Monday, January 31, 2011

ما می توانیم .


یک عده این روزها آگاه یا ناآگاه شروع به خواندن آیه یاس کرده اند و با دیدن خیزش عمومی در مصر و تونس به مردم تهمت میزنند که مگر از عربها کمترید . آنها در ظرف چند هفته کاسه و کوزه دیکتاتوری را بهم ریخته اند و ما سالهای سال فقط رجز میخوانیم و ولایت فقیه و پاچه خوارانش سرُ و مرُ و گنده تر از همیشه باقی مانده اند  . 
تا آنجا که به این تبعیدی یک لاقبا بر میگردد ، با اینکه از خیزش مردم در آن کشورها مثل هر آزادیخواهی خوشحالم اما ، هرگز و هرگز این تئوریهای یاس آور را که ریشه در عدم شناخت جامعه دارد نمی پسندم . یادم می آید در همان بهار آزادی پس از سرنگونی شاه که خمینی اراذل و اوباش را می فرستاد تا نشریات و کتابها را در آتش و مخالفان را در لجه های خون بکشانند . عده ای  فریاد بر می آوردند که ای مردم شرایط عینی و ذهنی آماده است ، پس چرا قیام نمی کنید . همین روشنفکران  وقتی که سالهای سیاه کشتار پیش آمد و از کشته ها پشته ها ساختند فلنگ را بستند و به سوراخ موشهای خود خزیدند و رزمندگان در راه آزادی را در میدان تنها گذاشتند و یا اگر که دستگیر شدند در زندانها به خدمت زندانبانان در آمدند .

میخواهم بگویم که نباید مسائل بغرنج را ساده کرد و سیاه و سفید آنها را دید . جامعه و شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی اش  بسی پیچیده تر از آن است که ما خیال میکنیم . اگر پای به عرصه مبارزه گذاشتیم نباید خیال کنیم که اوضاع همیشه بر وفق مراد است ، و مثل من در همان سالهای 60 یقین بکنید که رژیم بعد از چند ماهی سرنگون میشود .
خیزشی که در ایران شروع شده است مراحل بغرنجی را پشت سر گذاشته است . این مراحل را کشورهای مصر و تونس طی نکردند .  یعنی روی کار آمدن حکومتی مذهبی که ادعای رهبری جهان را با کشت و کشتار در داخل و صدور بحران و حرکات شنیع تروریستی در خارج را دارد . بیش از سی سال دروغ گفته است . شکنجه و چوبه های دار بر پا ساخته است . مردم را خس و خاشاک نامیده است و مرزهای جنایت را درهم شکسته است .
ما در حال ریشه کن کردن حکومتی میباشیم که از اعماق لوش و لجن 1400 ساله سر بر آورده است . این یک انتقام و تصفیه تاریخی است که حتی از مرزهای ایران فراتر میرود و نیروهای راست و ارتجاعی نظیر حماس و حزب الله و اخوان المسلمین در مصر و تمام نیروهای خرده بورژوازی سنتی اسلام سیاسی  و ضد دموکراسی را که ادا و اطوار ضد آمریکایی و اسرائیلی  در می آورند را در بر میگیرد . ما داریم زیر ساخت این نظام ضد انسانی را میزنیم وقتی این زیرمجموعه ها فرو بپاشد ، ساختار های آن حتی اگر خارج از مرز ها هم که باشد  ضربه های سنگین خواهد خورد . 
بی جهت نبود که رهبر حزب الله و عمله و اکره اش  رک و پوست کنده در سال گذشته گفتند  ،  وقتی  که دیدند  مردم دلیر ایران زمین بصورت میلیونی شعار مرگ بر خامنه ای سر دادند . یک شب خواب آرام نداشتند و زرد کرده بودند  و روز و شب دعا میخواندند تا ملت ایران بر هیولای استبداد مذهبی پیروز نشود . ارتجاع منطقه بند نافش با این رژیم بسته شده است . ایران کانون استراتژیکی جریانهای ماورای راست منطقه است .  هم اکنون همین جریانها که ریشه در گند و کثافات اندیشه های خمینی خونخوار دارند مانند زمان انقلاب 57 در خیابانهای مصر نماز جماعت میخوانند و شعارهای اسلام فقاهتی در جهت قلع و قمع کردن دموکراسی را  سر میدهند . اخوان المسلمین یک نیروی بالقوه تروریستی است که جامعه مصر را بدتر از مبارک به ورطه استبداد غرق خواهد کرد . بسیاری از آنها  پاسدار هزار تیری را که برای ایز گم کردن شعارهای ضد اسرائیل و آمریکایی بلغور میکند ، پیشوای خود میدانند . آنها در نابودی این شجره خبیثه یعنی اسلام سیاسی در ایران نابودی خود را می بینند  . 

قیام مردم ما در حال تعمیق شدن است . در دهه های معاصر هیچ ملتی مثل ملت ما این همه فداکاری و جانباخته در راه آزادی و برابری نداده است . بی هیچ تردیدی باید برخود ببالیم و نه تنها مردم را سرزنش نکنیم بلکه افتخار کنیم که چنین ملت رشیدی داریم . به زنانی که بر چوبه های دار رقصیدند به مردانی که 30 سال در برابر شکنجه و زندان و اعدام زانو خم نکردند .
 اگر رژیم سرنگون نشده است برای آن نیست که ما کم فداکاری کردیم . علت ماهوی آن این است که مافیای نظامی - امنیتی اسلامی بسی خونریزتر از دیکتاتوری های جهان معاصر است . بر همین اساس بود که مسئول وزارت اطلاعات ولی امر مسلمین گفت که مسئولین بلند پایه گوانتانامو از ما در خواست کردند که تشریف بیاورند و زندانهای مخوف ما را ببینند تا تجربه بیاموزند ، ایران مقام اول را بلحاظ اعدام در جهان دارد ، همین مقام نشانگر بسیاری از حقایق دردناک است  . رژیم های تونس و مصر در سرکوب به گرد پای خامنه  نمی رسند .  آنها حداقل در ظاهر به حقوق بشر در انظار بین المللی احترام میگذاشتند اما مردک احمدی نژاد میگوید آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه دانتان پاره شود . این ها بویی از احساس و عواطف نبرده اند . گرگهای هار و گرسنه ای هستند که به جان مردم افتاده اند و هیچ همخوانی با عصر حاضر ندارند . 


ما دستاوردهای زیادی در مسیر سرنگونی تام و تمام با پوست و گوشت و خون خود کسب کرده ایم . باید از سطح به ژرفا رفت وگرنه خمینی دیگری بر سر کار خواهد آمد . انقلاب یک تغییر روبنایی مانند سال 57 نیست . خیزش عمومی و فروپاشی ساختار سیاسی اولین گام از یک راه بسیار طولانی است وگر نه آنها که از در رفتند از پنجره باز میگردند . یا در دام استعمار خواهیم افتاد . نیم نگاهی به کشورهای همسایه و اسلامی که در تک تکشان رژیم دیکتاتوری حاکم است بیندازید . از عراق و پاکستان و عربستان گرفته  تا تونس و مصر و سوریه و اردن و شیخ نشین های شکم گنده منطقه  .
  ببینید از سال گذشته چگونه مردم نقاب از روی موسوی کشیدند و سکه یک پولش کردند . این کشیدن ماسک یعنی تعمیق جنبشی که در حال شکوفایی میباشد . ماه عسل بیانیه دادن موسوی و شرکایش به پایان رسیده است . مردم می بینند که او جامعه آرمانی    و دوران طلایی اش همان کشت و کشتار خمینی و شعار جنگ طلبانه خمینی از کربلا به قدس میباشد . اگر ماسک از چهره اش گرفته نمی شد ما که از چاله به چاه افتاده بودیم باز هم در چاههای عمیق تری می افتادیم و نسل های آینده در زیر حکومت اسلامی دیگری مثل خامنه ای و خمینی نیست و نابود میشدند .
رژیم با تبلیغات خود چنین القا میکرد که مخالفان جز سبز پوشان مصالحه جو و معتقدان نظام ولایی نیستند و بعد از تغییر ، در به همین پاشنه خواهد چرخید ، پس بیخود بخود وعده سر خرمن ندهید ، اما بر خلاف رسانه های دولتی که جار میزنند فتنه به پایان رسیده است ، مسیر شکوفایی اعتراضات ، کاسه و کوزه هایشان را بهم ریخت . انقلاب یعنی کمترین راه هزینه دادن برای سرنگونی این نظام ارتجاعی و انقلاب هرگز از داخل جناحها در یک دور تسلسلی مرگبارصورت نمیگیرد . وگرنه اسمش رفرم و ماستمالی کردن میباشد که یک جنایت جایش را به جنایت دیگر میدهد .
 سبزها راهی جز سرخ شدن در روند سرنگونی این رژیم تا به دندان مسلح ندارند وگرنه مثل همه جریاناتی که به جای ریشه فساد به شاخ و برگ می چسبند و علت این میوه های زهر آگین اعدام و شکنجه و سکوب را در ریشه این نظام قرون وسطایی نمی دانند  یا پاسیو و یا به همکاری با آنها خواهند پرداخت . این معنایش یعنی ریختن خون بیشتر ، شکنجه و سرکوب بیشتر .
به این مردم افتخار کنیم . به ملتی که میرزمد و هرگز در برابر استبداد در هر شکل و صورتی سر خم نکرد . با تعمیق دانش سیاسی خود در نظر و عمل  نگذاریم دوباره خمینی دیگری از اعماق قرون وسطا با اندیشه های چرک آلود سر در بیاورد . علاج واقعه را پیش از وقوع باید کرد و بقول معروف آزموده را آزمودن خطاست .
ما  در شرایط قبل از توفان بسر میبریم . مختصات سیاسی ایران با همه وحدتی که در سرنگونی دیکتاتوری دارد ، ویژگی های خود رادارد ، دچار دگماتیسم نباید شد . اینجا انقلابی بخون کشیده شد و آنجا خیزشی سر بر آورده است  . فقط بیاد داشته باشیم که اینبار اگر پا به خیابان گذاشتیم هرگز و هرگز تا سر نگونی تام و تمام حکومت اسلامی تا آخرین نفر و آخرین نفس بمانیم و بجنگیم .

