من خانه مجانی دهم باز شما را
در سبزترین منطقه هر گوشه دنیا
هر روز درِ منزلتان کلی هدایا
خواهم که کنم امت غمدیده که اهدا
بی آنکه بفهمد که کسی یا شود حاشا
هر هفته دهم جان شما صیغه زیبا
سوگند که این وعده که از روده من نیست
از باد سر معده آسوده من نیست
وز پشم رخ زرد و تب اندوده من نیست
از فتنه عمامه آلوده من نیست
قربان شما من بروم سیدم آقا
هر هفته دهم جان شما صیغه زیبا
در حفظ نظام اصل سراسر که دروغ است
باقی که به پایین و به بالا همه دوغ است
آخوند در این عرصه که دارای نبوغ است
او مرده خور است و سرش هر لحظه شلوغ است
بر قول خودم امت والا کنم امضا
هر هفته دهم جان شما صیغه زیبا
چل سال که با وعده کنم خر که شما را
الحق که بنازم به دو عالم که خدا را
وقتی که ببینم که چنین شور و صفا را
از معده خود در بدهم باد هوا را
آری که منم همنفسان صاحب فتوا
هر هفته دهم جان شما صیغه زیبا
تا کی که چنین مردم محنت زده خوابید
در ذلت و خواری همه در فکر سرابید
بر گردن خود روز وبه شب یوغ و طنابید
وقت است در آزادی میهن بشتابید
با دوز و کلک باز زده حقه که ملا
هر هفته دهم جان شما صیغه زیبا
تا کی که چنین مردم محنت زده خوابید
در ذلت و خواری همه در فکر سرابید
بر گردن خود روز وبه شب یوغ و طنابید
وقت است در آزادی میهن بشتابید
با دوز و کلک باز زده حقه که ملا
هر هفته دهم جان شما صیغه زیبا
یک گله خونخوار در این ملک شبانند
عمامه به سر روز و به شب نعره زنانند
بر روی لبان نام خدا قاتل جانند
پی در پی شان امت گوسفند روانند
نوشابه تحتانی دهم باز شما را
خود روز و به شب در بغل صیغه زیبا
مهدی یعقوبی