Friday, May 31, 2019

Thursday, May 30, 2019

Wednesday, May 29, 2019

سخنان بزرگان - ویکتور فرانکل

خطاب به معلمان 
 

روی عکس کلیک کنید

دکتر ویکتور فرانکل از معدود کسانی بود که موفق شد از زندان آشويتس در لهستان بیرون آید.
 

Tuesday, May 28, 2019

گوبلز - خامنه ای!؟ باید برای ملت دشمن بتراشد . دشمنان خارجی ، دشمنان داخلی


روی عکس کلیک کنید

جوزف گوبلز ، وزیر تبلیغات و روشنگری ملی حکومت آدولف هیتلر بود.

حکومت باید برای ملت دشمن بتراشد . دشمنان خارجی ، دشمنان داخلی . اگر دشمن واقعی پیدا نشد ، حتی دشمن خیالی باید دائما از توطئه ها گفت ، از نقشه هایی که دشمنان برای ما میکشند .. باید از هر فرصتی و هر حادثه ای برای راه انداختن یک جنگ تبلیغاتی استفاده کرد . باید دائما درگیر بود . درگیر جنگ ، درگیر تبلیغات علیه همسایگان ، علیه کشورهای قدرتمند ، علیه سازمانهای جهانی . باید بحران ساخت . رمز موفقیت و ماندگاری حکومتهای ضعیف در وضعیت جنگی و بحرانهاست. در جنگ ها و بحرانها هست که مردم بدبختی های مالی و شغلی و شخصی و معیشتی شان را فراموش میکنند و با حکومت همدل میشوند ...

Saturday, May 25, 2019

نامه به پدر - فرانتس کافکا



نامه به پدر - فرانتس کافکا
فحش دادن های تو همیشه با تهدید همراه بود، و این دیگر متوجه من هم می شد. وقتی که فی المثل می گفتی: ” مثل یک ماهی تکه تکه ات می کنم”، با آنکه می دانستم اتفاق بدی به دنبالش نخواهد افتاد (این را در بچگی هنوز نمی دانستم)، وحشتم می گرفت، چون این گفته کم و بیش با تصوری که من از قدرت تو داشتم می خواند، می دانستم که حتی این کار هم از تو بر می آید. مورد دیگری که وحشت آور بود وقتی بود که تو فریاد زنان دور میز می دویدی تا یکی از ماها را بگیری، البته در اصل نمی خواستی بگیری ولی دست کم وانمود می کردی که قصد گرفتن را داری و آن وقت بود که مادر سر می رسید و ما را به ظاهر نجات می داد.
می دیدیم که یک بار دیگر – این تصوری بود که بچه ات داشت – از برکت عنایت زندگی را باز یافته بودیم و چون عطیه ای نامستحق به همراه می بردیم. از همین مقوله است تهدیدهایی که راجع به عواقب سرپیچی از دستورهایت می کردی. وقتی کاری را که مورد پسندت نبود شروع می کردم، و تو مرا تهدید به شکست می کردی، حرمتی که نسبت به عقیده ات در خودم احساس می کردم آنقدر زیاد بود که شکست حتمی بود، حتی اگر مدتی بعد پیش می آمد. اعتمادم از عملی که می کردم سلب می شد. متزلزل بودم، مردد بودم. و هر چه بزرگتر می شدم تعداد مواردی که تو برای اثبات بی قدر بودنم می توانستی به رخم بکشی بیشتر می شد، و با گذشت زمان، از جهتی دیگر واقعاً حق با تو شده بود.
باز هم بگویم که من به هیچ وجه ادعا نمی کنم که این که هستم صرفاً معلول وجود تست، منتها تو آنچه من بودم تشدید کردی، و زیاد هم تشدید کردی، چون در نظر من قدرت زیاد بود و تو همۀ قدرتت را در این راه به کار گرفتی .
درست است تو هیچگاه به راستی مرا مورد تنبیه بدنی قرار ندادی ولی فریادهای تو، سرخی چهره‌ات، روش عجولانه‌ات در بازکردن کمربند و قرار دادن آن روی پشتی صندلی همه اینها بسیار بدتر از کتک خوردن بود. مثل وقتی که بخواهند کسی را دار بزنند اگر او را به راستی حلق آویز کنند، می‌میرد و همه چیز تمام می‌شود اما اگر او را مجبور کنند در همه مراسم پیش از اعدام شرکت کند و در لحظه انداختن طناب دار به گردنش خبر لغو حکم اعدام را به او بدهند بی‌شک در تمام زندگی رنج گره دار را دور گردن خویش احساس خواهد کرد.

