در جهان هیچ رهبری به اندازه خمینی از دانشگاه هراس نداشته است . این ترس و لرز بی پایه و اساس هم نبوده است .
او با شم غریزی و آخوندی خود بهتر از هر کسی پی برده بود که آخوندها و دانشجویان با هم در یک ظرف نمی گنجند و اثبات یکی نفی دیگری است .
انقلاب ( ضد ) فرهنگی اش که در سال 59 با گلوله و کشت و کشتار با شعار اسلامیزه کردن دانشگاه شروع شد در همین راستا بوده است ، او میخواست تمامی بارقه های ترقیخواهی و آزادیخواهی را در آن مکان بخشکاند و بذر یاس و انفعال را بپراکند .
او با شم غریزی و آخوندی خود بهتر از هر کسی پی برده بود که آخوندها و دانشجویان با هم در یک ظرف نمی گنجند و اثبات یکی نفی دیگری است .
انقلاب ( ضد ) فرهنگی اش که در سال 59 با گلوله و کشت و کشتار با شعار اسلامیزه کردن دانشگاه شروع شد در همین راستا بوده است ، او میخواست تمامی بارقه های ترقیخواهی و آزادیخواهی را در آن مکان بخشکاند و بذر یاس و انفعال را بپراکند .
کسانی که در آن برهه در دانشگاه بوده اند بخوبی به یاد دارند که در محیط خلاق و پر و جوش و خروش دانشجویی حتی یک آخوند هم نمی توانست سر بلند کند و از بول و غائط گرفته تا دیگر احکام تخلی و مسائل اجتماعی سخنرانی کند .
در محیط آگاه دانشگاه آخوندها از ریز و درشتشان نماد و مظهر ارتجاع و عقب ماندگی بودند و جوانان بر ریش و پشم شان که گاه با فیس و افاده ادای روشنفکران را هم در می آورند می خندیدند . بدین جهت بود که آنها کینه ای شتری و قبیله ای از نسل آگاه که در برابر افکار قرون وسطایی سر فرود نمی آوردند در دل گرفتند .
برای همین دانشجویان آگاه و مبارز اولین قربانیان این نظام جنایتکار بودند که در دهه خونین شصت در اسارتگاهها یا بر روی تخت های شکنجه جان باختند و یا که اعدام شدند . بقول خمینی ریشه تمام مصیبت های جمهوری اسلامی آنها بودند و باید به چوبه های دار سپرده میشدند .
سران جنایتکار جمهوری اسلامی گمان میکردند با این کشت و کشتارها و گسیل گله گله آخوندهای شپشو به دانشگاهها و ساختن مسجد و دفن کشته های جنگ و آپارتاید جنسی ، ریشه آگاهی را در آن جو با تیشه جهالت از بین خواهند برد و سنگر آزادی را فتح خواهند کرد . اما به مثل همه دیکتاتورها حسابشان خطا از کار در آمد و در 18 تیر 1378 مشاهده کردند که این آتش زیر خاکستر دوباره شعله ورتر از همیشه فروزان شد و ریش و پشم شان را سوزاند .
دانشجویان که علت اصلی فقر و ناداری را در این نظام میدیدند و میدانستند که سرکوب ذاتی این رژیم ضد انسانی است در قیامشان شعار میدادند :
لحظه به لحظه گویم ، زیر شکنجه گویم ، یا مرگ یا آزادی
وای به روزی که مسلح شویم
حکومت آخوندی برکنار برکنار
مرگ بر خامنه ای
ما دولت زور نمی خواهیم پلیس مزدور نمی خواهیم
توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد
حکومت آخوندی بر کنار بر کنار
انصار جنایت میکند رهبر حمایت میکند.
این روند پرشتاب در سیاهترین سالهای این میهن ادامه داشت و در تظاهرات مردم در سال 88 خروشانتر از همیشه سر برآورد و دوباره مشت های گره کرده بسوی دیکتاتور سمت و سو پیدا کرد و شعارهای دانشگاه پادگان نیست ، مرگ بر دیکتاتور زمین را در زیر پای جمهوری اسلامی به لرزه در آورد .
رژیم سالها سعی کرده است تا با انواع ترفندها این جنبش را در محاق فرو ببرد و آن را زائده ای از نظام ولایت فقیه بداند تا شور آزادیخواهی و برابری طلبی را از درون تهی کند . برای همین انجمن های وابسته دانشجویی را در این محیط ها بر پا میسازد تا حرکات اعتراضی را در جاده های خاکی سوق دهد .
گاهی هم برای شانتاژ دول غربی همین عمله و اکره را مانند بوزینه ها می فرستد تا از دیوارهای سفارتها بالا بروند و همه چیز را نیست و نابود کنند و این وحشیگری ها را به پای دانشجویان آگاه و دلیر ایرانی می نویسد .
با اینچنین هرگز و هرگز موفق نبوده است . این سنگر آزادی فتح شدنی نیست چرا که آگاهترین و رشیدترین فرزندان جامعه در آن زندگی میکنند و برای آزادی حاضرند که جان خود را بدهند . همان آزادی و عدالتی که هرگز در چارچوب این نظام قرون وسطایی متصور نیست و نخواهد بود .
اندیشه های قرون وسطایی خمینی در باره دانشگاه
.