Saturday, January 29, 2011

پیام امام خمینی رهبر جانگوز انقلاب اسلامی به مردم مصر و تونس و الجزایر از جهنم



در پی اوج گرفتن جنبش ناب محمدی در کشورهای اسلامی بخصوص در سرزمین فرعونیان و طاغوتیان مصر ، امام خمینی رهبر عظیم الشان و ( جانگوز ) انقلاب اسلامی پیامی از آن دنیا به امت همیشه در صحنه مصر و تونس و الجزایر و یمن و لبنان و اردن و... فرستادند  .
امام از مدتی که گور به گور شده بودند از اوضاع جهانی با خبر نبودند و این اولین پیام ایشان بعد از به درک واصل شدنشان  میباشد .
جانگوز ، در پیام دیگری به نایب امام زمان خامنه ای به صورت محرمانه فرمودند : این جفنگیات که این بنده برای ممالک سنی و سکولار فرستاده بودی ، چرند و پرند است و استفاده تبلیغاتی دارد ، لاکن  آن دلیل نبودی که در ام القرای مسلمین بر خورد نرم و مخملی با فتنه گران یعنی ملت ایران صورت پذیرد .
 من به تو سید علی روضه خوان ، که وقتی زنده بودم آنجای خود هم حسابت نمی کردم هشدار میدهم در این اوضاع و احوال که هجمه از آسمان و فتنه از زمین میبارد .  فقط یک جرقه یک جرقه بر انبارهای باروت خشم مردم کافی میباشد که کاخ  اسلام را حداقل تا ظهور مهدی ای که هرگز ظهور نخواهد کرد در شعله های آتش بسوزاند .
سید علی ، نباشد یک زمانی خر بشوی و صدای انقلاب  را مانند محمدرضا شاه بشنوید و  فلنگ را ببندید  و مثل بن علی به عربستان یا خراب شده ای دیگر فرار کنید . شما نه راه پس داری نه پیش . همه پلها را ما  بر اثر سی سال جنایت شکسته ایم . زمین و زمان و آسمان دهان باز کرده اند که ما را مانند آتش  جهنم ببلعند ، پس بدنبال سواخ موش نگردید . به خداوندی خدا قسم هم اکنون نه تنها من که نکیر و منکر نیز در قبر می لرزند .
سیدعلی شیره ای ، این اعتراضاتی که در ممالک اسلامی شده است نزدیک است عبا و عمامه های سبز و سفید و سیاه ما را هم بگیرد . پس سعی کنید در آن دیار ، بخصوص مصر در تظاهرات نماز جمعه راه بیندازید  . غائله موسوی و کروبی را بر پا کنید . ردای سبز که به شجره ائمه معصوم بر میگردد بتن کنید ، و هی روز و شب بیانیه در کنید تا این رودهای خروشان مردمی را به مردابهای گندیده ببرید . خاتمی چی ها و سیدهای خندان در این معرکه مانند امام زمان از نان شب برای ما واجب تر است تا مدره نمایی نمایند و وعده دوران طلایی سالهای 67 و گلستان خاوران را بدهند و ممالک خارجی را هم با لولوی سلاح هسته ای بترسانید تا مثل همیشه در مورد اعدامها خفه خون بگیرند و هی در مورد خطر هسته ای جفتک پرانی کنند ، مرا خود آنها بعد از کنفرانس گوادلپ روی کار آوردند ، وگر نه من که پخی نبودم . 
 به دولت مصر بگویید که تظاهر کنندگان را عامل اسرائیل جنایتکار قلمداد کنند و چند بمب هم در داخل جمعیت منفجر کنند و پس از آن عاملین آن را به تلویزیون بیاوردند و چه و چه و چه .
اگر شد که شد و اگر نشد از بالای مساجد و پایگاههای بسیج و سپاه گلوله در کنند . با ماشینهای جنگی روی زنان و مردان و کودکان بروند. همه را دسته دسته کهریزکی کنند و سرهایشان را در چاهک مستراح فرو کنند . ام الفساد قرن یعنی اینترنت ها را قلع و قمع کنند . هر چماق و چاقو و باتون از نوع برقی یا صدر اسلامی اش وقتی بر سر و روی فتنه گران فرود آید  به اندازه صد سال نماز و روزه ارزش دارد .

 به معترضان یعنی گاو و گوساله و میکرب و خس و خاشاک و محارب نباید رحم کرد . به شما من که امام جانگوز تان باشم از جهنم پیام میدهم که شما راه فرار ندارید . اوضاع قمر در عقرب است . با این خشمی که من در دلهای جوانان ایران میبینم گمان میکنم و یقین دارم که دیگر حکومت اسلامی تا ابد بر پا نخواهد شد و مانند من برای همیشه در زباله دانی تاریخ خواهد رفت . آگاه باشید ، آژیرهای خطر بصدا در آمدند . مردم شما را همانطور که در کوچه و بازار می گویند به تیرک برق با عمامه اعدام خواهند کرد . قبر مرا به آتش خواهند کشید .
 من وقتی به اوضاع و احوال کشورهای در حال انقلاب می نگرم نه تنها تنبانم آتش میگیرد بلکه حس میکنم که باتون برقی آنجایم فرو میرود .  به شما هشدار میدهم ، با تعلل در کشتار و اعدام نه از تاک نشان خواهد ماند و نه ازتاک . به خواست خدای تبارک تعالی شما را همگی در  طبقه هفتم جهنم ملاقات خواهم کرد .

Friday, January 28, 2011

ساحل لختی ها




چند سالی میشد که به هلند آمده بودم و  با آنکه مدرک زبان برای کار یا ادامه تحصیل را گرفته بودم اما هنوز نمی توانستم  باید و شاید خوب صحبت کنم . در محاورات روزمره انگلیسی را با هلندی قاتی پاتی میکردم . من تافته جدا بافته ای نبودم ،  برای بیشتر پناهندگان این مشکل وجود داشت و آنها سعی میکردند با مردم دمخور شوند تا در عمل این نقطه ضعف را حل کنند و در این جامعه که از زمین تا آسمان با ایران فرق داشت روی ریل بیفتند .
 آنروز من از مهمانی که دوستم ترتیب داده بود بر گشته بودم و به اتفاقی که در آنجا رخ داده بود در دلم میخندیدم .  موضوع از این قرار بود که دوست ایرانی ام در سفره ای که با سبزی پلو و ماهی رنگین شده بود ، در وسط سفره بجای دستمال کاغذی ، جعبه ای پر از نوار بهداشتی که خانومها برای عادت ماهانه استفاده میکنند گذاشته بود  .
این دوست  که کمتر از دو سال به هلند آمده بود چون نوار بهداشتی هنوز ندیده بود ، فکر کرد که این بسته همان کلینکس خودمان میباشد که تنها بهتر آکبند شده است ، و از همه بدتر بعد از خوردن ناهار  جعبه نوار بهداشتی را در دستش گرفته بود و یکی یکی به مهمانان هلندی میداد تا لب و لوچه خود را تمیز کنند . آنان در دلشان میخندیدند اما به روی خود نمی آوردند . این طور گاف و گوف ها زیاد پناهندگان میدادند . بخصوص ایرانی ها که در حصار قوانین اسلامی از حداقل اطلاعات سکسی که تابو محسوب میشود بی بهره اند .

وقتی که بر گشتم رادیو را روشن کردم و به کنار پنجره منزلم در طبقه دوم نشستم و به چشم اندازی که به دشتهای سبز راه میبرد خیره شدم . هنوز با خلق و خوی مردم اخت و چفت و جور نشده بودم . رسم و رسومشان بکلی با ما فرق داشت . کم کم فهمیدم که قمپزهایی که یک عده وطن پرست افراطی در باره « هنر مال ایرانیان است و بس »  در میکردند ، نه تنها درست نیست بلکه با این بلایی که آخوندهای قرمساق بر سر مردم ما آوردند ، صد و هشتاد درجه فرق میکند . وانگهی من از همان ابتدا انسان را معیار و موازین بر خوردهایم قرار میدادم نه به یال و کوپال و دبدبه و کبکبه تاج و عمامه ها . 

رفتم آبجویی تگری از یخچالی که از مغازه دسته دوم فروشی خریده بودم بر دارم که زنگ در بصدا در آمد . کمی تعجب کردم . آخر با کسی  قرار ملاقات نداشتم پیچ رادیو را چرخاندم  و سوت زنان در را باز کردم .  دیدم که همسایه طبقه بالایی ام که دختری آرژانتینی است ، میباشد ،  سلامی کرد و در حالی که لبخند میزد وانگلیسی صحبت میکرد گفت که نامه ای بزبان هلندی برایش فرستادند و خواست تا من برایش ترجمه کنم . از زمانی که به این خانه جدید آمده بودم ، فقط چند بار او را دیدم و خوش و بشی  ساده و معمولی با او کرده بودم . میدانستم که از آرژانتین آمده است و صبح زود گاه گاهی که بیدار میشدم میدیدمش  که با لباس ورزشی در حال دویدن در اطراف ساختمان میباشد .
روی پله ها نشستم و او هم در کنارم نشست و دستش را در گردنم حلقه کرد و به ترجمه ام گوش داد . این را هم بگویم که در اینجا بر خلاف ایران اسلام زده که زن را در پایین تنه اش تعبیر و تفسیر میکند  . وقتی دختری نامحرم ! دستش را به شانه ات می اندازد و به حرفهایت گوش میکند ، دلیل فاحشه بودن آنگونه که آخوندهای خل وضع و اعوان و انصارشان می گویند نیست . بخصوص وقتی که همسایه ات باشد . بلکه نشانه صمیمیت و اعتماد میباشد . 
در نامه آمده بود که او یکی از 4 کاندیدایی میباشد که بخت برنده شدن جایزه صد هزار دلاری را دارد .  بسیار خوشحال شد و در حالی که چشمهای آبیش میدرخشید و موهای بلوندش  از حرکات ناخودآگاهش بر شانه هایش میرقصیدند گونه ام را بوسید و توضیح داد که سالهای سال در رقص تانگو کار کرده است و اکنون زحماتش به گل نشسته است . میگفت که اگر مقام اول را بدست بیاورد مرا در جشنی که بر پا خواهد ساخت دعوت میکند تا بیشتر با هم آشنا شویم .
تازه چانه اش برای صحبت گرم شده بود که یکهو همسایه طبقه پایینی ام که یک مرد مسلمان دو آتشه عرب بود در مقابلمان  مانند جن ظاهر شد . با دیدن او با آن وضع عنکبوتی و ریشهای شپشو دلم مثل سیر و سرکه جوشید و دندانهایم با خشمی پنهان بروی هم ساییده شد . فکر کردم که با دیدن دختر برهنه در کنارم  به رگ غیرتش بر خورده است اما ابدن چنین نبود .
 او تا که دید دختر نامحرم با  دامن کوتاه و با آن شکم فرو رفته و ناف برهنه اش دست در گردنم انداخته است . زرد و سرخ و سیاه شد و انگار که استخوانی در گلویش گیر کرده است با آن چشم دریده اش از پشت عینک دودی شکلش ، نگاهی به ما انداخت و بالاخره با زبان عربی سلام و احوالپرسی داغی کرد . من هم دست و پا شکسته به عربی جوابش را دادم . در آن مدتی که در آنجا زندگی میکردم جز یک سلام و علیک خشک و خالی ،نه یک کلام بیش و کم با او نداشتم . آدم بسیار بد عنقی بنظر میرسید و در پله ها که مرا میدید بلند بلند آیات قرآن را تلاوت میکرد .  گمانم دلیلش هم این بود که چند بار مرا در بالکن خانه  با دوستانم در حال آبجو خوردن دیده بود .
اما اینبار او ول کن معامله نبود و بی در و پیکر زمین و آسمان را بهم میدوخت ، برخلاف همیشه بشاش و سر حال بنظر میرسید .  هر کار کردم که دکش کنم نمی شد . خوب میدانستم که با دیدن دختر همسایه با آن سر و هیکل سکسی اش  دنیا و آخرتش بر باد رفته است  . 


