تصور کن نمی شد انقلابی
وطن از دست اینها فاضلابی
تصور کن که ملاهای امروز
به آن شکل و شمایل های مرموز
همانهایی که ایران را ربودند
در آب و خاک ما اکنون چه بودند!؟
جناب جنتی با آن مقامش
که عزرائیل می ترسد زنامش
چه شغلی میهن زیبایمان داشت
کسی او را که آدم هم نپنداشت
جناب شیخ پشم الدینِ مصباح
همان معروف در عالم به تمساح
سرش در آخوری در حوزه مشغول
در احکام حدث یا غائط و بول
جناب حاتمی با آنهمه پشم
نماز جمعه ها دائم که در خشم
به آن ترکیب زشت و صورت زرد
به جز عرعر سر منبر چه میکرد
جناب سیدعلی وافور در دست
کنار منقلش هر روز و شب مست
میان کوچه ها اندر گدایی
به فال قهوه و مشگل گشایی
جناب کوسه اکبر خان قاتل
به آن عمامه خون با اراذل
رخش را روز و شب شش تیغه میکرد
مساجد دختران را صیغه میکرد
میان جامعه انگل که بودند
در اعماق لجن ها می غنودند
سراسر نکبت و جهل و نباهی
عزا و ناله و مرگ و سیاهی
به چشم دیگران جز شر نبودند
به قدر و ارزش یک خر نبودند
مهدی یعقوبی