Tuesday, December 21, 2010

دوستت دارم



امروز دوست هلندی ام تلفن زده بود که به نزدش بروم آنهم در این هوای ده درجه زیر صفر تا یک فنجان قهوه یا گیلاسی شراب بنوشیم  .  ابتدا قبول نکردم و او اصرار کرد ، درنهایت قبول کردم و گفتم حوالی ساعت 6  مرا خواهی دید .
یک لحظه پرده ها را کنار زدم و از پنجره خانه ام به بیرون چشم دوختم . باد سردی میوزید . برف تا زانو بالا آمده بود و پرندگان با نگاهی مات و کدر بر فراز شاخه های لخت کز کرده بودند .   کسی در خیابان دیده نمی شد مگر  یک دختر و پسری 17 یا 18 ساله که درست روبروی پنجره ام ، تنگ در آغوش هم  لب بر لب نهاده بودند و در این سرمای نابهنگام گرم همدیگر را می بوسیدند . یک سگ سیاه و سفید هم در اطرافشان چرخ میزد و گاه گاه دمش را به آنها می چسباند .
 بی آنکه بخواهم ذهنم به سیر و سفر به خانه پدری ام کرد . به گذشته های دور و دراز .  در سرزمینی که از آسمانش قرآن می بارید و از خاکش لعنت می رویید . سرزمینی که سوقاتی جز زجر و شکنجه و شلاق و تیر و چوبه اعدام برایم نداشت . سرزمینی که دوستش میداشتم و دارم و خواهم داشت .
بخودم گفتم : « مهدی آیا در سراسر عمرت در ایران دو نفر را دیدی که لب بر لب گذاشته باشند و همدیگر را عاشقانه در آغوش بگیرند آیا هرگز دیدی که پدر و مادرت حتی یکبار در تمامی عمرشان به هم بگویند «  دوستت دارم » . 
جواب منفی و منفی بود . در ایران اسلامی با این مذهبی که جنون را موعظه میکند . واژه دوستت دارم تابو است . بوسیدن لبان دختری را که دوستش داری جنگ با خدا و رسول خدا است . عشق ورزیدن حرام است حرام ، حرام .
 باید کر و کور و لال بیست و چهار ساعت سر بر مهر نماز بگذاری و از این نعمتی که الله به مملکت صاحب الزمان داده است یعنی ولی فقیه شکر نعمت بجای بیاوری . آنهم در میهنی که بنا بر مستندات و دلایل تاریخی شادی را ستایش میکردند و شراب در سفره هایشان به جای قرآن بود .
انگار ارابه تکامل در عصر ارتباطات در پشت مسجد جمکران چرخش شکسته است و عقربه های زمان  در میهنمان به عصر حجر بر گشته است  یا که  خاکستر مرده در شهر ها پاشیده اند .
  در روز روشن مردک الدنگ که خود را رئیس جمهور مملکت می نامد میگوید که  این شندرغازی که بنام یارانه ها میخواهند به حسابهای بانکی بریزند صدقه امام زمان است نه غارت نفت و خون مردم محروم و بدتر اینکه متبرک است و برکت به روی سفره های خالی می آورد . از سوی دیگر آیت الله هایشان که مغز خر نیز در کله هایشان یافت نمی شود ندا در میدهند که علت زلزله امروز در کرمان دلیلش در گناه و فسق و فجور مردم میباشد . این لاطائلات  حتی در زمان انگیزاسیون نیز دیده نشده است . 
باید به آن کس که عشق میورزی بگویی «  دوستت دارم » . آنهم با صدای بلند . باید لبانش را بنوشی . این گندابی را که به نام اسلام به خورد مردم میدهند حتی در زرورق اسلامیزاسیون مدرن بدور انداخت . این پوستین چروکیده و ماسک وحشت را که به نام دین بر تن و روح زنجیر کشیده است  بر کند و به چهره اش تف انداخت .
مذهب در سرزمین ما همه چیز را در اندرونی می برد . عشق را سر می بُرد . انسان را  به عنصر عاجز و درمانده ای مبدل میکند  که برای آنکه خشم هیولایی بنام خدا را خاموش سازد . سر به خاک میگذارد و ضجه و ناله میکند . و 360 روز در سال بر سر و سینه میکوبد و عزاداری میکند .
زمان بسرعت میگذرد . یک نگاهی بخود بیندازید و در آیینه  ، در چشم خود بنگرید و بگویید . من این واژه دوستت دارم را با صدای بلند به کسی که دوستش میدارم  خواهم گفت . بی هیچ واهمه از آخوندها و سربازان بدنام امام زمان .
 این رژیم پلید دشمن عشق است . همه چیز را در سردابه های هزار توی احکام شرعی  به محاق میبرد . نه تنها پیکر را که روح انسانها را سنگسار میکند . آنهم نه یکبار که مستمر و پی در پی .
واقعا وحشتناک است در مملکتی که مملکت صیغه لقب گرفته است و  وزیر وزرا دسته دسته دختران  را  به شیخ نشینان همسایه در هر ملاقات هدیه میدهند .  در مملکتی که  با این همه سرکوب وحشتناک 30 تا  40 میلیون فیلم پورنو  در سال ، بنا بر گفته های خود دست اندرکاران بفروش میرسد و 80 درصد جوانانی که به اینترنت دسترسی دارند وقتشان را صرف سایت های سکسی میکنند و از هر سه ازدواج یکی به طلاق می انجامد  . یک زن آری  در این مملکت صاحب الزمان یک زن بی روسری یافت نمی شود . همه چیز در پس جنایت می گذرد ، پنهان . 


راستی چه دنیای تاریکی خواهد بود اگر نتوانی به آنکس که دوستش داری بگویی دوستت دارم و در لجنزار مذهب رایج بدیهی ترین غریزه انسانی را سر ببُری . من آرزویم شده است که حتی شده در ایران فقط یکبار ، یکبار ببینم که کسی دوست دخترش را در خیابان ببوسد یکبار  . 

No comments:

Post a Comment