دختر همسایه که دید او بسیار چغر و سمج است و دست بر دار نیست کمی این پا و آن پا کرد و بالاخره گونه ام را بوسید و ازم خدا حافظی کرد .  در هنگام رفتن گفت که اگر خبری رسید به من خواهد رساند . میخواستم که بیشتر با او گپ بزنم که این مهمان ناخوانده با آن چشمهای وزغ و ریش حنا خورده و پیشانی بلندش که رگهای درشتش مانند مارهای کبری از اعماقش بیرون زده بودند  و بطرف شقیقه هایش جولان میدادند ، نگذاشت . 
 از حرفهای صدمن یک غازش سرسام گرفته بودم  و در نهایت با زبان  عربی  برای اینکه غائله را تمام کنم گفتم که اگر وقت دارد قدم رنجه فرماید و برا ی نوشیدن چای  در طول هفته به منزلم بیاید . انگار که بد فهمیده یا من غلط به عرضش رساندم که در جا با من به داخل منزل آمد و پشت سر هم  میگفت که دختر همسایه چقدر جمیل و قشنگ است  و ازم خواست که پا در میانی کنم و در آشنایی را برایش باز کنم . میگفت که مجرد است و به دوست دختر نیاز دارد  . من هم که در غربت آس و پاس بودم و  زنده ماندنم تا آن زمان به دلیل نداشتن کفن بود یک چیزهایی در جوابش گفتم ، حرفهایی که خودم نمی فهمیدم چه میگویم  مثلن ، او مسلمان نیست . سپس برای اینکه قضیه را تمام کنم،  رفتم آبجویی از یخچال برایش آوردم .  تا چشمش به آبجو افتاد چهره در هم کشید و عرق سردی روی پیشانیش نشست و گفت : حرام حرام به شب اول قبر فکر کن به نکیر و منکر ،  و فلنگ را بست و دود شد  .


از آن روز به بعد همسایه ام یعنی همان عرب پاچه ورمالیده با آن صورت توسری خورده و نسناسش  ساعتها در جلوی در وردی ساختمان با لباسهای شیک و پیک کمین میکرد  تا باب مراوده را با دختر باز کند . پاشنه آشیلش این بود که با اینکه 12 سال در هلند زندگی میکرد زبان هلندی را در حد مبتدی بلد بود و اصلن از زبان انگلیسی سر در نمی اورد . چند بار هم که خواست با دختر آرژانتینی در صحبت را باز کند ، در جوابش میشنید ، ساری آی کنت سپیک ندرلند. من هم  روی خوش  مثل گذشته به او نشان نمیدادم . او اما  این چیزها سرش نمی شد و با دیدنم یک راست با آن سر و وضع ابله اش  بغلم میکرد و دست میداد و بعد از چاق سلامتی مثل همیشه با تته پته به اصل موضوع میرفت که کمکش کنم تا آن حوری بهشتی نیم نگاهی به جمال رعنایش بیندازد .
 بد جوری پایش را توی یک کفش کرده بود و از خر شیطان پایین نمی آمد .  تا بحال اینجور آدم سمج که در ظاهر خل و چل بنظر میرسید ندیدم . دندانهایش روز به روز برای تکه پاره کردن طعمه تیز و تیزتر میشد و فرمان مغزش در زیر شکمش قرار داشت . 
بالاخره یک روز که روی اعصابم پا گذاشته بود به او گفتم که من خودم اخته نیستم که جاکشی تو را بکنم . تازه با این ریخت و ادا و ریشهای آویزانت  .  وانگهی اونا از مسلمونا وحشت دارن و با این ریخت دوزاری و بلد نبودن زبان انگلیسی  هرگز تکه ات نخواهد شد وبیخود دور و برش نگرد .
 او هم سگرمه هایش را در هم کشید و بعد از مکثی کوتاه با ناباوری گفت  : هر چی بخواهی بهت میدم. . من هم در دلم گفتم که آش به همین خیال باش . از آن روز به بعد از سر  لج هر رشته ای را که میبافت پنبه میکردم . آخر زبان آدم را نمی فهمید . اصلن هیچ نسبتی با او نداشتم نه در قیافه و نه در اندیشه  . 


تابستان از راه رسیده بود  . هر سو که چشم می انداختی گل و گیاه دل و دماغت را جلا میدادند . دسته دسته قوها را از پشت پنجره در رودخانه روبروی خانه ام میدیدم که با بچه هایشان به طرز شگفت آوری موزون و دل انگیز می گذرند . و بادهای ملایم که خاطرهای دور و دراز جنگلهای شمال را در دلم زنده میکرد . با آنکه دریای شمال در دوکیلومتری ام قرار داشت اما در زیر آسمان آبی نیمروزی  دلم هوای سواحل سبز خزر را میکرد . به کوچه باغهای شاداب و عطر بهار نارنجی که بامدادان آسمان را معطر میکرد . بخودم میگفتم آیا روزی بر خواهم گشت ، و کسی ناپیدا در درونم میگفت ، تو بر خواهی گشت . همه بر خواهند گشت و این زمستان نابهنگام به پایان خواهد رسید .


بعد از نخستین ملاقات ، خوش و بش را با دختر همسایه  روز به روز بیشتر و بیشتر میکردم . مرد عرب هم ما را  چهار چشمی تحت نظر داشت و دلش مانند سیر و سرکه میجوشید . وقتی که میدید حنایش رنگی ندارد به رگ غیرتش بر میخورد و پوزه های توسری خورده اش را در هم میکرد و گاهگاهی بدون آنکه سلام و علیکی کند با غر و لند و خواندن قرآن از کنارم رد میشد .
 فکر کردم که تنهاست و نداشتن سکس خیلی اذیتش میکند . برای اینکه شرش را از سرم کم کند . آدرس دخترانی را که در پشت پنجره ها کار میکردند یعنی شهر نو را به او دادم و گفتم  همه جور دختر در آنجا با قیمتهای مختلف کار میکنند . محلش هم نیم ساعت با پیاده روی است .  در جوابم گفت : غیب گفتی هر بچه ای آدرس آن محل  را میداند و من قبل از اینکه به این کشور بیایم آدرسش را داشتم . تو مرا دنبال نخود سیاه میخواهی بفرستی .

یک روز  وسایل ورزشی ام را جمع و جور کرده بودم تا به فوتبال بروم که در پله های ساختمان دختر آرژانتینی صدایم زد و با همان لبخند همیشگی ازم خواست که با او برای گرفتن آفتاب و شنا به دریا بروم . قبول کردم و در یک چشم بهم زدن آماده شدم و با هم با دوچرخه براه افتادیم . شلوار تابستانی ام را که تا نزدیکی زانویم میرسید و یک پیراهن  بی آستین بتن کرده بودم . آفتاب پشتم را از گرما میسوخت و من از آن هوای تابستانی لذت میبردم ، او هم شلوار کوتاه استرج که تنها لمبرهای باسنش را می پوشاند و یک پیراهن سفید کتانی بتن کرده بود . سینه های لختش در سر بالایی و پایینی دچار لرزش خاصی میشد و وقتی که نگاهش میکردم لبخند میزد . از من سریعتر دوچرخه سواری میکرد و موهای برهنه اش در وزش بادها گاه به روی صورتش می نشستند و او با دلربایی خاصی با سر انگشتانش آنها را به طرف شانه هایش پس میزد .  ،  در نزدیکی ساحل دوچرخه هایمان را به نرده ای آهنین قفل کردیم و پیاده براه افتادیم . از علت آمدنش به کشور هلند برایم گفت . از خانواده ثروتمندش . و من هم گوشم را در بست در اختیارش گذاشتم و فقط سرم را به علامت تائید یا نفی تکان میدادم .
چشم تان روز بد نبیند . سواحل هلند از بهشت خداوندی نیز زیباتر است و حوریانش هم یک سر و گردن زیباتر . صدای ساز و آواز از هر سو بگوش میرسید و چهره هایی که پایکوبان و دست افشان دل به دریا میزدند و بازیگوشانه آب به روی هم می پاشیدند در هر گوشه و کنار به چشم میزد . در این سرزمین  انگار از خدا و 124 هزار پیغمبرش خبری نبود و نه گلدسته ها و صدای آزار دهنده روضه خوانانی که  سرزمینمان را به سرزمین اشک و تابوت بدل کرده اند ، و نه چهره های لکاته های لچک بر سری که با ماشینهای امر به معروف و نهی از منکر به شکار بی حجابان می پردازند .


بالاخره در نقطه ای رسیدیم که دو تابلو نصب کرده بودند . یکی ساحل عمومی و دیگری ساحل لختی ها . جل الخالق ! در همانجا به تضاد و تناقص بر خوردم . دختر آرژانتینی که نامش هانی بود گفت : من ساحل لختی ها را ترجیح میدم .
 برق از سرم پرید . نمی توانستم حرفش را رد کنم . تا به حال با آنکه در هفته  دو تا سه بار به دریا میرفتم اما هرگز پایم را به آن محوطه لختی ها نگذاشته بودم . 
موهایش را گره زد و در مقابل چشم های متعجب ام که داشت از کاسه در می آمد شورتش را در آورد و لخت لخت نگاهی به من انداخت .  گیج و منگ شده بودم . مثل گنجشکی که به تله افتاده باشد نمی دانستم چه دارم میکنم . بالا و پایین رفتم و هزار دوز کلک به خودم در دلم سوار کردم اما نتوانستم که شورت شنایم را در آورم . او هم که قضیه را فهمیده بود  خندید و چیزی نگفت .


