Saturday, July 20, 2019

دو شعر از غاده السمان




اگر به خانه من امدی
برایم مداد بیاور مداد سیاه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم
یک مداد پاک کن بده برای محو لبها
نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!
یک بیلچه
تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم
شخم بزنم وجودم را
بدون اینها راحتتر به بهشت میروم گویا
یک تیغ بده
موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بیواسطه روسری کمی بیاندیشم
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
میخواهم ... بدوزمش به سق
...اینگونه فریادم بی صداتر است
قیچی یادت نرود
میخواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم
پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمانهایم را باد با خود ببرد
به آنجایی که عرب نی انداخت
میدانی که؟ باید واقعبین بود
صداخفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر
میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب
برچسب ? میزنندم
بغضم را در گلو خفه کنم
ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی میفروختند
برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح میدهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم
سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند
بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم
من یک انسانم
 

No comments:

Post a Comment