آميز والده : مادر
آدم از یک بار کون دادن کونی نمی شود
نه در سر کلاه و نه در پای کفش / عیان از عقب خایه های بنفش
نه در سر کلاه و نه در پای کفش / عیان از عقب خایه های بنفش
من از بهر حسين در اضطرابم / تو از عباس مي گويي جوابم
پيشش از پيشگاهش و سرينش از پسگاهش پيداست
پيشش از پيشگاهش و سرينش از پسگاهش پيداست
کونش را با خایه پاک می کنه
آب به آباداني مي رود
آب آمد و تيمم باطل شد
آب دريا از دهان سگ نجس نمي شود
طرب نوجوان زپير مجوي / كه دگر نايد آب رفته به جوي
آب شيرين و مشك گنديده!؟
آنكه در بحر قلزم است غريق / چه تفاوت كند ز بارانش
گر نخل وفا بر ندهد چشم تري هست / تا ريشه در آب است اميد ثمري هست
نونم نداره اشكنه / گوزم چنارو ميشكنه
شكم خالي و گوز فندقي
نه آب بيار نه كوزه بشكن
کیر نداره خلال دندون کنه
خر خوابيده جو نمي خورد
آب بدو نان بدو ما به دنبالش
عروس تعريفي گوزو از آب در مي آيد
عاقل به كنار جوي تا پل مي جست/ ديوانه پابرهنه از آب گذشت
روز بي آبي با شاش موش آسياب گرداندن
آب از دستش نمي چكد
انگشت به كونش بكنند به پشكل نمي رسد
از چاه به چاله : زباران سوي ناودان آمديم
از چنگ دزد درآمدن و گير رمال افتادن
از چنگ رمال درآمدن و گير دعانويس افتادن
به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد / گليم بخت كسي را كه بافته اند سياه
مشهور شدن به هر قيمتي : به آب زمزم شاشيدن
روی خود را با آب مرده شوخانه شسته بودن : وقيح و بي حيا بودن
شكم براي نان آه كشيدن و كون براي تنبان
حبه نداره به دبه بزنه
ما را فيلم مي كني؟ ما خودمان 40 سال است آپاراتچي هستيم
گرگ دهن آلودة يوسف ندريده
از آتشش گرم نشديم ، دودش كورمان كرد
تا مار راست نشود به سوراخ نمي رود
شاعر و رمال و مرغ خانگي/ هر سه تن جان مي دهند از گشنگي
يك سال روزه بگير ، آخرش با گه سگ افطار كن
اول و آخر كسي را جنباندن
آخور ، پاي كاهدان بودن
خر نخريده آخور بستن
صوفي و فقيه و مفتي و دانشمند / اين جمله شدي و ليك آدم نشدي
آخوند كه مفت باشد موشهای خانه را هم بايد عقد كرد
آب به آباداني مي رود
آب آمد و تيمم باطل شد
آب دريا از دهان سگ نجس نمي شود
طرب نوجوان زپير مجوي / كه دگر نايد آب رفته به جوي
آب شيرين و مشك گنديده!؟
آنكه در بحر قلزم است غريق / چه تفاوت كند ز بارانش
گر نخل وفا بر ندهد چشم تري هست / تا ريشه در آب است اميد ثمري هست
نونم نداره اشكنه / گوزم چنارو ميشكنه
شكم خالي و گوز فندقي
نه آب بيار نه كوزه بشكن
کیر نداره خلال دندون کنه
خر خوابيده جو نمي خورد
آب بدو نان بدو ما به دنبالش
عروس تعريفي گوزو از آب در مي آيد
عاقل به كنار جوي تا پل مي جست/ ديوانه پابرهنه از آب گذشت
روز بي آبي با شاش موش آسياب گرداندن
آب از دستش نمي چكد
انگشت به كونش بكنند به پشكل نمي رسد
از چاه به چاله : زباران سوي ناودان آمديم
از چنگ دزد درآمدن و گير رمال افتادن
از چنگ رمال درآمدن و گير دعانويس افتادن
به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد / گليم بخت كسي را كه بافته اند سياه
مشهور شدن به هر قيمتي : به آب زمزم شاشيدن
روی خود را با آب مرده شوخانه شسته بودن : وقيح و بي حيا بودن
شكم براي نان آه كشيدن و كون براي تنبان
حبه نداره به دبه بزنه
ما را فيلم مي كني؟ ما خودمان 40 سال است آپاراتچي هستيم
گرگ دهن آلودة يوسف ندريده
از آتشش گرم نشديم ، دودش كورمان كرد
تا مار راست نشود به سوراخ نمي رود
شاعر و رمال و مرغ خانگي/ هر سه تن جان مي دهند از گشنگي
يك سال روزه بگير ، آخرش با گه سگ افطار كن
اول و آخر كسي را جنباندن
آخور ، پاي كاهدان بودن
خر نخريده آخور بستن
صوفي و فقيه و مفتي و دانشمند / اين جمله شدي و ليك آدم نشدي
آخوند كه مفت باشد موشهای خانه را هم بايد عقد كرد
شمر و يزيد اگر براي حسين و اهل بيتش بد بودند براي آخوند و روضه خوان كه خوب بودند
پيش آخوند منبر رفتن
بين الاحباب ، تسقط الآداب
آدم از چيزي كه چاق نمي شود چرا لاغر شود
آدم از كوچكي بزرگ مي شود
آدم اگه گه هم بخوره گه آدم پلويي رو بخوره
آدم به مصلحت روزگار ، بايد در كون خر را هم ماچ كند
آدم پولدار روي سبيل شاه نقاره مي زند