 گویی پیکر بکر و زیبایش را که در زیر نور سوزان آفتاب تابستان میدرخشید به رخم میکشید . آن پیکر بالا بلند ، ابروهای باریک ، چشمهای  همرنگ دریا ، لبهای سرخ و درخشان.  تنها کاری که میتوانستم بکنم این بود که جلوی وسوسه ام را بگیرم  .  وقتی که به چند قدمی دریا رسیدیم  ایستاد و یک کرم ضد آفتاب را از وسایلش بیرون آورد و بمن گفت که به روی پشتش بمالم . کرم ضد آفتاب را بر داشتم و در حالی که او روی حوله ای که روی ماسه ها انداخته بود دراز کشیده بود . آرام آرام  به پوستش که کمی برنزه بنظر میرسید مالیدم .  او هم احساس آرامش میکرد . در جشمهایش خوانده بودم که به من اعتماد دارد و از اینکه با من به دریا آمده است شاد و خوشحال است . وقتی که کارم تمام شد ، کرم را از دستم گرفت و به پستانهای درشتش که در تابش آفتاب زیباتر به چشم می خورد  مالید و با چشم های شادش به من نگاهی کرد و ازم تشکر کرد . در دور و برم  صدها کودک و پیر و جوان خانواده گی لخت مادر زاد به دریا میرفتند یا به ورزش میپرداختند . من هم مثل غریب غربا  یا آلیس در سرزمین عجایب انگشتم را با شگفتی  میگزیدم .   ناگاه هانی ، با لبخند به صورت پچپچه در گوشم گفت : آن دو نفر  را که در حال آمدن به طرف ماهستن رو میبینی .
: گفتم آره 
:  پلیسن اگر چه یونیفرم ندارن . اونا افرادی را که در ساحل لختی ها لخت مادرزاد نیستن . جریمه میکنن . پس زودتر شورتت را در بیار . 
هر چه یک و دو کردم نتوانستم . چه دردسرتان دهم  . در نهایت به او گفتم که در جمع نمی توانم . حداقل برای ایندفعه .
: با خودته ، جریمه ش رو خودت باید بدی . یا باید از این محوطه خارج بشی .
بهانه ای تراشیدم و به او گفتم که : راستی من فراموش کردم  گاز را خاموش کنم ، غذایم الان سوخته .
میدانست دروغ میگویم . خندید و گفت : عجله کن ، خونه آتیش میگیره .


هنگام بر گشتن فکر میکردم که اگر این دایناسورهایی که در ایران نام خودشان را مراجع تقلید گذاشته اند اگر روز و روزگاری گذرشان به این بهشت زمینی  تنها با این تفاوت که در اینجا حقوق زنها از مردها بیشتر است بیفتد . چه حال و قیافه ای بخود میگیرند . حیواناتی که در قرن بیست و یکم پسران را به جرم پوشیدن لباسهای آستین کوتاه ، و زنان را به اتهام لبخند در ملاء عام دستگیر میکنند و در زندانها هزاران بلا بر سرشان می آورند . 
هنگام بر گشت بیادم آمد که کتاب فارسی شکر است را در دریا جا گذاشتم ، حال و حوصله بر گشتن را نداشتم . گفتم که هانی آن را بر میدارد و برایم می آورد . 
در نزدیکی های خانه بودم که دیدم چند ماشین پلیس درست در مقابل منزلم پارک شده اند و در حول و حوش آن مردم در حال بگو مگو میباشند . دوچرخه ام را به دیواری تکیه دادم  و خواستم حرکت کنم که یک پلیس  جلویم را گرفت و گفت : ممنوعه
 بعد از اینکه توضیح دادم که  در این ساختمان زندگی میکنم پس از دیدن مدارک هویتم راهنمایی ام کرد که به نزد همکارش بروم تا به چند سئوال پاسخ دهم .
 همکارش که یک پلیس زن بود .  نگاهی بی تفاوت به من انداخت و پرسید که این مرد عرب را که در طبقه اول ساختمان زندگی میکند می شناسم . هزار فکر و خیال به سرم زد و در نهایت گفتم بله . 
:  «  این مرد عرب   زن و دو فرزند دخترش را که یکی 14  و دیگری 16 سال دارد  سالها ، یعنی از روز ورود به این منزل بدلایل اسلامی  زندانی کرده است . میترسید که آنها  در جامعه هلندی به فساد کشیده شوند . حتی آنها را شکنجه میکرد » .
باورش برایم سخت بود ، این مردک الدنگ با آن پوزه احمق و لب و لوچه مضحک ، از آن روزی که مرا با هانی دیده بود زندگی را بر من حرام کرده بود و 24 ساعت کشیک میداد تا  بلکه او را بتور بیندازد . و حالا این ماجرا . 
بخودم گفتم ، حالا میفهمم او با اینکه دهها بار به بهانه های واهی زنگ در خانه ام را میزد و چای و قهوه مینوشید . حتی  یک بار هم که شده مرا به خانه اش دعوت نکرد . 
تلویزیون ماهواره ای را روشن کردم . امام جمعه موقت تهران  میگفت : وای بر آن روزی که در این مملکت بجای مساجد سینما ساخته شود و زنان بدون اجازه شوهر به بیرون از خانه بروند . آهای مردهای مملکت اسلامی  ، فکر سرازیری  شب اول قبر و حمله گرگهای وحشی را کرده اید . در آن روز که چشمها از ترس از حدقه در می آیند و زنان بی حجاب در دیگهای پر از آتش جلز و ولز  میشوند . غیرت تان کجاست...
                                                                 ***
حوالی ساعت 10 شب دوباره « هانی » زنگ در را بصدا در آورد و با لبخندی جادویی رو به من کرد و گفت : « دلت میخواد به خونه م بیای یه گیلاس شراب بخوریم » . 
نگاهی به صورتش و به چشمانش که از شادی برق میزد انداختم و جواب مثبت دادم و با او به راه افتادم .  در اتاق دو تا شمع روی میز گذاشته بود و چند گل میخک . موسیقی ای ملایم فضا را عطرآگین و شاعرانه کرده بود . دامنی کوتاه و سفید رنگ و پیراهنی چسبان که پستانهای شهوت آلودش را برجسته میکرد بتن داشت . با حرارت خاصی به من نگاه میکرد .  اولین گیلاس را با هم بالا زدیم و بی آنکه حرفی بزنیم خندیدیم . از حرارت چشمهایش میشد خواند که چه نیاز دارد و من هم . سرش را به روی سینه هایم گذاشت و من آرام آرام  دستی به موهای لطیفش کشیدم و او را تنگ در بغل گرفتم و ...


                                    
   مهدی یعقوبی



Tuesday, January 25, 2011

سگی که در کنار قبر صاحبش روزها نشسته است و آنجا را ترک نمی کند

سیل ویرانگر سه هفته پیش برزیل با وجود مسایل تلخ و جانسوز خود حاشیه جالب و عجیبی به همراه داشته است . این سگ که      
« Leao » نام دارد . برای چندمین روز پیاپی در کنار قبر « Santana Cristina Maria Cesario » نشسته و آنجا را ترک نمی کند . صاحبش بر اثر رانش زمین در برزیل جان سپرد . این موضوع بازتاب گسترده ای در رسانه های آمریکای لاتین داشته است . سیل و رانش زمین 3 هفته پیش برزیل بیش از 700 کشته بر جای گذاشت .

فتوای بوسه یا زنای دهان



بعد از غائله پرده بکارت که آب در خوابگه جهان اسلام انداخته بود  و حتی عده ای در این رابطه تهدید به عملیات انتحاری در مصر کرده بودند ،  و پس از جنجال رئیس بخش حدیث !؟ در دانشگاه الازهر که اظهار کرده بود ، برای جلوگیری از خلوت یک زن و مرد نامحرم در محل کار ، زن می تواند به همکار مرد خود شیر بدهد تا آنها با هم محرم شوند ،  اینبار فتوای جدیدی یک متفکر اسلامی !؟ بنام  جمال البنا در داده!؟ است .
به نقل از العربیه  «البنا» در باره جواز حلیت بوسه بین دختران و پسران جوان در شبکه ماهواره ای الساعه با بیان این  دلیل فتوا داد که ، ( بوسه بین دختران و پسرانی که با یکدیگر ازدواج نکرده اند ) از سستی بشر است . در اسلام این مسئله ضمن اشتباهات وارد شده است . 
وی همچنین با اشاره به فتوای خود به العربیه گفت : به ما واجب است که نسبت به واقعیتی امکان تجاهل به آن در این عصر فعلی نیست شناخت پیدا کنیم . 
در عالم اسلام این اولین بار نیست که این بلبشوها و افکار قاراشمیشی رخ میدهد . گاهی آن را در قالب دینامیزم پنهان میکنند و گاهی در پوش احکام شرعی . تجربه نشان داده است که این مدره بازی در اسلام سیاسی و فتواهای جنجالی دردی را دوا نمیکند بلکه قوز بالا قوز ( غوز بالا غوز ) میشود و کاسه و کوزه شان را بیشتر خراب میکند تا جایی که همین مدره ها در بحث های کشاف آنهم در کنفرانسهای جهانی با مشت و لگد دک و پوز همدیگر را پیاده کرده اند  .
دایناسور های اسلامی در ایران یعنی آیت الله هایی که دغدغه هایشان رفتن با پای راست یا چپ به مستراح میباشد گفته اند :  برای کسی که پیامبر بوسه را جایز دانسته ، آن شخص ، شخص پیر و مردنی و رو به قبله بوده است . بوسیدن جوانان را اکیدا نهی کرده است . 
در مورد بوسیدن آنهم در ماه رمضان و ایام روزه در صورتیکه جماع و یا انزال منی صورت نگیرد نه تنها اشکالی ندارد بلکه صواب اخروی نیز دارد .
و یا در هنگام بوسه هنگام روزه  ، اگر منجر به لمس یا جماع درغیر فرج و دبر انزال گردد روزه اش در درگاه خداوند حق تعالی قبول نخواهد گشت بر آن قضا واجب میشود و کفاره دارد .  و شما خواننده عزیز پیدا کنید پرتغال فروش را 


در این مورد حرف و حدیث های فراوانی نقل شده است . فقها گفته اند که بوسیدن محارم ( نه نامحرم ) به هر نقطه از بدن که دیدنی باشد مثلا پیشانی جایز است  مشروط بر آنکه به قصد لذت نباشد .
در الکافی 55/5  آمده است : 
بوسیدن نامحرم حرام و « زنای دهان » دانسته شده  ، کسی  که پسر بچه ای ( نه دختر بچه ) را ببوسد مانند این است که هفتاد بار با مادرش نزدیکی کرده است آنهم در فرج و غیر فرج !!؟ و کسی که با مادرش ملاعبه و نزدیکی کند مثل کسی است که بکارت دختری را بدون مهریه  بر داشته و کسی که بکارت دختری را بدون مهریه از بین ببرد مانند کسی است که هفتاد بار پیامبر را کشته است .
آدم که این خزعبلات را میخواند مغزش سوت میکشد .  تا جایی که تجربه نشان داده است . تنها کسی را که آیت الله ها یا ملاها نمی بوسند محرم میباشد . اگر هم بوسیدند به قول خودشان به قصد لذت بوده است . 
واقعن راست گفته اند . در جهنم عقربی هست که از دستش به مار غاشیه پناه میبرند ، تنها با این فرق که این عقرب ها نه  در جهنم و آن دنیا  بلکه در همین دنیا ودر خاک ایران تحت عنوان آیت الله ها میباشند .