Wednesday, May 22, 2019

فدریکو گارسیا لورکا در ساعت پنج عصر با برگردان احمد شاملو




در ساعتِ پنج عصر
درست ساعتِ پنجِ عصر بود
پسری پارچه ی سفید را آورد
در ساعت پنج عصر
سبدی آهک ، از پیش آماده
در ساعت پنج عصر
باقی همه مرگ بود و تنها مرگ
در ساعت پنج عصر
باد با خود برد تِکه‌های پنبه را هر سوی
در ساعت پنج عصر
و زنگار، بذرِ نیکل و بذرِ بلور افشاند
در ساعت پنج عصر
اینک ستیزِ یوز و کبوتر
در ساعت پنج عصر

Tuesday, May 21, 2019

Monday, May 20, 2019

نفرین به جنگ بادا - مهدی یعقوبی



بشکن سکوت خود را  نفرین به جنگ بادا
با ما که شو هم آوا  نفرین به جنگ بادا
با توپ و تانک و موشک از میهنم چه خواهید
غارتگران  دنیا  نفرین به جنگ بادا
ما مردمی گرسنه در زیر بار فقریم
درگیر  با  هیولا  نفرین به جنگ بادا
جنگ شما به میهن  با جنگ ما یکی نیست
اهریمنان رسوا  نفرین به جنگ بادا
در خون بیگناهان  با چکمه پا گذارید
اینان به نام الله  نفرین به جنگ بادا
تحقیر یا تباهی یا ذلت و سیاهیست
آزادی  شما ها  نفرین به جنگ بادا
بر ما کسی به دنیا جز ما به فکر ما نیست
هرگز سکون مبادا  نفرین به جنگ بادا
ایران همیشه ایران شیری همیشه غران
ای روبهان صحرا نفرین به جنگ بادا
ای  میهنم بپاخیز  آتش به شب بر انگیز
ناجی تویی تو تنها  نفرین به جنگ بادا
مهدی یعقوبی

Saturday, May 18, 2019

آغاز بی علت جهان – کوئنتین اسمیت



آغاز بی علت جهان
نویسنده – کوئنتین اسمیت
برگردان به پارسی – امیر غلامی
این مقاله نخست در ژورنال PHILOSOPHY OF SCIENCE منتشر شده است (جلد 55، شماره ی 1، صص.39-57، 1988)

امروزه شواهد کافی برای توجیه اینکه جهان بدون علتی آغاز شده وجود دارد. این شواهد شامل نظریه های تکینگی (singularity)هاوکینگ – پِنروز، که مبتنی بر نظریه ی نسبیت عام انشتین هستند، و نیز مدل ها ی کوانتومی کیهان شناختی  از آغاز جهان است که اخیرا ارائه شده اند. این نظریه های تکینگی به تبیینی از آغاز جهان منجر می شوند که مستلزم انگاره ی تکینگی بیگ بنگ، و مدل های کوانتومی کیهان شناختی است که آغاز جهان را به سان خلائی نوسان کننده می نمایانند. معلوم شده که  نظریه هایی که جهان را بی نهایت قدیم یا معلول می شمارند با این نظریه ها و دیگر نظریه های کیهان شناختی فعلی در تضاد اند یا دست کم قابل حمایت نیستند.
مقصود من ازاین مقاله محاجه به نفع این مطلب است که در حال حاضر به قدر کافی شواهد وجود دارد که بتوان نتیجه گرفت جهان بیش از ده میلیارد سال پیش، و بدون علتی به وجود آمده است. به همین خاطر معتقد ام موضع بسیاری از فیلسوفان معاصر در این مورد ناموجه است، زیرا باورهای آنها نوعاً در یکی از سه مقوله ی دوبدو مانع زیر می گنجد، (1) شاید جهان بی نهایت قدیم  باشد، (2) جهان آغازی دارد، و خدا علت این آغاز است، و (3) به اندازه ی کافی شواهد در دست نداریم تا بتوانیم در مورد اینکه جهان آغازی داشته یا ازلی بوده تصمیم گیری کنیم.


Friday, May 17, 2019

دکتر شجاع الدین شفا - در ارزیابی نحوه مسلمان شدن ایرانیان تقلب بسیار با تاریخ شده است.



روی عکس کلیک کنید

در ارزیابی نحوه مسلمان شدن ایرانیان تقلب بسیار با تاریخ شده است.
واتفاقا این تقلب بیش از آنکه از جانب بیگانگان صورت گرفته باشد از خجانب کسانی از خود ایرانیان صورت گرفته است. وقتی بزرگترین مورخ جهان ابن خلدون ، مینویسد که پیش از حمله اعراب ایرانیان سرزمین هایی پهناور در اختیار داشتند با جمعیت بسیار و با تمدنی بزرگ ، ولی بعد از آنکه عرب با نیروی شمشیر بر آنان استیلا یافت چنان دست خوش تاراج و ویرانی شدند که گویی هرگز وجود نداشته .زیرا گرایش طبیعی عرب این است که رزق خویش را سر نیزه خود بجوید اگر در این مسیر به قدرت و حاکمیت دست یابد دیگر حد و حصری برای غارتگری خود نشناسد ...

