Wednesday, December 11, 2019

برتولت برشت - فاشیسم چهره واقعی سرمایه داری‌ست



 
فاشیسم چهره واقعی سرمایه داری‌ست
نوشته: برتولت برشت، ۱۹۳۵
برگردان: آمادور نویدی
فاشیسم مرحله ای تاریخی از سرمایه داری‌ست؛ و با این مضمون چیزی جدید و در عین‌حال قدیمی‌ست. در کشورهای فاشیستی، سرمایه داری هم‌چنان وجود دارد، اما فقط به شکل فاشیسم؛ و با فاشیسم فقط می‌توان به‌عنوان سرمایه داری مبارزه کرد که عریان ترین، بی‌شرمانه ترین، ستم‌کارترین، و خائن‌ترین شکل سرمایه داری است… کسانی‌که بدون این‌که علیه سرمایه داری باشند علیه فاشیست هستند، افرادی‌‌که از بربریتی که ناشی از وحشی‌گرست، آه و ناله سر می‌دهند و ابراز تأسف می‌کنند، مانند مردمی هستند که می‌خواهند بدون کشتن گوساله، گوشت گوساله را بخورند. آن‌ها دوست دارند گوشت گوساله بخورند، اما نمی‌خواهند رنگ خون را ببینند… دمکراسی هنوز در این کشورها خدمت می‌کند تا به نتایجی برسد که خشونت در دیگر کشورها لازم است، برای مثال، تضمین مالکیت خصوصی بر افزار تولید. انحصار خصوصی کارخانه ها، معادن، و زمین‌ها در همه جا شرایط وحشی‌گرانه ای را ایجاد می‌کند، اما در برخی مکان‌ها این شرایط زیاد بچشم دیده نمی‌شوند. بربریت را فقط زمانی بچشم می بینیم که از انحصار با خشونت آشکار حفاظت می‌شود… حرف‌های احمقانه درباره بربریت که از وحشی‌گری ناشی می‌شود نیز از این نوع است. منبع بربریت، وحشی‌گریست، که می‌توان و باید با فرهنگ روشن‌گری، آموزش و پرورش با آن مبارزه کرد…

توصیف‌های مبهم تنها به چند حلقه از زنجیر دلایل اشاره می‌کند. تاریک‌ اندیشی آن‌ها نیروی واقعی سازنده فاجعه را پنهان می‌کند. اگر درباره این موضوع روشن‌گری شود، بی‌درنگ آن مصیبت‌هایی که توسط افراد بخصوصی ایجاد شده است، آشکار می‌گردد، زیرا که ما در دورانی زندگی می‌کنیم که سرنوشت انسان توسط انسان تعیین می‌شود … فاشیسم یک فاجعه طبیعی نیست که به آسانی بتوان آن‌را از لحاظ «طبیعت انسانی» درک کرد. اما حتی زمانی‌که ما با فاجعه های طبیعی روبرو می‌شویم، باید آن‌ها را با شیوه‌هایی که موجودست به گونه ای به تصویر بکشیم که شایسته انسان‌ها باشد، زیرا که آن‌ها به انسان روحیه مبارزاتی می‌دهند… اگر کسی‌که مایل‌ست فاشیسم و جنگ، و بدبختی‌های بزرگی را توصیف کند که بلایای طبیعی نیستند، او باید این‌کار را به لحاظ یک حقیقت عملی انجام دهد. او باید نشان دهد که این بدبختی‌ها توسط طبقات دارا جهت کنترل شمار زیادی از کارگران راه اندازی شده است که فاقد ابزار تولید هستند. اگر شخصی بخواهد حقیقت را درباره شرایط شیطانی با موفقیت به تصویر بکشد، باید بگونه ای بنویسد که دلایل اجتناب‌ناپذیر آن را شناسایی کند، و چنان‌چه بتوان علل قابل پیش‌گیری را تشخیص داد، می‌توان با این شرایط شیطانی مبارزه نمود.