Friday, January 21, 2011

قتل ناموسی ( عشق ممنوعه )


حاج حسن بسته سوقاتی را  با بسم الله بسم الله  باز کرد ،  چشمش تا به تلفن همراه افتاد ، سگرمه اش  بهم ریخت و گفت
: « بعد از یه عمر این نمک به حروم زیره به کرمان آورده ، آخه لامذهب من که از این جفنگیات فرنگی سر در نمی آرم . بهر حال آق فرهاد از اینکه سوقاتی رو از جانب صفدرعلی برام آوردی دستت درد نکنه » .
فرهاد  که چهار زانو به زمین نشسته  و پسر با ادبی بنظر میرسید . بعد از جابجا کردن ماتحتش کمی جرات کرد و با لکنت گفت : « این از اون تلفن همراه  قدیمی نیس ، میتونی باهاش عکس بگیری ، صداتو ضبط کنی ، تازه توش قرآن با صدای استاد عبدالباسط هم هس ،  وقت و بی وقت میتونی روشنش کنی و کلی صواب ببری  » .

Thursday, January 20, 2011

آخوند مدره یا غرب زده!!؟



آدم سرش سوت می کشد ، 
به نظرمان مامان ها و باباها یا خیلی کارتون و فیلم تخیلی می دیده اند یا یک چیزی شان می شده است . 

آخوند مدره

خمینی حیوانی درنده که از نو باید شناخت


فتوای شرعی خمینی : کشیدن خون محکومان به اعدام 
دستور فرمائید بطور محرمانه افرادیکه محکوم به اعدام شده و اجرای حکم درباره آنان بلادرنگ باید اجرا گردد ،  قبل از اجرای حکم صادره توسط مامورین پزشکی که مورد اعتماد باشند ، خون محکومین با سرنگ به ظروف مخصوص منتقل و به نزدیکترین بهداری و یا بانک خون محل تحویل .... فرصت ضروری مورد استفاده برادران پاسدار که زخمی می شوند قرار گیرد .
یاد آوری میشود از جهت اینکه نسبت به این اقدام اشکال شرعی بر آن تصور نگردد ، چگونگی از محضر مبارک ولایت فقیه امام خمینی رهبر و بنیانگزار جمهوری اسلامی مدظل العالی استفتاء گردید و اعلام فرمودند اشکال شرعی ندارد .

Monday, January 17, 2011

خمینی حیوانی درنده که از نو باید شناخت



این روزنامه در تاریخ سی فروردین 1359 چاپ شده ، 5 ماه قبل از جنگ ، خمینی در رویای تشکیل امپراطوری اسلامی ارتش عراق را به شورش فرا خواند .
او خوب میدانست که حکومت اسلامی جز با سرکوب خونین مردم در داخل و صدور تروریسم در خارج به دلیل عقب ماندگی تاریخی نمی تواند دوام بیاورد . همین کاری را که  خامنه ای در کهریزکی کردن مخالفان در داخل و ترور حریری رئیس جمهور لبنان و کشت و کشتار در عراق و ... در خارج  توسط مزدورانش دنبال میکند .
خمینی در 31 فروردین 1361 گفته بود : « ما باید از راه شکست عراق به لبنان برویم . ما می خواهیم که قدس را نجات دهیم لکن بدون نجات کشور عراق از این حزب منحوس نمی توانیم . مقدمه آن این است که  لبنان را نجات بدهیم » .
      
                                                             *****************


                      آیا خامنه ای هم مانند بن علی فرار خواهد کرد؟



Saturday, January 15, 2011

آیا خامنه ای هم فرار خواهد کرد .


در حالی که زین العابدین بن علی رئیس جمهوری که 23 سال در تونس حکومت میکرد گریخته است . ولی فقیه از ترس سرنگونی پا برهنه و شتابزده به طرف چاه جمکران رفت تا با امام زمان مشورت کند . 
اعتراضات در ظاهر از آنجا شروع شده بود که جوان فارغ التحصیل دانشگاه برای گذران زندگی خود در خیابانی سبزی میفروخت اما پلیس گاری سبزی فروشی را مصادره کرد و بدنبال بی نتیجه ماندن کوششهای وی برای پس گرفتن آن خود را در مقابل یک ساختمان دولتی آتش زد . همان کاری که دهها و صدها بار در ایران صورت گرفته است .
اعتراضات عمومی در تونس مانند انقلابات کلاسیک ،  باید و شاید دارای تشکیلات و سازماندهی مکفی نبوده است . در ظرف دو هفته اقتدار 23 سال دیکتاتوری فرو پاشید و مردم در خیابانها به پایکوبی پرداختند . 

خبرگزاری ها نقل کرده اند که فرار حقیرانه رئیس جمهور تونس که کشورش با ثبات ترین کشوره قاره آفریفا لقب گرفته بود . آرامش بر باد رفته دولتمردان جمهوری اسلامی را آشفته تر کرده است. آنها خوب میدانند که مانند گاو پیشانی سفید جایی را در جهان ندارند که فرار کنند . دستانشان از خون هزاران زن و مرد بیگناه خونین است . اوباشانی نظیر خامنه ای و احمدی نژاد اگر مانند موش در چاه جمکران هم پنهان شوند ، مردم خشمگین دمشان را خواهند گرفت و به دست عدالت شان خواهند سپرد . خیلی دیر شده است . واقعه ای که از آغاز سال 57اتفاق افتاده است جز با سرنگونی تام و تمام راه علاج دیگری ندارد .
آنها آنروز که جیک جیک مستانشان بود  راهپیمایی مسالمت آمیز مردم را با گلوله پاسخ دادند . در زندانها زن و مرد را به تخت شکنجه بستند و تجاوز کردند و کشتند وفکر زمستانشان را نمی کردند .
 رئیس جمهور تونس مثل ولایت مطلقه اسلامی کودن و کر و کور و لال نبود تا دید اوضاع قمر در عقرب است ، پشت میکروفون رفت و قول آزادی و رفع سانسور از رسانه ها و اینترنت و پایین آمدن قیمت کالاهای اساسی را داد که دیگر دیر شده بود . مردم به خیابان ها ریختند و  ماندند و جور و پلاس دیکتاتور را به سنگفرشها ریختند . آنها بار دیگر ثابت کردند که وقتی ملتی بخواهد مقاومت کند ، هیچ نیرویی را تاب ایستادگی در برابرشان نیست چه رسد در ایران که مشتی درنده که عقلشان پاره سنگ بر میدارد . لمپن ها و اوباشانی که در قرن 21 خود را ظل الله و نایب امام زمان میدانند .
با این همه کشتار و زندان و فقر و فلاکت  ، گمان نکنم که حتی به مرده خمینی هم مردم رحم کنند . از هم اکنون باید او را نبش قبر کنند تا در آتش قهر مردم بارگاه شیطانی اش نسوزد .
ایران اما تونس نیست . هر چه که بود ، بن علی  ، دست هایش را بالا برد و بند کفشهایش را سفت کرد و فلنگ را بست و بطور موقت جای امنی را پیدا کرد . اما روضه خوان های حاکم و آخوندهای پلید  بدنبال حمام خون میباشند . یعنی آخرین حربه دیکتاتورها .
فکر میکنید ، این رهبر فکسنی  که امام خامنه ای خطابش میکنند کدام کشوری او را قبول میکند . این بزدل که در اندرونی  رجز میخواند . جرات و شهامت آن را ندارد که از ملت مانند بن علی معذرت بخواهد . جایی را هم ندارد که بگریزد . تنها کاری که از دستش بر می آید این است که گرگهای هار  نیروهای امنیتی را برای سلاخی مردم به کوچه خیابانها روانه کند . نتیجه اش هم از قبل مشخص است ، شکست .
یک روز میگویند که کار فتنه پایان یافته است . روز دیگر میگویند که آتش فتنه هنوز خاموش نشده است . بعد از آن میگویند که فتنه بزرگتری در راه است . جامعه بشری  امروز  مانند عصر برده داری  دوران صدراسلام نیست که اگر اتفاقی در گوشه ای بیفتد تاثیری آنچنانی بر دیگری نداشته باشد . امروز در عصر انقلاب در ارتباطات ، همبستگی پیشرفتهای بشری هزار برابر شده است . همانگونه که خیزش مردم در سال 88 تاثیر شگفتی در جهان و بیداری کشورهای منطقه گذاشت . تظاهرات خونین مردم بولیوی ، الجزایر و تونس که اتفاقا بر اثر طرح یارانه ها بروز کرده بود تاثیر در کشورهای تحت ستم می میگذارد و پتانسیل مردم را در راستای سرنگونی بیشتر میکند . حال شما برای طولانی کردن عمر خود و یا ایز گم کردن و رفع بحران در عراق به سر مجاهدان بی سلاح نامردانه سنگ و کلوخه ببارید  . در عراق و افغانستان و لبنان دخالت کنید و در چشم مردم  خاک بپاشید و ادعای حکومت اسلامی کنید .