Wednesday, May 15, 2019

اگر شاهنامه نمی‌بود



25 اردیبهشت روز گرامیداشت یاد فردوسی، شاعر حماسه‌‌سرای ایرانی و سراینده شاهنامه

اگر شاهنامه نمی‌بود….
محمّد علی اسلامی ندوشن

با پدید آمدن شاهنامه پشت ایران محکم شد و این اطمینان حاصل گشت که شخصیّت ملّی ایران تسخیر ناپذیر خواهد ماند چنان‌که ترک آمد، مغول آمد ولی ایران، ایران ماند و فردوسی مردی نمونه، نماد مقاومت، مظلومیبت، آزادگی، خروشندگی و کامروا در ناکامی کسی که در کشمکش میان دو تیره‌ی فکر، پیروزی نهایی با اوست و چراغ ایران در درون کتاب او هرگز خاموش نمی‌شود. اگر شاهنامه نبود، ایران گذشته خود را فراموش می‌کرد، ادبیات فارسی به این غنا و تنوّع دست نمی‌یافت و عرفان بالیده نمی‌شد. در یک سخن شاهنامه کتاب مردم ایران است و گرچه به دست یک نفر پدید آمده، گویی هزاران هزار در ایجاد آن دست داشته‌اند.
با پدید آمدن شاهنامه، پشت ایران محکم شد، این اطمینان حاصل گشت، که ولو خاک کشور تسخیر گردد، شخصیّت ملّی او تسخیر ناپذیر خواهد ماند. چنانکه دیدیم ترک آمد، مغول آمد، ولی ایران، ایران ماند. گذشته از آن، شاهنامه کتاب سرنوشت انسان است، در آن دو نیروی خوبی و بدی با هم رودر رو می‌گردند، ونبرد سرانجام به سود نیکی خاتمه می‌یابد، از این رو گفته‌اند: «شاهنامه آخرش خوش است».
اگر شاهنامه کتابی است که در آن آنهمه دخل و تصرّف به کار رفته، و افزایش و کاست صورت گرفته، برای آن است که مردم ایران آن را کتاب یگانه‌ی خود می‌دانستند، و از این رو هر کسی به خود اجازه می‌داده که در آن سهمی برای خود قائل باشد.

Tuesday, May 14, 2019

صف صف است این صف



صف صف است این صف که در ایران به سوی مرغ و نان
آن صف دیگر  بسوی گوشت در بالای ران

رضا شاه - من از هر چه زن چادری بدم آمده است



روی عکس کلیک کنید

نُه ماه پس از آن، سفر رضاشاه به ترکیه (از ۱۲ خرداد تا ۱۴ تیر ۱۳۱۳ خورشیدی) نقطه ی عطفی در قضیه ی کشف حجاب بود. با ‎آغاز سال ۱۳۱۴ خورشیدی روند فعالیت دولت برای کشف حجاب به اوج رسید. در فروردین ۱۳۱۴ خورشیدی مطابق طرح علی‌‏اصغر حکمت، در مجلس جشنی در یکی از مدارس شیراز دختران به صف ایستاده پس از خواندن دکلمه و سرود به ورزش ژیمناستیک مشغول شدند. به طوری که گفته شده دو تن از روحانیان شیراز، محمدعلی حکیم و میرزا صدرالدین محلاتی، در اعتراض به این اقدام مجلس مذکور را ترک گفتند و پس از آن سید حسام‌الدین فال ‏اسیری، از روحانیان سرشناس شیراز، در یک سخنرانی به این اقدام اعتراض نمود که به دنبال آن دستگیر و تبعید شد.

Friday, May 10, 2019

چگونه شاعر شدم - مهدی یعقوبی



هنوز اولین لقمه برنج را در دهان نگذاشته بودم که ناگاه دایی محمود با صدای بلند رو به فک و فامیلهایم کرد و گفت:
- راسی میدونید امروز روز تولد آقا میلاده
قوم و خویشانم که در دور و بر بشقاب های چرب و نرم نشسته بودند و شکم هایشان قار و قور ، نگاهشان را  پر دادند به سمت و سویم . من هم که آدم خجالتی بودم تبسمی کردم و سرم را انداختم پایین . خواستم دوباره لقمه ای در دهانم بگذارم که باز دایی محمود گفت:
- راسی آق میلاد چن ساله می شی
- شدم 15 سال
- خب ، آرزوت چیه ،  دوست داری آینده چه کاره شی 


 

Thursday, May 09, 2019

سخنان بزرگان - ابوالحسن خرقانی






ابوالحسن خرقانی   ۳۵۲-درگذشتهٔ ۴۲۵ق وی از انگشت شمار پیرانی است که پیرو حکمت خسروانی و پاسدار فرهنگ ایران بودند.


