حق خود را باید از حلقومشان بیرون کشید
خط آتش بین خود با دشمنان دون کشید
گرگهای شرزه خونخوار را با خشم سرخ
بی مهابا در میان لجه های خون کشید
خنجری از پشت ، تیری روبرو بر سینه اش
عاشقی مانند تندر نعره ای گلگون کشید :
بر صلیبش عشق را اعماق شبهای سیاه
در دم آخر به لبخندی به لب مجنون کشید
ای بلوچها ، آذری ها ، کردها ، ایرانیان
بانگ آزادی که باید در شب افیون کشید
تا بکی جور و ستم تا کی که زنجیر است و بند
نعره از قعر جگر باید همین اکنون کشید
میهن ما مهد شادی بود و آواز و شراب
وقت آن شد روی لب ها نغمه ای موزون کشید
مرگ یا آزادی ای اهریمنان زشتخو
تیغه شمشیر باید بر سر ملعون کشید
مهدی یعقوبی