاتی که به دست آورده است بازسازی کرده است . پلیس معتقد است که دو نفر با این    BMW  ( آبی تیره ) او را تحت تعقیب قرار داده  و سپس کشته اند .
علی معتمد  با زن و پسر 17 ساله اش در آلمیر هلند زندگی میکرده است . 
همکاران علی معتمد می گویند که او مردی سخت کوش و مورد اعتماد بوده است .

در گزارش پلیس آمده است که قاتلان روزها او را تحت نظر داشتند و با همین BMW تعقیبش میکرده اند  و بالاخره در روز 15 دسامبر او را از نزدیک مورد هدف قرار می دهند . 
پلیس هلند 10 هزار یورو به کسانی که اطلاعاتی که موجب دستگیری قاتلان بشود جایزه میدهد .



 دی ماه سال ۱۳۹۲، سایت عصر ایران از قول یک مقام آگاه(امنیتی) نوشت، محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری در آلمان رویت شده‌اند .


همچنین رسانه های حکومتی نوشتند :

جنازه محمد رضا صمدی کلاهی، عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی که در آستانه 56 سالگی قرار داشت در آپارتمانی در کشور هلند کشف شده است.

بر اساس اطلاعات دریافتی بیش از ماهها از مرگ کلاهی گذشته وجنازه او در حالی کشف شده که بخش های زیادی از آن متلاشی شده.



در ویکی پدیا آمده است :

بعد از گذشت یک سال از ترور یک ایرانی در هلند به نام علی معتمد (توسط باندهای مواد مخدر)، کسانی مدعی شدند که فرد مقتول همان محمدرضا کلاهی، مظنون اصلی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ است. ادعای دروغ و بی اساسی که هرگز پلیس هلند عنوان نکرده‌است و در یکسال گذشته نه دولت جمهوری اسلامی و نه سازمان مجاهدین خلق از آن سخنی نگفتند و بر ادعای مزبور صحه نگذاشتند. گفته می‌شود چون کف پای چپ مقتول یک خال سیاه بوده و در اطلاعیه مقامات امنیتی جمهوری اسلامی بعد از ماجرای ۷ تیر سال ۱۳۶۰، برای یافتن وی همین مسأله (خال سیاه کف پای چپ) عنوان شده، پس مقتول همان محمدرضا کلاهی است!

عزت‌الله سحابی در مصاحبه‌ای‌ که روزنامه "اعتماد" تهیه کرده بود اما توسط بنیاد نشر آثار آیت‌الله بهشتی منتشر شد، گفته بود که بازجویان او در زندان تایید کرده بودند که بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط سازمان‌های جاسوسی کشورهای خارجی به وقوع پیوسته و محمدرضا کلاهی عامل دستگاه‌های جاسوسی بوده است.



