فاتحان، گريختکان را پي گرفتند؛ کشتار بيشمار و تاراج گيري باندازه اي بود که تنها سيصد هزار زن و دختر به بند کشيده شدند.60 هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتري زر و سيم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهاي برده فروشي اسلامي به فروش رسيدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ي بسيار بر جای نهادند
عبدالحسين زرين کوب کتاب دو قرن سکوت
و اکنون جمهوری اسلامی در حالی که کمر به نابودی آثار باستانی ایرانیان بسته است برای مردی لات و لوت و دائم الخمر که تنها افتخارش قتل عام ایرانیان در دریاهایی از خون بیگناهان است تبلیغ میکند و مزارش را مقدس جلوه میدهد و مردم هم طبق معمول در دور و اطراف دخیل می بندند .
چنارهای کنار قبر سردار سپاه اسلام
و زیارتگاه مسلمانان ایرانی
میرزا حسینخان نیز
در کتاب خود ضمن توصیف منطقۀ سرکان، به این موضوع اشاره کرده است: «به قصبۀ
سرکان که بهترین نقاط ایران است از جهت آب و هوا و درخت و صفا. قبر ابو
المحجن ثقفى در آنجا روى سکو و بلندى باشکوهى، که اطراف بقعه را درختهاى
چنار و غیره احاطه کرده، واقع شده. به زیارت آن مکان شریف رفته»
خاطرات دیوان بیگی، ص ۱۷۶
ابوالمحجن ثقفی یکی از سرداران سپاه اسلام بود که در جنگهای سپاه اسلام با لشکریان ساسانی (جنگ قادسیه، جلولا و نهاوند) شرکت فعال داشت. وی اهل طائف عربستان بود و در سال نهم هجری با قبیلهاش به اسلام گروید.
(تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ج ۸، ص ۲۵۷)
ابومحجن در جنگ قادسیه، که ابتدا پیروزی با لشکریان ساسانی بود، باعث پیروزی و غلبۀ سپاه اسلام شد؛ برای نمونه در کتاب اخبارالطوال در شرح فتوحات اسلامی مربوط به دورۀ خلافت عمر آمده است: «ابو عبید … با مردم به سوى ایرانیان رفت. ابو محجن ثقفى را که پسر عمویش بود به فرماندهى سواران گماشت و خود در قلب سپاه ایستاد، ایرانیان به آنان حمله بردند و جنگ درگرفت و ابو عبید نخستین کس بود که کشته شد؛ برادرش حکم پرچم را در دست گرفت؛ او هم کشته شد؛ پرچم را قیس بن جلیب برادر ابو محجن گرفت؛ او هم کشته شد…» (ابوحنیفه دینوری، ص ۱۴۴)؛ «سعد بن ابى وقاص گرفتار دمل چرکین در ران خود بود و نمىتوانست بر زین بنشیند و فرماندهى را در آن روز به خالد بن عرفطه داد؛ قیس بن هبیره را به فرماندهى قلب گماشت و پهلوى راست را به فرماندهى شرحبیل بن سمط و پهلوى چپ را به فرماندهى هاشم بن عتبه بن ابى وقاص و پیادگان را به فرماندهى قیس بن خریم واگذاشت و خود همراه زنان و کودکان در قصر قادسیه ماند. ابو محجن ثقفى هم چون شراب نوشیده و مىگسارى کرده بود، در همان قصر زندانى بود». «دو گروه به یکدیگر حمله بردند؛ ایرانىها سیزده صف بودند که پشت سر یک دیگر قرار گرفته بودند و عربها هم سه صف بودند. ایرانیان شروع به تیراندازى کردند و گروه بسیارى از عربها مجروح شدند. چون قیس بن هبیره چنین دید، به خالد بن عرفطه، که در آن روز فرماندهى فرماندهان را بر عهده داشت، گفت: اى امیر ما هدف و نشانۀ تیرهاى این گروه قرار گرفتهایم؛ اکنون با همه به ایشان حمله کن تا مردم نخست با نیزه و سپس با شمشیر جنگ کنند. زید بن عبد الله نخعى نخستین کس بود که حمله کرد و همو نخستین کس بود که کشته شد؛ پس از او پرچم را برادرش ارطاه گرفت و او هم کشته شد. آنگاه افراد قبیلۀ بجیله، درحالىکه جریر بن عبدالله فرماندۀ ایشان بود، حمله کردند. قبیله ازد هم از پى ایشان حمله کردند. گرد و غبار برخاست و جنگ سخت شد و ایرانیان گریختند و خود را به رستم رساندند. رستم و مرزبانان و سرداران و بزرگان ایرانیان همگى پیاده شدند و حمله آوردند؛ مسلمانان هم به جولان در آمدند.