ابوالحسن خرقانی می گوید؛
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد !
اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من
گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد !
او گفت؛ ای شیخ !
خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد شد !


دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان
در جاده های گل آلود می رفت،
به او گفتم؛ قدم ثابت بردار تا نلغزی !
گفت؛ من بلغزم باکی نیست،
به هوش باش تو نلغزی ای شیخ !
که جماعتی از پی تو خواهند لغزید...!


سوم؛ کودکی دیدم که چراغی در دست داشت
گفتم؛ این روشنایی را از کجا آورده ای؟!
کودک چراغ را فوت کرد
و آنرا خاموش ساخت و گفت؛
تو که شیخ این شهری،
بگو که این روشنایی کجا رفت ؟!


چهارم؛ زنی بسیار زیبا رو که در حال خشم
از شوهرش شکایت میکرد !
گفتم؛ اول رویت را بپوشان، بعد با من حرف بزن!
گفت؛ من که غرق خواهش دنیا هستم،
چنان از خود بی خود شده ام که از خویش
خبرم نیست، تو چگونه غرق محبت خالقی،
که از نگاهی بیم داری....؟!


 

Tuesday, May 07, 2019

من ایرانیم عشق دین من است - مهدی یعقوبی



من ایرانیم عشق دین من است
بهشتم که ایران زمین من است
حریم دلم خانه آفتاب
رگ و روحم امواج سرخ شراب
در آغوش توفان که پر می زنم
شب تیره بانگ سحر می زنم
دمادم به دستم که پیمانه ها
مناجات من کنج میخانه ها
مقدس اگر هست آزادی است


 

در آیین زرتشت روزه گرفتن مذموم است


در آیین زرتشت روزه گرفتن و نخوردن آب و غذا بخاطر تن پروری و عدم فعالیت مفید روزانه نهی شده است.


Saturday, May 04, 2019

رؤیاهایم را میفروشم - گابریل گارسیا مارکز



یک روز صبح ، ساعت نه ، که روى تراس هتل ریویرای هاوانا ، زیر آفتاب درخشان داشتیم صبحانه میخوردیم ، موجى عظیم چندین اتومبیل را، که آن پایین در امتداد دیوار ساحلى ، در حرکت بودند یا توى پیاده رو توقف کرده بودند، بلند کرد و یکى از آنها را با خود تا کنار هتل آورد. موج حالت انفجار دینامیت را داشت و همه آدمهاى آن بیست طبقه ساختمان را وحشتزده کرد و در شیشه ای بزرگ ورودى را به صورت گرد درآورد. انبوه جهانگردان سرسراى هتل با مبلها ، به هوا پرتاب شدند و عدهاى از طوفان تگرگ شیشه زخم برداشتند. موج به یقین بسیار بزرگ بود، چون از روى خیابان دوطرفه میان دیوار ساحلى و هتل گذشت و، با آن قدرت ، شیشه را از هم پاشید. داوطلبان بشاش کوبایى، به کمک افراد اداره آتشنشانى ، آت و آشغالها را درکمتر از شش ساعت جمع کردند و دروازه رو به دریا را گشودند و دروازه دیگرى کار گذاشتند و همه چیز را به صورت اول درآوردند. صبح کسى نگران اتومبیلی که با دیوارجفت شده بود نبود، چون مردم خیال میکردند یکى از اتومبیلهایى است که توى پیاده رو توقف کرده بودند. اما وقتیکه جرثقیل آن را ازجایش بلندکرد، جسد زنى دیده شد که کمربند ایمنى او را پشت فرمان ، نگه داشته بود ، ضربه آن قدرشدید بود که زن حتى یک استخوان سالم برایش نمانده بود. چهره اش داغان شده بود، چکمه هایش دریده بود و لباسش تکه پاره شده بود. یک حلقه طلا به شکل مار با چشمانى از زمرد درانگشت دستش دیده میشد. پلیس به اثبات رساند که زن خدمتکار سفیرجدید پرتغال و زنش بوده . او دوهفته پیش همراه آنها به هاوانا آمده بود و آن روز صبح ، سوار براتومبیلى نو، راهی بازار بوده . وقتى این موضوع را توى روزنامه خواندم نام زن چیزى را به خاطرم نیاورد ، اما حلقه مارمانند و چشمان زمردش کنجکاوى مرا برانگیخت ،چون دستگیرم نشد که حلقه درکدام یک از انگشتانش بوده .