از خشم گرسنگان بترسید بترسید
از شورش ناگهان بترسید بترسید
از چهره مادران سر قبر عزیزان
در خطه خاوران بترسید بترسید
از پرده خون به چشم این مردم در بند
با کارد بر استخوان بترسید بترسید
از کودک آن مرد که بر دار خروشید
با دیده به آسمان بترسید بترسید
از شیر زنی که شد تجاوز دل زندان
با کینه جاودان بترسید بترسید
از رویش خونهای فرو ریخته بر خاک
در جنگل ارغوان بترسید بترسید
از صاعقه هایی که به یک روز بترکد
در بغض ستمکشان بترسید بترسید
از لحظه انفجار انبار مهمات
در سینه هر جوان بترسید بترسید
از زلزله هایی که به یکباره بپاشد
سرتاسر کاختان بترسید بترسید
مهدی یعقوبی