بر اشکهای مادران در داغ فرزند
بر شعله ی خورشید بر روی دماوند
بر لجه های خون یاران کوی و میدان
آتش فروزان میشود سوگند سوگند
چون آذرخشی شعله ور در غرش رعد
چون آذرخشی شعله ور در غرش رعد
تبریز خواهد شد دوباره مهد ستار
با مشتها بر طبلها در قعر شبها
بابک بپا می خیزد از هر چوبه ی دار
با مشتها بر طبلها در قعر شبها
بابک بپا می خیزد از هر چوبه ی دار
در کوچه و پس کوچه های شهر تهران
فریادهای عشق و آزادی بر آریم
عاشق ترین ِعاشقان را خشمناکان
از کنج زندان های تو در تو در آریم
از این جنایتهایشان ، اعدام و کشتار
از جانهاشان مردم آزاده سیرند
در حمله ی سگهای هار بیت رهبر
شمشیرها را شیرها در کف بگیرند
با مشتهایی آهنین چون کوه فولاد
از ژرفنای ظلمت خونین بخیزند
بر کاخ ننگین ولایت بی مهابا
غرش کنان توفانی از آتش بریزند
هر جور شد حتی اگر با چنگ و دندان
باید که آتش در خیابان گرُ بگیرد
این قاتل بالفطره با بود و نبودش
با لرزه ها در پنجه شیران بمیرد
No comments:
Post a Comment