روی عکس کلیک کنید
یادم می آید در 15 سالگی این کتاب را در مغازه ای در شهرم بابلسر دیدم از جلدش خوشم آمده بود اما پول خریدش را نداشتم ، چند هفته پولم را جمع کردم و خریدم و با ذوق و شوق شروع به خواندن.
جواهر لعل نهرو نیز در مقدمۀ چاپ اول این کتاب مینویسد:
«این نامهها را در تابستان سال 1928 برای دخترم ایندیرا نوشتم. در آن وقت او در ییلاق «مسوری» در ارتفاعات هیمالیا به سر میبرد و من بر روی جلگههای کم ارتفاع پایین بودم. مجموعۀ آنها نامههای خصوصی و شخصی بود که برای یک دختر کوچک دهساله فرستاده شده بود. اما دوستانی که نظر و راهنمایی آنان برای من بسیار پرارزش است، در این نامهها فوایدی دیدند و پیشنهاد کردند که آنها را به گروه وسیعتر و عدۀ بیشتری عرضه دارم. نمیدانم که آیا پسران و دختران دیگر هم آنها را خواهند پسندید یا نه؟ امیدوارم کسانی که این نامهها را میخوانند به تردیج بیندیشند که دنیای ما مثل خانوادۀ بزرگی از ملتهاست.
نوشتن نامهها به طور ناگهانی قطع میشود؛ زیرا آن تابستان دراز به پایان رسیده بود و ایندیرا هم میبایست از کوهستان بازمیگشت. در تابستان سال بعد (1929) دیگر برای او ییلاق مسوری یا آسایشگاه کوهستانی وجود نداشت. سه نامۀ آخر هم مربوط به دوران خاصی هستند و شاید آوردن آنها در این کتاب مناسب نباشد؛ اما این سه نامه را نیز بر کتاب افزودهام، زیرا تصور نمیکنم فرصتی به دست آورم تا آنها را ادامه دهم».
نوشتن نامهها به طور ناگهانی قطع میشود؛ زیرا آن تابستان دراز به پایان رسیده بود و ایندیرا هم میبایست از کوهستان بازمیگشت. در تابستان سال بعد (1929) دیگر برای او ییلاق مسوری یا آسایشگاه کوهستانی وجود نداشت. سه نامۀ آخر هم مربوط به دوران خاصی هستند و شاید آوردن آنها در این کتاب مناسب نباشد؛ اما این سه نامه را نیز بر کتاب افزودهام، زیرا تصور نمیکنم فرصتی به دست آورم تا آنها را ادامه دهم».
این کتاب را محمود تفضلی ترجمه کرده بود.