بعد از ضرب و شتم آتنا فرقدانی در دادگاه انقلاب، وی را به زندان قرچک ورامین فرستادند! امروز با پدرش صحبت کردم . صدایش گرفته بود. شاید می گریست. پدر است. می گفت: جلوی چشم من و مادرش کتکش زدند.
محمد نوری زاد
بیستم دیماه نود و سه - تهران
دستهایتان بشکند که حرمت مادر را هم نگه نداشتید و اینگونه شنیع در جلوی چشمش فرزندش را کتک زدید .
بشکند گردن کسی که چنین فرمان شنیعی را با نام اسلام و قوانین شرعی صادر میکند .
بشکند کمر نظامی که در زندانهایش دهه ها اینگونه جنایات صورت میگیرد .
و هزاران شرم بر ما که در برابر اشغالگران داعشی حاکم بر ایران و چنین فجایع ننگینی سکوت کرده ایم
متن کامل دفاعیه آتنا فرقدانی، خطاب به رهبر جمهوری اسلامی :
«جناب آقای سید علی خامنهای و سپاه پاسدار ایشان:
آنچه شما آن را تبلیغ علیه نظام خواندید، من آن را دلجویی از زنان و مردانی میخوانم که فرزندانشان در سال ۱۳۸۸ به خاک و خون کشیده شد به خاطر نلرزیدن ریشههایی که سالهاست خاک آن دیگر حاصلخیز نمیباشد…!!
آنچه شما آن را اقدام علیه امنیت ملی دانستید و تجمع و تبانی با فرقهٔ ضاله طریقتش بود، من آن را حمایت از زنان و مردانی میدانم که کوچکترین حقشان که تحصیل در دانشگاه میباشد، به جرم بهایی بودنشان، از آنان گرفته شده است که هیچ..!، انسان نماهای عصرمان به خود اجازه میدهند که مقام والای انسانی آنها را زیر سوال ببرند و نجس بخوانندشان و مزارها و خانههایشان را در هم بکوبند..!
آنچه شما آن را توهین به نمایندگان مجلس از طریق مهارت نقاشی خواندید، من آن را هنری میدانم که خانهٔ ملتمان را به آنچه که ملت ما سزاوارش نیست، به خوبی روا داشته است..!!
و آنچه شما آن را توهین به سپاه پاسداران و سه قوه در حین بازجویی، خواندید، من آن را جوابی محکم میدانم در پاسخ به غروری که سپاهیان شما را تسخیر کرده است از آنچه امنیت و قدرت نامیدند برای به دام انداختن فتنه گرانی چون من!! که اگر به راستی چنین قدرت و امنیتی در» سپاهیان پاسدار شما «وجود دارد، چرا از این قدرت و امنیت برای به دام انداختن خاطیان و قاتلان اصلی» «نداها و سهرابها و ستارها» تا به امروز استفاده نکردهاند….!!
«» دوستان محترم «» دفاعیات من نه شجاعت است و نه حماقت،.. تنها بغض صداقتیست که در «آخرین نگاه ندا»………. به خون نشست، تنها بغض صداقتیست که در زیر چرخهای خودرویی دولتی در عاشورای ۸۸، با ترسی وهم گونه به گونهای دیگر به خون گریست…!
آری بغض صداقتیست که ۳۶ سال است آن را در گلو نشخوار میکنیم و با گفتن جملهٔ «به خاطر چه مردمانی سکوت نکنم و بهایی بس گران بپردازم» وجدانمان را آرام میکنیم…! آیا به راستی توقع داشتن تنها از وجدان خود..، و امید نبستن به هیچ کس جز خویشتن، نمیتواند فریادی باشد تا همگیمان، شاهین ترازو را به جانب کفهٔ فردایی بهتر «خم کنیم……………………………………………………………..؟!
بیایید به راستی بر درخت خویشتن تکیه زنیم که فردای روزگار، پاسخگوی اعمالمان هیچ کسی نخواهد بود جز وجدان بیدار خویش که در برابر همهٔ بیوجدانیهای روزگارمان، سکوت اختیار کرد که این خود، جرمیست بس بزرگ و نابخشودنی که آتشش روزی در خانهٔ خودمان تا آسمانها زبانه خواهد کشید!
متهم: آتنا فرقدانی