ابو محجن به یکى از کنیزان سعد بن ابى وقاص گفت: مرا از این بند رها کن و براى تو به خدا سوگند مىخورم که اگر کشته نشدم، به همین زندان برمىگردم و بند بر خود مىنهم. آن کنیز چنان کرد و او را بر یکى از اسبهاى ابلق سعد بن ابى وقاص نشاند. ابو محجن از پهلوى راست سپاه مسلمانان خود را به محل صف قبیلههاى ازد و بجیله رساند و شروع به حمله و شکافتن صفهاى ایرانیان کرد» (ص ۱۵۵).
«سعد که در کوشک دمر افتاده بود و از آن بالا به زیر مىنگریست، گفت: به خدا سوگند، اگر نه این بود که بو محجن را دربند کردهام، مىگفتم: این بو محجن است و این اسب، اسب من بلقاست»
(ابن مسکویه، تجاربالامم، ج ۱، ص ۳۰۰).
چون بامداد شد، سلمى به نزد سعد آمد. سلمى از سعد در خشم بود و آنک با وى آشتى کرده بود و کارى را که با بو محجن کرده بود به وى خبر داده بود. سعد بو محجن را پیش خواند و آزادش کرد. به وى گفت: برو، از این پس تو را به سخنى که بگویى، تا به کارش نبندى کیفر نکنم. بو محجن گفت: سوگند، که من نیز از این پس، زبانم را در باز گفتن کار زشت هرگز همراهى نکنم»
نهایهالارب فی اخبار الفرس و العرب، ص ۴۵۹؛ ابن اثیر، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ج ۸، ص ۲۵۸
ابوالمحجن ثقفی یکی از سرداران سپاه اسلام بوده که ابتدا در جبهه کفار علیه سپاهییان اسلام می جنگیده ولی در سال نهم هجری خود و قبیله اش به اسلام گرویده اند. او در جریان آخرین جنگ اعراب با ایران معروف به جنگ نهاوند به عنوان یکی از سرداران سپاه اسلام حضور داشته که پس از مجروح شدن در حاشیه ی رود سرکان در کنار دره سر سبز و با صفا دفن می شود که در محل به پیر کمر بسته شهرت دارد. تا قبل از انتشار کتاب مرآت البلدان هیچ کس به هویت قبر ابوالمحجن پی نبرده بود و حتی در بعضی از کتب قدیمی که متکی به هیچ منبعی نبودند مدفن ابوالمحجن را آذربایجان یا گرگان قلمداد کرده اند. ولی مولف کتاب مذکور که از مولفین و محققین بزرگ است به صراحت از روی نام کمر بسته صاحب قبر را ابوالمحجن می نامند. در جنگ قادسیه در حالی که لشکریان سپاه اسلام در حال شکست می باشد ابوالمحجن که در حبس به سر می برد از فراز ایوان ندامتگاه جنگ را نظاره می کند پیغامی برای زوج سعدوقاص می فرستدکه اگر مرا موقتا رها کنی و اگر اسب و سلاح کافی در اختیار من بگذاری به جهاد می روم. زوج سعد قول او را قبول می کند و رهایش می سازد ، ابوالمحجن نیز بی درنگ به میدان آمده و به لشکریان حمله می نماید همسر سعدوقاص که به علت جراحت قادر نبود در جنگ شرکت کند روی تپه کوچکی نشسته بود و از دور جنگ را نظاره می کرد شاهد رشادت های این سوار ناشناس بود خیلی تعجب می کند که این سوار جسور کیست که این چنین مردانه می جنگد پس از شنیدن ماجرا متوجه می شود که ایشان (ابوالمحجن) بوده است.
