Monday, November 28, 2022

فیسبوک به خاطر این شعر حسابم را کاملا بست

فیسبوک به خاطر این شعر حسابم را بست


مزدوران وزارت بدنام اطلاعات و تروریست های جمهوری بچه کش اسلامی که هدایت فیسبوک فارسی را در دست گرفته اند حساب کاربری ام را به خاطر این شعر کاملا بستند.

این شعر را بخوانید


آن روزها یادش بخیر

 


آن روزها یادش بخیر

 سپاه پاسداران در سال 58 با اطلاعیه ای در شهر بابل حکم دستگیری ام را به علت گوشمالی دادن یکی از مزدوران صادر کرد 

یه شیر رو میندازن تو قفس

 


یه شیر رو میندازن تو قفس

بهش سوسیس کالباس میدن

شیره میگه:

من آهو میخوردم این چیه ؟!

بهش میگن اونقدر گرسنه می‌مونی تا همینو بخوری، شیر چند روز بعداز شدت گرسنگی سوسیس رو میخوره

چند روز بعد به جای سوسیس، استخون میندازن جلوش، ‏شیره میگه:

بابامن به سوسیس عادت کردم، این چیه ؟!

بهش میگن اونقدر گرسنه می‌مونی تا استخون رو بخوری!

شیر چند روز بعد از شدت گرسنگی استخون رو میخوره.


Thursday, November 17, 2022

دستمال داری - هرتا مولر

 



«دستمال داری؟» هر روز صبح، قبل از آنکه پا به خیابان بگذارم، مادرم کنار ِ در خانه ما، این را از من می‌پرسید. من هم هیچ وقت دستمال نداشتم و چون نداشتم بر می‌گشتم توی خانه و دستمال بر می‌داشتم. بله، هیچ وقت دستمال بر نمی‌داشتم و هر بار منتظر بودم مادرم این را از من بپرسد. دستمال نشانه این بود که مادرم صبح‌ها به فکر من است. بقیه روز خودم بودم و خودم. «دستمال داری؟» این سوال نشانه غیرمستقیم علاقه و محبت بود. شرم و حیا مانع اظهار علاقه مستقیم می‌شد، چون در قاموس کشاورزان جایی نداشت. عشق و علاقه لای یک سوال پیچیده می‌شد. فقط به همین شکل می‌شد عشق و محبت را به زبان آورد – بدون احساس، به صورت امر و نهیپف یا شبیه حرکت‌های ماهرانه‌ای که موقع کار‌ها انجام می‌شد. اصلا همین خشکی کلام علامت عشق و عاطفه بود. من هر روز صبح دو بار به طرف در ِ خانه می‌رفتم، بار اول بدون دستمال، بار دوم با دستمال. فقط بار دوم وارد خیابان می‌شدم، و چون

Saturday, November 12, 2022

اگه اینا برن کی بجاشون میاد - مهدی یعقوبی (هیچ)

 

اگه اینا این آخوندای شپشو 

اگه این دایناسورا

اگه این روضه خونای دوزاری

این مرده خورا برن کی بجاشون میاد

اگه این مغز فندوقی ها

ادامه شعر


نامید نباشید؛ این روزها می رود، دیکتاتورها می میرند

 



نامید نباشید؛ این روزها می رود، دیکتاتورها می میرند

سخنرانی تاریخی چارلی چاپلین در فیلم دیکتاتور بزرگ:

"متاسفم ، من نمی‌خواهم بیش از این امپراطور باشم ، این کار من نیست

من دوست دارم اگر امکانی باشد به هر کسی که می‌توانم کمک کنم

یهودی ، بی‌دین ، سیاه یا سفید

ما خواستار کمک به ‌یکدیگر هستیم ، انسانیت چنین است

ما همه خواهان آنیم که در شادی یکدیگر شریک باشیم و با هم زندگی کنیم ، زندگی‌ایی فارغ از رنج و نکبت ما می‌خواهیم از یکدیگر متنفر باشیم و یکدیگر را تحقیر کنیم

در این دنیا برای همه ما مکانی برای زندگی هست ، این کره خاکی بقدر کافی غنی

Friday, November 04, 2022

نزن تیر - مهدی یعقوبی (هیچ)

 


زن جنده نزن تیر نزن تیر 

هی سنده نزن تیر نزن تیر 

ای بچه کش ای مردک جاکش

ای جاعش و بدتر که ز داعش

ادامه شعر