خودرو سفید رنگ متعلق به علی معتمد و BMW متعلق به کسانی است که او را کشته اند


سوزاندن خودرو پس از قتل


* * *

 صفحه آخر  صدای آمریکا

یک فعال سیاسی ایرانی مقیم هلند در تحقیقات خود متوجه شده مرد ایرانی که سال گذشته در هلند کشته شد، همان محمدرضا صمدی کلاهی، مظنون اصلی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ است.
مرتضی صادقی، فعال سیاسی مقیم هلند در گفت‌وگو با برنامه «صفحه آخر» صدای آمریکا جزئیاتی از قتل یک مرد ۵۶ ساله ایرانی در هلند را بازگو کرد که ابتدا به «مرد ناشناخته» معروف شد و بعدتر او را «علی معتمد» معرفی کردند. اما آقای صادقی به شواهدی دست یافته که نشان می دهد علی معتمد نام دوم محمدرضا صمدی کلاهی است که از سوی مقامات ایران به عنوان متهم اصلی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی معرفی شده بود.
این ادعا در حالی مطرح شده که همزمان، سید مهدی دزفولی، سردبیر سابق وبسایت امنیتی «شفاف» در ایران که مستندی درباره حزب جمهوری اسلامی ساخته است در فیس بوک مدعی شده که محمدرضا کلاهی صمدی از سوی « نیروهای امنیتی ایران» ترور شده است.
به نوشته این روزنامه‌نگار اصولگرا، محمود علوی وزیر اطلاعات ایران نیز خبر ترور آقای کلاهی را تایید کرده اما برای جلوگیری از طرح رسانه‌ای «یک عنصر خائن» خبر آن به طور رسمی اعلام نشد.
آقای دزفولی همچنین مدعی است که «کلاهی سال‌ها تحت نظر بود و آخر در تور امنیتی افتاد.»
محمد رضا صمدی کلاهی دانشجوی رشته برق دانشگاه علم و صنعت و عضو سازمان مجاهدین خلق بود که با پیوستن به حزب جمهوری اسلامی به سرعت در این حزب رشد کرد. او پس از انفجار حزب از ایران خارج شد و رسانه‌های ایران در دهه ۷۰ ادعا کردند که او از سازمان مجاهدین خلق جدا شده است.
مرتضی صادقی، فعال سیاسی مقیم هلند نیز به مهدی فلاحتی می‌گوید که حضور اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق در مراسم خاکسپاری فرد کشته شده در هلند باعث تقویت سوءظن او شده است.
آقای صادقی در جریان گفت‌وگو با دوستان و اطرافیان این فرد و تعامل با مقامات امنیتی و پلیس هلند به این باور رسیده که فرد کشته شده همان کلاهی است.
یکی از مهمترین دلایل مورد استناد آقای صادقی، وجود خال در کف پای فرد کشته شده است که پیش از این هم به عنوان یکی از مشخصه‌های محمدرضا کلاهی توسط مقامات امنیتی ایران معرفی شده بود.
مرتضی صادقی می‌گوید مقامات امنیتی ایران باید پاسخگو باشند که چرا به جای دستگیری متهم اصلی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، اقدام به ترور او کرده و از باز شدن پرونده و افشای جزئیات بیشتر خودداری کرده‌اند.
دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰ منفجر شد و سید محمد بهشتی، دبیر کل این حزب و رئیس دیوان عالی کشور به همراه ۷۰ نفر دیگر از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر و ۲۷ نماینده مجلس کشته شدند




Tuesday, December 13, 2016

احمد کسروی در باره مرگ عارف قزوینی



در زمستان ۱۳۰۸ کسروی باز سفری کاری به غرب ایران داشت. در این سفردر همدان بود که کسروی با عارف قزوینی آشنا شد و دوستی دیرپایی با وی یافت. داستان این آشنایی چنین بود که چون عارف در تبعید بود و از دید مالی دچار مشکل، کسروی به همراهانش پیشنهاد کرد تا پولی را برای یاری بدو گردآورند. عارف چون این را شنیده بود برآشفته و به کسروی گلایه‌کرده‌بود. کسروی که از بلندطبعی او خشنود شده‌بود به دوستی استواری با او پرداخت و تا عارف قزوینی زنده‌بود این دوستی بیشتر از راه نامه‌نگاری پایداربود.

احمد کسروی در باره مرگ عارف قزوینی نوشته است :

عارف نقصهايي داشت كه بهانه به دست عيبجويان داده بود ولي در شش سال پيش كه من او را شناختم مردي ديدم آزاده و يكرنگ، غيرتمند و دلير. عارف ارجي به مال و توانگري نمي‌گذاشت و سختي را بر خود هموار كرده منت از كسي نمي‌پذيرفت. هرگز دروغ نمي‌گفت و هيچگاه نادرستي نمي‌كرد. از دورويي سخت بركنار بود و آنچه در دل داشت همان را بر زبان مي‌راند. هر كه را به نيكي مي‌شناخت به هواخواهي او برمي‌خواست و هر كه را بد مي‌دانست دشمني فرو نمي‌گذاشت. آنچه را كه روا شمرده مي‌كرد از كسي پوشيده نمي‌داشت و آنچه را نيكو باور مي‌كرد از كسي نكوهش گوش نمي‌داد. اينها خوبيهاي برگزيده‌ايست كه در كمتر كسي مي‌توان سراغ گرفت.
زبان عارف بيدين بود ولي آداب دين همان است كه او داشت. كنون كه عارف مرده اين راز زندگي او را باز نمايم كه در سال آخر كه حال سختي داشت و از غيرتمندي از كسي پول و مساعدت نمي‌پذيرفت يكي پذيراييهاي رادمردانه دوست ما آقاي اقبال همداني و ديگري دستگيريهاي دو همشهري ما آقاي نخجواني و آقاي حيدرزاده بود كه كمكي به زندگاني او مي‌رسانيد. در پاكي و پيراستگي عارف همان بس كه همكاران او در آن هرج و مرج مشروطه توانگري اندوختند و هر يكي امروز آسايش براي خود دارد ولي عارف با همه تقدمي كه بر ديگران داشت از آن بازار تهي دست در آمد و با آن سختي سالهاي آخر عمر خود را بسر داد.
خدا روان او را شاد گرداناد
احمد كسروی

