Wednesday, May 13, 2015

به چه حق پرندگان را در قفس می کنید ؟ - ویکتور هوگو




«به چه حقی مرغان آزاد را در قفس زندانی می‌کنید؟ به‌ چه حقی این نغمه گران آسمان را از بیشه‌ها و چشمه‌ها و سپیده دم و ابر و باد دور می‌سازید و سرمایه‌ی زندگی را از این زندگان می‌دزدید ؟

ای بشر، راستی گمان داری که خداوند برای آن بدین موجودات ظریف بال و پر داده است که تو پرو بالشان را بچینی ؟

مگر با این ستمگری خوشبخت می‌توان زیست؟

آخر این بی‌گناهان چه کرده‌اند که باید عمر خویش را در زندان تو بگذرانند؟

از کجا معلوم که سرنوشت این زندانیان بی‌گناه با سرنوشت ما درآمیخته نباشد؟

از کجا معلوم که آه پرنده‌ای که دست ستم ما او را از آشیان جدا کرده و ظالمانه در دام اسارت افکنده بصورت ستم مضاعف بسوی ما بازنگردد؟

آه، آیا می‌دانید از رفتار ما در این جهان چه نتیجه‌ای حاصل می‌شود؟

آیا می‌دانید از این جنایاتی که ما با لب پرخنده انجام می‌دهیم در چهارراه حوادث چه برمی‌خیزد ؟

وقتی سبک‌بالان آسمان لاجوردین را که برای پرواز در فضای بی انتها آفریده شده‌اند در پشت میله‌های قفس زندانی می‌کنید ، وقتی شناگران زیبای دریای نیلگون آسمان را در بند ستم می‌افکنید، هیچ فکر می‌کنید که ممکن است روزی نوک خونین آنها از میله‌های قفس بگذرد و به شما برسد؟

راستی هیچ فکر می‌کنید که هرجا اسیری از دست جور و ستم می‌نالد خداوند بدون می‌نگرد؟

برای خدا، کلید کشتزارهای پهناور را بدست این زندانیان اسیر بدهید .

بلبلان را آزاد کنید.

پرستوها را آزاد کنید.

مراقب قفس‌هایی که برای زینت به دیوار آویخته‌اید باشید، زیرا ترازوی نامرئی جهان دو کفه دارد .

از همین سیمهای باریک و زرین قفس چه بسا میله‌های آهنین و سیاه زندان پدید آید و از همین قفس‌هاست که باستیل‌های موحش ساخته می‌شود.

آزادی رهگذران بی‌آزار آسمان و چمن و رودخانه و دریا را احترام گذارید.

آزادی این بی‌گناهان را مگیرید تا سرنوشت دادگستر نیز آزادی شما را نگیرد.

اگر ما از جور ستمگران تاریخ می‌نالیم برای آن است که خود ستمگریم.

ای انسان، آیا به راستی می‌خواهی آزاد باشی؟ پس به چه حق این زندانی اسیر، این شاهد خاموش ظلم و ستم خویش را در زندان نگاه داشته‌ای؟

ای ستمگر ، چرا فریاد می‌کنی ؟چرا ستم می‌کنی؟ لختی بدین اسیر بی‌نوا که سایه‌ی او بر تو افتاده نگاه کن.

بدین قفس بنگر که در آستان خانه‌ات آویخته‌ای، اما نمی‌دانی که در پس آن میله‌هایی که اکنون پرنده‌ای بیگناه پشت آن به نغمه سرایی مشغول است، پایه‌های زندان کار گذاشته می‌شود.»

۱۲مه۱۸۵۶

(برگرفته از کتاب اشعار منتخب ویکتور هوگو ترجمه نصرالله فلسفی)