با شادی گنجشکها بر شاخساران
از راه می آید غزلخوانان بهاران
من میدوم در کوچه سار کودکی ها
با اسب چوبی در میان بیشه زاران
نی می زنم آوازخوان چون مرد چوپان
کنج درختی زیر چتر آبشاران
تا نام تو روی لبانم می تراود
حس می کنم در خود طنین چشمه ساران
وقتی خیالت می درخشد از افقها
لبریز می گردد که از گل شوره زاران
خورشید از شوق تو می تابد سحرگاه
بر قله های برفپوش کوهساران
بی عشق تو مرداب خواهد شد که دریا
همچون غباری در گذار روزگاران
هر گاه می پیچد به خانه عطر و بویت
از شوق می رقصد کبوتر زیر باران
دریای پر موج شراب سرخی ای عشق
نامت گل سرخی به قلب میگساران
آغاز بی پایان راهی بی نهایت
سرمستی روح زلال سربداران
مهدی یعقوبی