  دیگر خاکریزی نمانده است که به پشت آن پناه ببرید . در ایران هر عقب نشینی تاکتیکی به عقب نشینی بیشتر  یعنی به سرنگونی  منجر میشود . نه خدا نه امام زمان هیچ لولویی به کار شما نمی آید ، کاسه و کوزه تان را مردم جمع خواهند کرد ، عکسهایتان را به آتش خواهند کشید . بر سر قبر امام گور بگورشده تان شراب خواهند نوشید و جشن شادمانی در روز سرنگونی  براه خواهند انداخت .

Friday, January 14, 2011

شعری از زری اصفهانی


از دریا که بر میگردم
موجها با من می آیند
سیگال ها
اردکها
و نیمکت های خالی

از دریا که بر میگردم
غروب با من می آید
با گلهایی بنفش که در دامن خود پنهان کرده است

از دریا که بر میگردم
دریا میماند
تک و تنها


Thursday, January 13, 2011

هجمه جیره و مواجب بگیران استکبار بر علیه اسلام


این روزها عده ای بجای مبارزه با جمهوری اسلامی  و دم و دنبالچه هایش چسبیده اند به مسائل فرعی . مثلن یکی از این سایت ها  که تعدادشان یکی ، دو تا نیست شروع  به نکته پرانی در باره تعداد همسران امام حسن مجتبی کرده است .
 بنده از آنجا که مسلمان زاده و در خانواده ای شیعه بدنیا آمدم . میخواهم بگویم که این قلم های مسموم و افراد مغرض در خدمت استکبار جهانی میباشند . 
چگونه میشود یک امامی که خود معصوم و عاری از گناه بوده است ، بیش از صد زن داشته باشد . از نظر دین اسلام یک « نر » میتواند چهار « ماده » بنام زن بعنوان همسر دائمی اختیار نماید و همزمان  در یک رختخواب  با آنها عبادت کند . این قضیه همسران ، جدا از صیغه ها یا برده گان و کنیزانی میباشد که از راه شرعی در اختیار امام گذاشته شده است تا به مبارکی بادا بادا مبارک بادا بگوید .  موضوع مهم این است که  او حقوق زناشویی و احکام اسلامی را رعایت کرده است .
بر همین اساس و رهنمودها ، شاه شهید یا ناصرالدین شاه بیش از یک هزار آری درست میشنوید یک هزار زن داشت که رکوردش  در کتاب گینس هنوز ثبت نشده است .
حکایت میکنند که این شاه نازنین که نور به قبرش ببارد در آنزمان علاوه بر پادشاهی نقش ولی فقیه که فراتر از شاهی بوده است را نیز به عهده داشته است و آیت الله های آنزمان پر و پاچه اش را می بوسیدند و وقتی که با آلت مبارکش می شاشید ، شاشها را برای تبرک در ظرفی برای خود میبردند .
این پادشاه شهید سُرسُره ای در حمام اندرونی بنا نهاده بود که در زیر آن در بعضی از روزهای ماه یا هفته دراز میکشید تا زنانش  به نوبت از سر سره بلغزند و به روی پادشاه نرم و نازک بیفتند تا بدین وسیله تماس حداقل با پیکر مبارک همایونی داشته باشند . و گرنه با اینهمه لشکر زن اگر پادشاه حال و هوس اش را داشت و هر شب با یکی میخوابید در یکی دو سال نیز نوبتشان برای سکس یا بزبان اسلامی جماع نمی رسید . تازه اگر نوبت ماهانه و یا مریضی در آن ایام که قرعه خوشبختی به نامشان می افتاد نداشتند . 
و باز هم بر همین اساس و مبانی دینی پادشاه عربستان که 80 ساله است دارای 235 زن و 43 پسر و 50 دختر میباشد . واقعیت این است که این آمارها نوک کوه یخی است که از اعماق اقیانوس بیرون زده است . آمار واقعی چند برابر میباشد . 
زین العابدین رهنما در کتاب زندگانی حسین جلد دوم - صفحه 210 مینویسد : « امام حسن مجتبی قهرمان زن گرفتن و طلاق دادن بوده و از این جهت در دنیا کسی به پای او نرسیده است . او دارای قدی کوتاه ، شکمی بزرگ ، دماغی پهن ، و دهانی گشاد و به گفته عایشه همانند بوده است  » .
عماد زاده خراسانی در کتاب زنان پیغمبر اسلام در صفحه 299 مینویسد : «  چون حسن مجتبی به سبب نداشتن وجاهت چهره نمی توانست به زنان دست یابد ، فرستاده هایی به میان خانواده ها گسیل میداشت و می گفت هر زن یا دختری که با او هم آغوش گردد عروس فاطمه زهرا شده و در بهشت جای خواهد گرفت » .
در کتاب نهضت حسینی آمده است :  « چون گفته بودند که پیامبر در زمانی که حسن خرد سال بوده ، بر ناف وی بوسه زده ، از اینرو زنان داوطلب ازدواج با حسن ابن علی نمودند تا نافشان به ناف وی برسد و از این جهت بدنشان از آتش دوزخ مصون بماند » .
مویر در کتاب خلفای راشدین و روضه صفا در صفحه بیست می نویسد : « علی در نتیجه عیاشی های حسن و شکایت پدران زنهای او به بالای منبر رفت و اعلام داشت که مردم نباید فریب فرزند او را بخورند » .

داشتم میگفتم که قلم های مسموم به امامان معصوم که از هر خطایی مبرا میباشند تهمت میزنند . بخصوص سنی ها و بدتر از همه سکولارها که روی هر دو را ( شیعه و سنی ) نمی خواهند ببینند . این مورخان جیره خوار مینویسند که این امام معصوم برای اینکه از قافله تمدن عقب نیفتد و از سویی احکام شرعی را که خود اختراع میکرد زیر پای مبارکشان نگذارند . پی در پی ازدواج میکرد و طلاق میداد . 
این که تهمت نیست این افتخار است . آنهم برای دخترانی که تا چشم باز کرده اند خود را در آغوش نورانی آن امام همام میدیدند و فرزندانی از تخم و ترکه مقدسین از ناف شان متولد میشدند که با ازدیاد خود اسلام را جهانی میکردند . نگاه کنید به این امام زاده هایی که تعدادشان نزدیک به ده هزار در ایران میرسد همه از برکت آن نزدیکی ها میباشد .اگر این کنیزان و زنان برده نبودند کجا ما این همه قبور مقدس و بارگاه داشتیم تا صدقه بگیریم و آبروی اسلام و مسلمین را در جهان نگه داریم .
در کتاب محاسن برقی آمده که امام علی گفته است
 : « بدان که حسن ، همسران خویش را طلاق می دهد  به او مثل نقل و نبات برای اینکه از تبار ما میباشد زن ندهید ، دخترتان را به ازدواج حسین در آورید که برای دخترانتان بهتر است » .
این روایت در زیر سرنیزه های حکومت های استبدادی نوشته شده است  و سند و مدرکی ندارد چرا که به شهادت آیه « تطهیر » ، هرگز فعل قبیح و منکر از امام معصوم مشاهده نمی شود تا مورد نهی قرار گیرد . نهی از حلال هم نمی تواند باشد ، زیرا در کدام شریعت از حلال نهی شده که در اسلام چنین باشد . اگر نویسنده در زیر چتر ولایت فقیه امام عادل خامنه ای بود طبعا با کهریزکی شدن نه تنها حرفهای خود را پس میگرفت بلکه تغییر مسلک داده و از سنی به شیعه اثنی عشری روی می آورد .
خلاصه بجز از چند مورخ تعداد زنهای آن حضرت را از صد تا بیشتر ندانسته اند :
1 - کفعمی  شصت و چهار زن امام حسن داشته است .
2 - ابوالحسن مدائنی هفتاد زن
3 - ابن حجر نود                                                                      
4 - کلینی پنجاه
5 - بلخی :  دویست
6 - ابوطالب مکی : دویست و پنجاه
7 - برخی نیز آورده اند که وی سیصد زن داشته است .
البته چشم دشمنان کور . تازه کنیزان و برده گان را در این آمار به حساب نیاوردند . آری با آن بدن نحیف که آن امام همام داشتند واقعن معجزه بود که بتوانند با آنهمه زن همخوابه شوند تا تخم اسلام را در اقصا نقاط  جهان بپراکنند . بر این اساس بود که آیت الله 89 ساله ای که حتی به تنهایی نمی تواند کون خود را در مستراح بشوید ،  در چند ماه پیش دختری 16 ساله را به عقد موقت یا دائمی خود در آورده بود . این نزدیکی با دختری که تازه پستانهایش گل داده است از جهاد در راه خدا و پیغمبر بیشتر از نظر خودشان صواب دارد ، موضوع مهم همانطور که گفته شد این است که از شجره طیبه امامان است و با این عمل خیر تخم و ترکه آن معصومان را در اقصا نقاط عالم پراکنده کرده است . تا کور شود هر آن که نتواند دید .
اما اسامی چند زن امام حسن - ع - که همه شعبه های اسلام  بر آن توافق دارند .                                                                            
1 - جعده بنت اشعث
2- مادر حضرت قاسم 
3 - عیشه الختعمیه
4 - خوله الفرازی ه
5- ام کلثوم دختر فضل بن عباس
6 - ام اسحاق دختر طلحه بن عبدالله تم ی می
7 - ام بشیر دختر ابی مسعود انصاری
8 - هند دختر عبدالرحمن بن ابی بکر
9 - زنی از دختران عمر و ابن ء ه یم المنقوی
10 - زنی از طایفه ث ی ف 
11 - زنی از طایفه بنی شیبان از آل همام
12 - و ....................
البته نپرسید که او مال و منال را از کجا در می آورد تا خرجی اینهمه زن را بدهد . 

                                                شجره سید خندان خاتمی که به حسن مجتبی میرسد . 
                                                    عجب دکانی باز کرده اند . 

