Friday, February 26, 2010

پدری در باز جویی از قتل کودک شش ساله ، به جرم دختربودن اعتراف کرد

اعتماد
ایوب ( پدر) من عاشق فرزند پسر بودم و از اینکه بچه ام دختر شده بود عذاب میکشیدم .
شش سال این رنج را تحمل کردم  تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم او را بکشم .
بعد از طراحی نقشه قتل ، سحر را به منطقه یی بیابانی بردم  .  او در طول مسیر مرتب 
می پرسید : « بابا کجا می رویم » .  
من هم جواب میدادم : « بزودی خواهی فهمید »
تا اینکه او را به طرف یک چاه خشک بردم  . همانطور که او ایستاده بود و اطراف را نگاه
میکرد در یک لحظه  اورا در داخل چاه هلش دادم .




No comments:

Post a Comment