كاروند كسروي، به كوشش يحيي ذكاء، جيبي، 1352، ص 313



Sunday, December 11, 2016

بر پایه نوشتارهای طبری الواقدی و ابن هشام در



برپایه نوشتارهای طبری (1)، الواقدی (2)، و ابن هشام (3)، در ماه رمضان سال 627 میلادی، محمد گروهی را به فرماندهی «زید بن حارث» برای رویاروئی با افرادی که در وادی القراء بسر میبردند به آن ناحیه گسیل داشت. زید بن حارث در این محل با افراد طایفه «بنی فزاره» برخورد کرد و در نبردی که بین آنها در گرفت، برخی از سربازان زید بوسیله «بنی فزاره» کشته و برخی از جمله خود زید زخمی شدند و به گونه ای که مسلمانان بدن زخمی شده زید را در بین کشته ها یافتند و آنرا با خود به مدینه بردند. هنگامی که زید به مدینه بازگشت سوگند خورد تا انتقام شکست خود را از «بنی فزاره» نگیرد از انجام روابط جنسی خودداری خواهد کرد. پس از اینکه زخم های زید بن حارثه التیام پذیرفت، محمد او را به فرماندهی نیروئی دوباره برای رویاروئی با بنی فزاره گسیل داشت. زید، این بار با بنی فزاره در وادی القراء روبرو شد و این بار تلفاتی بر آنها وارد آورد و در نبرد پیروز گردید. در این نبرد، «قیس بن المسحر» موفق شد «مصعب بن حکمه» را از پای در آورد، و فاطمه دختر ربیعه، یکی از دختران فاطمه وعبدالله بن مسعده را نیز به اسارت بگیرد...زیبد بن حارث، به قیس بن المسحر دستور داد بنابر سفارش رسول الله، «فاطمه» را، که زنی بسیار سالخورده و همسر مالک بود به قتل برساند و او به وحشیانه ترین وضع ممکن او را کشت. زید و قیس؛ هر یک از پاهای فاطمه را با طنابی به پای یک شتر گره زدند و آنگاه شتر ها را در دو جهت مختلف به حرکت در آوردند، و در نتیجه بدن آن زن فرتوت و سالخورده، به دو شقه تقسیم گردید.آنگاه دختر دیگر فاطمه و عبدالله ابن مسعده را نزد محمد آوردند. دختر فاطمه بانوئی بسیار فرهیخته بود و بین اهل طایفه اش به غایت احترام داشت و چون «سلام بن عمر» او را دستگیر کرده بود، قاعدتا «سبی» (غنیمت) او بود و به او تعلق میگرفت. ولی محمد که از فاطمه خوشش آمده بود، از «سلام» خواست تا او را به وی ببخشد. سلام، ناچار خواست محمد را پذیرفت و او را در اختیار محمد قرار داد.

(1) تاریخ طبری جلد 8 برگهای 96 و 97
(2) الواقدی جلد دو برگهای 564-565
(3) ابن هشام جلد 4 برگهای 617، 618، منبع عربی

منبع: نگاهی نو به اسلام برگ 324 - دکتر مسعود انصاری