Tuesday, January 11, 2011

مد اسلامی در دانشگاهها

آئین نامه جدید پوشش دانشجویی هم عجب بلبشویی است . بعد از انقلاب فرهنگی در دانشگاهها که با تیغ و تیغ کشی توسط امام جانگوز و اراذل و اوباش از قبیل فیلسوف سروش « زکی » شروع شده بود و بنده حقیر نیز از دستان مبارک آیت الله هادی غفاری   که اینروزها چشم غره به رهبر مسلمین جهان میرود ،  چوب و چماق  نوش جان کرده بودم  . دولتهای امام زمانی یکی پس از دیگری خواستند که دانشگاهها را رنگ و روی اسلامی بدهند .
در این مسیر چه دانشجویان رزمنده ای که به چوبه های اعدام سپرده نشدند . اما این سنگر آزادی با آنکه بعضی از خاکریزهایش به تصرف گرگهای هار ولایت افتاده است ، هنوز که هنوز است نه تنها زنده است بلکه بر روحیه تهاجمی اش افزوده گشته است. 
در چند سال اخیر بخصوص احمدی نژاد سعی کرده است با جمع کردن استخوانهایی  از اطراف و اکناف که حتی نام و نشانی از خود ندارند تحت عنوان کشتگان جنگ دانشگاه را تبدیل به گورستان کند . دسته های سینه زنی راه انداختند . بر سر و صورتشان گل مالیدند و در گوشه و کنار دانشگاه با نصب دهها بلند گو به روضه خوانی پرداختند ، آتش زدند ، کشتند و بردند اما نشد که نشد .
دانشگاه در ذات خود ضد تخم و ترکه خمینی و اسلاف تاریخی اش میباشد . با آلاخون والاخون کردن نمی شود . ماهیت اش را تغییر داد . 
حال ائمه جماعات  با لک و لوچه های آویزان به آنها انگ بزنید که سکولار ، کمونیست ، مجاهد و اله و بله هستند . صورت مساله یعنی سرنگونی تام و تمام با جناح غالب و مغلوبش بر جای خود باقی است تا این مساله حل نشود دانشگاه دانشگاه بشو نیست.
جهان وقتی در دهه دوم قرن بیست و یکم به این آئین نامه ها نگاه می کند هاج و واج میماند  :
 برای پسران :  کلاه ورزشی و رنگ کردن مو ، بر داشتن ابرو ، خالکوبی ، شال نقش دار با حروف لاتین  ، پوشیدن شلوارهای تنگ و چسبان ، بافتن مو ، بلند بودن ناخن و بسیاری موارد دیگر .
برای دختران : ممنوع بودن زنجیر به پا و استفاده از طلا و جواهراتی که مستلزم سواخ کردن قسمتی از بدن میباشد  ، کفشهای پاشنه باند و عبارات عاشقانه !!؟ . مانتوهای بلند که دارای چاک بالاتر از زانو، و دهها و صدها موارد دیگر .




نمونه ای از مد اسلامی در دانشگاهها از نوع فاطی جنده های کماندو که اوایل ماه جاری دولت پاسدار احمدی نژاد 180 میلیون تومان برای آن هزینه کرده است .

Sunday, January 09, 2011

خرافه : چند خبر کوتاه

 1 - حجت الاسلام غلامحسین تسخیری امام جمعه موقت رامسر : کم کم مانتوهای بلند پوشیدند و حالا مانتوها 2 سانتر 2 سانتر کوتاهتر میشود . سال گذشته عده ای زنان بی غیرت با هدایت دشمن کشف حجاب کردند .
2 - آفتاب - معاون آموزش و پرورش رشتخوار :  در برخی از مدارس این شهرستان دیده شده است که حتی دختران در پایه سوم و پنجم ابتدایی به ازدواج تن داده اند .
3 - ایلنا  - هاشمی رفسنجانی : مارهای افسرده دین زدایی به قم رسیدند .
4 - امام جمعه کاشان آیت الله عبدالنبی نمازی : وجود بقاع متبرک امام زاده گان در ایران اسلامی نعمت بزرگ الهی است . امام زاده گان حقیقتا شعبه ای از کربلا و مدینه می باشند .

صیغه


بادهای سرد پائیزی در کوچه خیابانهای خاکی مشهد  ، گرد و غبار ها را به چهره دمق شیخ بیژن  می پاشیدند . او در چند سال پیش به اتهاماتی مختلف خلع لباس شده بود و یکسالی میشد که در دفتر امور صیغه در بارگاه امام رضا جریان امور را راست و ریس میکرد . این اداره را  در آغاز کسی جز تنی چند از رجاله های کت و کلفت نمی شناختند ، آخوندهایی که یک پایشان در حوزه علمیه و پای دیگرشان در خون مردم این آب و خاک بود  . 
آنهایی که شیخ را استخدام کرده بودند . آدمهایی کار کشته بودند و بی گدار به آب نمی زدند ،  بخصوص در زمانی  که مشکلات از در و دیوار مملکت می بارید و هر آن امکان داشت که دری به تخته بخورد و آنها با آن یال و کوپال شان  کله معلق شوند و  توسط همین مردم به جان آمده روی تیرهای برق آویزانشان کنند . قیافه ظاهری شیخ بیژن  نشان میداد که گرگی باران خورده  و سرد و گرم روزگار کشیده است .  پیشانی بلند و پر چین و چروکی  داشت  که با آن کله طاس بزرگتر به چشم میزد . ریش هایش حنا بسته و در هم تنیده بود  و به نظر میرسید که مدتها شانه نخورده است  .  گونه هایی تپل خنگ مانندی  داشت که چهره عنق و بد اخمش را کمی بشاش جلوه میداد . پای راستش ، راست یا دروغ در زمان جنگ ترکش خورده بود و کمی می لنگید . همیشه با عصا و گل و گشاد راه میرفت . قدش از یک متر و شصت سانتی متر نمی گذشت به همین علت کفشهایی کمی پاشنه بلند می پوشید . همیشه  سعی میکرد که در ملا عام با آن محاسن مذهبی  نورانی جلوه کند .
 بعد از انقلابی که آنها را از اعماق کثافات قرون دور و دراز به بالا استفراغ کرده بود ، ملاها برای آنکه نانشان بیشتر و بیشتر در روغن بیفتد به این شکل و شمایل معصومین صدر اسلام نیاز داشتند . 
 مدتی میشد که وقتی به بیرون از خانه میرفت عینکی دودی به چشم میزد . دلیلش مشخص نبود اما محال بود که بدون  عینک تیره که چهره اش را مانند آدمهای کور یا جنایتکاران آل کاپون  نشان میداد به بیرون برود . سمت راست صورتش در یک قتل ناموسی چاقو خورده بود و بخوبی به چشم میزد . بعضی ها میگفتند که دو تا از زنهایش را در طویله ، پس از بستن دست و پایشان و خواندن آیاتی از قرآن به آتش کشیده بود . قتلی که هرگز در روزنامه ها درز نکرد .  دادگاه ویژه روحانیت بعد از شنیدن حرفهایش  تبرئه اش کرده بود اما پس از آن برای مدتی نامعلوم بخاطر هتک حرمت دختر خردسالش خلع لباس شده بود  

Thursday, January 06, 2011

شیخ زنگوله به پا ( 1 )


انگار که وزارت خارجه جمحوری !!؟ اسلامی عقل و گهش با هم قاطی شده است . در خبرها آمده است که سرپرست وزارت خارجه با ارسال نامه ای به لارنس کانون ، وزیر خارجه کانادا ، از نقص حقوق بشر نسبت به ایرانی ها انتقاد کرده است و تذکر داده است که پلیس کانادا شیوه فاشیستی و خشن نسبت به خارجی ها و شهروندان ایرانی دارد .
سرپرست این طویله به ایرانیان هشدار داد تا در سفر به کانادا جوانب احتیاط را رعایت کنند . یعنی همان کلماتی را که دول خارجی در نقص حقوق بشر بارها و بارها به جم حوری ! اسلامی گوشزد کرده اند  آنها با پاتک پاسخ میدهند . واقعن که مرغ پخته را به خنده می اندازد .  فقط در یک هفته بیش از 40 نفر را در شهر های ایران اعدام کرده اند . آن هم در زمانی که در مرکز دارالخلافه رهبرش ادعا میکند که فتنه پایان پذیرفته است و در زیر گوش او آیت الله دیگری جیغ و ویغ میکشد که فتنه بزرگتری در راه است .
در واقع این عمله ولایت دست پیش میزند تا پس نیفتند .  حکومتی خونریز که عکاس ایرانی تبار مقیم کانادا یعنی زهرا کاظمی را به دلیل عکسبرداری از نمای خارجی زندان اوین در روز روشن  کشته است .  آنوقت از کانادا میخواهد تا حقوق بشر را رعایت کند . از سوی دیگر تذکر میدهد که پلیس آن کشور در جلوگیری از روند ناامنی جدیت و اراده  لازم را ندارد . لابد منظورش این است که سر بازداشتی ها را در کاسه های مستراح نمی گذارد یا خون محکومان را قبل از اعدام نمی کشند ، دست و پا قطع نمی کنند . چشم از حدقه در نمی آورند و باید از ماموران امنیتی اسلامی بیاموزند تا باتون به آنجای بیگناهان  فرو کنند .
آقای سرپرست امور خارجه ! با زنگوله بستن به پای تابوت و جیرینگ جیرنگ کردن آنهم در جاده های خاکی نمی توانی برای این رژیم آبرو بخری . شما در آبهای لجن گرفته ای که از سرتان گذشته در حال دست و پا زدن هستید .
 ایرانی هایی  که از شر شما جلای وطن و ترک دیار کرده اند به خیر شما احتیاجی ندارند شما جز شر به آنها نرسانده اید . هنوز خون انسانهایی که در اقصا نقاط جهان با حرکات بزدلانه تروریستی کشته اید میجوشد . نام شما مرداف ننگ و نفرت بر زبان ایرانیان است . این کاسه کوزه های شکسته را جمع کنید و بساط مارگیری را در همان نماز جمعه ها پهن کنید تا جهان بر شما بخندد . با این پوست عوض کردن های مارگونه نمی توانید ماهیت درنده تان را بپوشانید .  
از این تیرها بیشمار شما در تاریکی انداخته اید تا مرغی را در هوا به سیخ بکشید اما هر بار این تیرها نه تنها به هدف نخورد بلکه بر گشت و به آنجای تان که نباید اصابت میکرد ،  اصابت کرد ، و هنوز که هنوز است از درد آن روز و شب  آه و ناله سر میدهید . دستهایتان در خارج از کشور آغشته به خون پاکترین فرزندان این آب و خاک است . آنها را با ساطورها قصابی کرده اید یا گلوله به مغزهایشان  خالی کرده اید . طشت رسوایی تان از بام سالهای سال است که بر زمین افتاده است . تاکتیک فرار به جلویتان دردی را دوا نخواهد کرد . خانه هایی را که بر آب بنا شده اند فرو خواهند پاشید ، چه رسد کاخهای شما که در خون گرسنگان و ستمدیدگان بنا گردیده است .
 1 - شیخ زنگوله بپا
آخوند لاابالی در منهیات شرع . در افسانه آمده است که شیخی ناپارسا بخاطر فریب عامه زنگوله بپا می بست که به هنگام راه رفتن مورچه ها آوای زنگ بشنوند و بگریزند و زیر پای او تباه نشوند ولی شیخ در باطن فاسدی بود بی همتا .
                                                 لغت نامه دهخدا
                                                                       ********
اسلام در ایران

روز ولنتاین ممنوع
لازم به یاد آوری میباشد که روز ولنتاین را در ایران اسلام زده روز ازدواج
علی با فاطمه دختر محمد نامگذاری کردند .