آدم چرا شعري بگويد كه كه در قافيه اش گير كند
آدم كون گشاد يا ستاره شناس مي شود يا شاعر
آدم يك چشم توي شهر كورها پادشاه است
دهي كه نداره ريش سفيد / به بز مي گن عبدالرشيد
-ريشم درد مي كنه! -پزشك:نهار چي خوردي؟ -نان و يخ -پزشك: برو بمير كه نه دردت به آدميزاد مي ماند نه خوراكت
بعد از سي سال گدايي شب جمعه را گم كردن
بهشت آنجاست كآزاری نباشد / كسي را با كسي كاري نباشد
خرج كه از كيسه مهمان بود / حاتم طايي شدن آسان بود
دست بشكند در آستين / سر بشكند در كلاه
مگر آسودگي شاخ به شكمت مي زند
آسيا باش ؛ درشت بستان ، نرم بده
آسوده كسي كه خر ندارد / از كاه و جو اش خبر ندارد
هم پلوي معاويه را مي خورد هم نماز علي را مي خواند
خرت بسته به ، گر چه دزد آشناست
يارو را توي ده راه نمي دادند مي گفت خانه كدخدا كجاست؟
آفتاب پهن بودن : سينه كش آفتاب
آفتاب سوار : سحرخيز
آفتابة زن ، كون مرد را پاك نمي كند (ثروت زن
آفتابه از ديدنش رم مي كند
مثل دم اسب ( باران شديد )
آفتابه خرج لحيم
عين آفتابة دم خلا ( ايستادن )
آفتابه لگن صد دست ، شام و ناهار هيچي
كوچه روشن كن و خانه تاريك
من آنم كه رستم جوانمرد بود
"آقا" به كونش بسته اند خودش را گم كرده
به ماتحتش مي گه : با من نيا بو مي دي
بدبختي كه باز آيد / گوز وقت نماز آيد
تنبل نرو تو سايه / سايه خودش مي آيه
داشته ، آيد به كار / گر چه بود زهر مار
پول كون دادن خرج بواسير مي شه
به عرض بندگي دير آمدم دير / اگر ديد آمدم شير آمدم شير
اجل سگ برسد ، نان چوپان را مي خورد
آمد به سرم از آنچه مي ترسيدم
سگباد گرفتن ( سگباد داشتن ) : بي حوصلگي و حزن
چس آمدن ( خوش آمدن به كنايه و دشمنی )
سپلشك آيد و زن زايد و مهمان عزيزت برسد
بدبخت آنكه گرفتار عقل شد/ خوشبخت آنكه كره خر آمد الاغ رف
موش و گربه كه باهم كنار بيان ؛ واي به حال بقال
كلاغه آمد چريدن ياد بگيره پريدن هم از يادش رفت
چيستان: چه كاريست كه زنده ها و مرده ها با هم انجام ميدهند ؟ پاسخ: گردش به دور خورشيد با زمين
آنجا كه عقاب پر بريزد / از پشة لاغری چه خيزد
آن قاطر چموش لگد زن از آن من / آن گربة مصاحب بابا ازآن تو
آنقدر بار كن كه بکشد ، نه آنقدر كه ﺑُﻜﺸﺪ
دُمي به خمره زدن
آنهمه چريدي كو دمبه ات؟!
آن سيه رو كه نام او قهوه است/ دافع النوم و قاطع الشهوه است
آنقدر نمرديم تا از قبرستان آمدند دنبالمان : اوني كه به ما نريده بود ، كلاغ دم بريده بود
چو ريزد شير را دندان و ناخن / خورد از روبهان لنگ سيلي
چو شاهين بازماند از پريدن / ز گنجشكش لگد بايد چشيدن
آواز سگان كم نكند رزق گدا را
تو آوازت را بخوان ، نوبت رقص من هم مي رسد
خوشگلی يا خوب تار مي زنی ؟
دود بيرون ، آه درون
حلوای آهك مي شه پخت ، نمي شه خورد!
كورة آهك پزی ؛ آهك شدن ( هم آغوشی با پيرزن )
شغال بيشه مازندران را / نگيرد جز سگ مازندراني
سقاي زمستان و آهنگر تابستان ( كار سخت )
مثل كفتر امام رضا ؛ اينجا دانه خوردن و جاي ديگر فضله انداختن
روزگار آيينه را محتاج خاكستر كند
يك تن آسوده در جهان ديدم / آنهم آسوده اش تخلص بود
اگه خاله جانم خايه داشت آقا داييم مي شد
درد به خروار مي ياد به مثقال مي ره
علاجي بكن كز دلم خون نيايد/ سرشك از رخم پاك كردن چه حاصل
هر چيز كه خوار آيد / يك روز به كار آيد
آدم پر ندارد اما پرواز دارد!
آدم تا کوچکی نکند بزرگ نمی شود.
آدم جایی جیک جیک کند که بلبل نباشد.
آدم چرا شعر بگوید که در قافیه اش بماند؟
آدم خودش بمیرد هوا دارش نمیرد!
آدمی را که بخت برگردد شب اول عروس نر گردد اسبش اندر طویله خر گردد
به آدم تنبل یه فرمان بده دو هزار تا نصیحت پدرانه بشنو
آدم با چشم های ریزش چه چیز های گنده ای می بینه
بخت می آید در خانه آدم آدم خانه نیست!
تا تو آدم بشوی من خر شده ام!
آدم نترس سر سالم به گور فرو نمی برد.
آدمی را آدمیت لازم است.
به شترمرغ میگن بپر میگه من شترم میگن خوب بار ببر میگه من مرغم
کسی که از مرغ بترسد ارزن نمی کارد!
کاسه چینی که صدا می کند خود صفت خویش ادا می کند
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
گفتند "پیش نیا می افتی " آن قدر عقب رفت که پس افتاد
نه به آن زینب و کلثوم شدنت نه به این دایره و دمبک زدنت