وجه تسمیه کمربسته
وجه تسمیه کمر بسته ناشی از آیین کمر بستن فتییان توسط امیر المومنین در طول تاریخ بوده است در زور خانه در فرازی مرشد بجای استفاده از عدد 17 از یکصد و هفده کمر بسته مولا یاد می کند که ابوالمحجن نیز یکی از این یکصد و هفده نفر می باشد. سلطانی در فتووت نامه خود می نویسد: فتییان در هر کجا که بودند سلسله خود را به یک تن از اصحاب امام علی (ع) می پیوستند و می گفتند هر یک از ایشان که آن امام به دست خود میان ایشان را بسته است مامور ترویج و گسترش این آیین در ناحیه ای شدند سلمان فارسی مامور مداین، ابوالمحجن ثقفی مامور یمن، داود مصری مامور مصر، سهیل رومی مامور روم، به همین جهت در هر سرزمینی سلسله نصب خود را به یک تن از ایشان می رسانیدند مردم ماوراالنهر و خراسان و طبرستان و عراق عجم و عراق عرب به سلمان ، مردم مصر و اسکندریه و حلب و توابع به داود مصری، مردم روم و مغرب و برخی از نواحی آذربایجان به سهیل رومی ، مردم یمن و عدن و هرمز هندوستان تا سرحد چین به ابوالمحجن ثقفی.
وجه تسمیه کمربسته
وجه تسمیه کمر بسته ناشی از آیین کمر بستن فتییان توسط امیر المومنین در طول تاریخ بوده است در زور خانه در فرازی مرشد بجای استفاده از عدد 17 از یکصد و هفده کمر بسته مولا یاد می کند که ابوالمحجن نیز یکی از این یکصد و هفده نفر می باشد. سلطانی در فتووت نامه خود می نویسد: فتییان در هر کجا که بودند سلسله خود را به یک تن از اصحاب امام علی (ع) می پیوستند و می گفتند هر یک از ایشان که آن امام به دست خود میان ایشان را بسته است مامور ترویج و گسترش این آیین در ناحیه ای شدند سلمان فارسی مامور مداین، ابوالمحجن ثقفی مامور یمن، داود مصری مامور مصر، سهیل رومی مامور روم، به همین جهت در هر سرزمینی سلسله نصب خود را به یک تن از ایشان می رسانیدند مردم ماوراالنهر و خراسان و طبرستان و عراق عجم و عراق عرب به سلمان ، مردم مصر و اسکندریه و حلب و توابع به داود مصری، مردم روم و مغرب و برخی از نواحی آذربایجان به سهیل رومی ، مردم یمن و عدن و هرمز هندوستان تا سرحد چین به ابوالمحجن ثقفی.
کتاب معروف مرآت البلدان نوشته اعتماد السلطنه و گنج دانش اثر محمد تقی حکیم
مزار ابوالمحجن ثقفی سردار سپاه اسلام در قادسیه در سرکان
بسیاری از مردم معتقدند که این سردار کرامات و معجزه های زیادی دارد و بسیاری از بیماران لاعلاج را شفا داده است
در قادسیه ، سی هزار سرباز ایرانی به خاک و خون غلتیده و سردار دلیر رسـتــم فرخزادِ آذرآبادگانی با پیکری چاک چاک جان باخت