Tuesday, January 04, 2011

دختران موتور سوار در ایران


                                 



Monday, January 03, 2011

قتل ناموسی ( 4 )


شعله مات مات نگاهش میکرد و ناخودآگاه اشک از چشمانش سرازیر میشد و آن دختر هم  با نگاهی محزون چشم به او دوخته بود . گویی که سالها آن لحظه را انتظار میکشید  . انتظار کسی تا درهای زندان را باز کند و او را آزاد کند . موهای سیاه بلندش ، درهم و گره خورده بود و تا کمرگاهش پایین آمده بود . لبانش کبود ،  گونه هایش پریده رنگ به چشم می آمد ، پیراهن گلدارش کمی از پهلو پاره پاره شده بود و بر پاهای برهنه اش لخته های خون دیده میشد .  انگار زبانش را خورده بود یا که شوکه شده بود .  نمی توانست حرف بزند .

Sunday, January 02, 2011

لخت و عریان نشوید حتی در حمام

                                            
سایت آفتاب : حجت الاسلام آقا تهرانی  ( معلم اخلاق دولت احمدی نژاد ) نماینده مجلس در وبلاگش نوشته است : 
سئوال :
در حال حاضر مشکل بسیاری از جوانان ، مشکلات جنسی است مخصوصا در جوانان 18 سال به بالا و بعضا متاسفانه امکان ازدواج برای آنان فراهم نیست ، راه حل آن چیست ؟ 
1 - حتی المقدور با توجه به وضعیت جسمانی خود ، هفته ای دو روز ( دوشنبه و پنچ شنبه ) روزه بگیرد ، اگر برای او سخت است ماهی سه روز ( پنج شنبه اول ، آخر ماه و چهارشنبه وسط ماه ) که فقهاء بزرگوار در رساله های عملیه خود به آن توصیه فرمودند . در هر حال پر خوری نکند ، قبل از سیر شدن از طعام دست بکشد و تا گرسنه نشود غذا تناول نکند .
2 - لباس چسبان نپوشد و هرگز لخت و عریان نشود ، حتی در حمام که کراهت دارد . ( یعنی عورت در حمام پوشیده باشد بهتر است ) .
3 - از دیدن عکسهای مبتذل و غیر محارم و به ویژه جنس مخالف پرهیز کند .
4 - از گفتن و یا شنیدن جک و فکاهی های جنسی حذر کند .
5 - با افراد غیر مجرد و یا مجردی که در این زمینه صحبت می کند نشست و برخاست نکند .
6 - از اختلاط با زنان و یا مجالسی که مرد و زن بی موالات هستند اجتناب کند .

                                                                        فقط در ایران
                                                                هندوانه های ایرانی 


Saturday, January 01, 2011

فتنه گران !؟ در بولیوی پیروز شدند

 مردم بولیوی در یک حرکت اعتراضی اوومورالس را به عقب نشینی در تعرض به معیشت شان مجبور کردند . اوومورالس اعلام کرد که فریاد مردم بولیوی را شنیده است و مانند ولایت فقیه در ایران کور و کر و لال نیست . او گفت : «  نفت در بولیوی سرمایه ملی و متعلق به مردم است ، به در خواست مردم بعد از اعتراضات بناچار احترام میگذارد و قیمتها به حالت سابق باز میگردند . » .
تصویر فوق نشان میدهد که مردم با بستن گاوها در خیابان  راه بندان ایجاد کرده اند . این تظاهرات در پی لغو یارانه سوخت و افزایش قیمت بنزین و گازوئیل شروع شد و با موفقیت به پایان رسید .

در ایران اما با بستن گاوها در خیابانها و ایجاد راه بندان کار به پیش نمی رود . گرگ های هار ولایت ، همانطور که جهان را به تعجب وا داشت در سال گذشته با خود روها از روی مردم وحشیانه رد میشدند و آنها را له و لورده میکردند چه رسد به حیوانات زبان بسته .
جمهوری اسلامی بویی از رافت نبرده است . نه تنها پول نفت را به سفره نمی آورند بلکه تتمه باقی مانده در جیب مردم گرسنه را میدزدند و بعد از دستگیری شکنجه و تجاوزشان هم میکنند .   همان داستانی که بطور واقعی در حمله اعراب در ایران رخ داد و اشغالگران صدراسلام به 300 هزار ایرانی اسیر دسته دسته تجاوز کردند و در بازارها به عنوان برده آنها را فروختند . 
مردم یکبار حرف خمینی را که میگفت ، نفت و گاز و برق  را مجانی میکنیم . خانه میدهیم ، را باور کردند و بعد از انقلاب با افسوس بخود گفتند : 
ما انقلاب کردیم یا انقلاب مارا
در ایران باید سر افعی را به سنگ کوبید . گرگهای ولایت اهلی بشو نیستند . سبزها راهی بجز سرخ شدن ندارند .

قوت گرفتن خبر دستگیری موسوی و کروبی



این روزها دوباره عاشقان سینه چاک ولایت مطلقه داد و هوار سر میدهند که سران فتنه سال 88 را دستگیر کنید . در این راستا نمایندگان  ولایت در طویله ای که اسمش را مجلس شورای اسلامی گذاشته اند کفن پوشیدند و سر و سینه زنان  فریاد مرگ بر سران فتنه را سر دادند .
  عباس جعفری دولت آبادی ، دادستان تهران ، با پای برهنه به صحنه این سناریوی مسخره دوید و محاکمه سران فتنه را قطعی خواند . او اظهار داشت که فتنه گران مجرم هستند و اتهام آنها بیشتر از آن است که فکر میکننند .  این نظام است که برای آنها شرط میگذارد نه آنها . 
مهدی کوچک زاده نماینده مجلس که از وردست های دستچین شده ولایت میباشد میگوید : « توبه خاتمی با این وضع قبول نیست . » .
 حجت الاسلام مجتبی ذوالنور در حسینیه ثارالله کرمان هم اظهار لحیه میکند که : « رفسنجانی و خانواده اش فتنه را شکل دادند » . 
حسینیان هم گفته است :  « اگر با سران فتنه و اعوان و انصارش سازش کنید خون بسیجی ها و سربازان گمنام و هتک حرمت به عاشورا را چه جوابی خواهید داد   »  .  منظور از بسیجی ها همان وحوشانی میباشند که مردم را در روز و روشن لت و پار کردند .
نماینده شازند در مجلس : « موسوی ، کروبی و خاتمی فتنه گران یزید صفت اند » .
با این تفاسیر بنظر میرسد که استوانه های نظام می خواهند همه طیف های مخالف را با یک چوب برانند . آنها معتقدند که اگر چه فتنه گران اعضای یک خانواده  و عقد برادری و خواهری با هم بسته بودند اما اکنون  تبدیل به عقرب زیر فرش بیت خامنه ای گشته اند . 
از سوی دیگر طیف سعید منتظری فرزند حسینعلی منتظری از « عواقب فاجعه بار »  دستگیری خبر میدهد و دعوت به آشتی ملی و مصالحه میکند و به نظام هشدار میدهند که نیروی سوم فارغ از دسته بندی و باندبازی های مافیایی حاکم به میدان خواهد آمد و چه و چه خواهد شد و بقول معروف نگذارید که خر پایش از چاله به چاه رود چرا که این مخالفان اصلی یعنی مردم نه تنها خر را با آخور که حتی از مرده ی  در گور شده ی امام راحل هم نخواهند گذشت .
این فاکت و نمونه ها همه و همه نشان از قوت گرفتن این خبر و آتش تهیه برای دستگیری آقایان موسوی و کروبی میباشد . آتشی که حتی عبا و عمامه های رفسنجانی و خاتمی را گرفته است .
واقعیت این است که خامنه ای ، خمینی نیست . او با همه ادا و اطوارهایی که در می آورد . اتوریته امام جانگوز را ندارد . خمینی بنی صدر را برکنار و  آیت الله منتظری را  حبس خانگی کرد . کشتارها براه انداخت . مردم بیگناه را در تنور جنگ جزغاله کرد و با سرافکندگی جام زهر را سرکشید و اتفاقی باید و شاید رخ نداد .
 خامنه ای اما تنها  با شارلاتانیسم خود را به عنوان امام و ولی امر مسلمین جهان به امت حقنه میکند . مردم او را در تظاهرات سال گذشته سکه یک پولش کردند . بنا بر این برای اینکه پاشنه آشیل خودش را بپوشاند زمان می خرد  . زمینه چینی میکند تا حتی آن خرانی را ( رفسنجانی و خاتمی )  که از خری باز مانده اند یال و دمشان را با حداقل هزینه ببرد و کله پایشان کند .   
از حقیقت نباید گذشت که ظل الله خامنه ای در این حیله و ترفند موفق بوده است و در یکسال گذشته سران فتنه بخصوص موسوی را اخته کرده است . او بقول دوستان افغانی جز اعلامیه پرتاب کردن کار دیگری انجام نداده است . خودش با زبان اشهد بارها گفته است که نمی خواهد نظام را سرنگون کند اگر چه به او اتهام براندازی زده شده است . مدینه فاضله یا شهر خورشیدش آرمانهای سیاه و قرون وسطایی آیت الله گور به گور شده خمینی سفاک است . تا اینجا هم مردم هل شان دادند و آنها با بنزین خالی پا روی ترمز گذاشته بودند که نمی خواهند بیشتر حرکت کنند و فی الواقع آچمز شده بودند .


 این رژیم به کسی رحم نمی کند . این نظام  با مادر خود زنا کرده است و با قوم و خویشان خود یعنی همین رهبران مصالحه جو به زبان گلوله سخن میگوید و میخواهد آنها را سر به نیست کند ، چه رسد به نیروی مردم .
کلید معادله جنبش ما در تشکل و سازماندهی میباشد . این انقلاب هنوز بی رهبر است .