هنگامی می‌توان در مورد حقیقتی نظر داد که نتایجی در حوزه عمل بدست آمده باشد. به عنوان مثال، اگر از حقیقتی نتایج درست یا اشتباهاتی حاصل نشود، ما می‌توانیم به این نظریه گسترده برسیم که غالب شدن شرایط بد در شماری از کشورها ناشی از بربریت است. مطابق این طرز تفکر، فاشیسم به موجی از بربریت تشبیه می‌شود که در برخی از کشورها هم‌چون نیرویی اساسی‌ست که ناشی از یک پدیده طبیعی است. براساس این نظریه، فاشیسم یک قدرت سوم، و جدیدی‌ست که در کنار و(فراتر از) سرمایه داری و سوسیالیسمِ است؛ و نه فقط جنبش سوسیالیستی، بل‌که سرمایه داری نیز باید بتواند بدون مداخله فاشیسم زنده بماند، و غیره. البته این یک ادعای فاشیستی است؛ و موافقت با این طرز تفکر به‌ معنای تسلیم شدن دربرابر فاشیسم است.
فاشیسم مرحله ای تاریخی از سرمایه داری‌ست؛ و با این مضمون چیزی جدید و در عین‌حال قدیمی‌ست. در کشورهای فاشیستی، سرمایه داری هم‌چنان وجود دارد، اما فقط به شکل فاشیسم؛ و با فاشیسم فقط می‌توان به‌عنوان سرمایه داری مبارزه کرد که عریان ترین، بی‌شرمانه ترین، ستم‌کارترین، و خائن‌ترین شکل سرمایه داری است.
اما چه‌گونه می‌توان بغیراز این‌که بخواهیم علیه سرمایه داری حرف بزنیم، حقیقت را درباره فاشیسم بیان کنیم؟ نتایج عملی چنین حقیقتی چیست؟
کسانی‌که بدون این‌که علیه سرمایه داری باشند علیه فاشیست هستند، افرادی‌‌که از بربریتی که ناشی از وحشی‌گرست، آه و ناله سر می‌دهند و ابراز تأسف می‌کنند، مانند مردمی هستند که می‌خواهند بدون کشتن گوساله، گوشت گوساله را بخورند. آن‌ها دوست دارند گوشت گوساله بخورند، اما نمی‌خواهند رنگ خون را ببینند، و چنان‌چه قصاب دستان خود را قبل از وزن کردن گوشت بشوید، به آسانی راضی می‌شوند. آن‌ها مخالف سیستم آن مالکیت که بوجود آورنده بربریت است، نیستند. آن‌ها فقط مخالف خود بربریت هستند. آن‌ها صدای خود را علیه بربریت بلند می‌کنند، و این‌کار را در کشورهایی انجام می‌دهند که دقیقا همین سیستم مالکیت حاکم است، یعنی جایی که قصاب‌ها قبل از وزن کردن گوشت، دستان خود را می‌شویند.
اعتراضات علیه اقدامات وحشی‌گرانه ممکن‌ست مؤثر باشد، اما درصورتی‌که شنوندگان باور داشته باشند که چنین اقداماتی در کشورهای خودشان اتفاق نمی افتد. برخی از کشورها هنوز قادرند با روش‌هایی که نسبت به سایر دیگر کم‌تر خشونت آمیز بنظر می آید، سیستم مالکیت خود را حفظ کنند.
دمکراسی هنوز در این کشورها خدمت می‌کند تا به نتایجی برسد که خشونت در دیگر کشورها لازم است، برای مثال، تضمین مالکیت خصوصی بر افزار تولید. انحصار خصوصی کارخانه ها، معادن، و زمین‌ها در همه جا شرایط وحشی‌گرانه ای را ایجاد می‌کند، اما در برخی مکان‌ها این شرایط زیاد بچشم دیده نمی‌شوند. بربریت را فقط زمانی بچشم می بینیم که از انحصار با خشونت آشکار حفاظت می‌شود.
برخی از کشورها، که هنوز ضروری نمی‌بینند از انحصارات وحشی خود دفاع کنند، با باطل کردن ضمانت‌های رسمی مطابق با قانون اساسی، هم‌چنین با امکاناتی مانند هنر، فلسفه، و ادبیات، بویژه مشتاق شنیدن از گردش‌گرانی هستند که از سرزمین‌های بومی خود سوء استفاده می‌کنند، به گونه ای ‌که امکانات آن‌جا انکار میٔ‌شود. آن‌ها با خوش‌حالی گوش فرا می‌دهند، زیرا که آن‌ها امیدوارند از چیزی‌که می شنوند، برای مزایای جنگ‌های آینده سود ببرند. آیا ما می‌توانیم بگوئیم که آن‌ها این حقیقت را تشخیص داده اند که، برای مثال، باصدای بلند خواهان مبارزه ای بی امان علیه آلمان بشوند «زیرا که این کشور اکنون در دوران ما جایگاه واقعی شیطان را دارد، شریک جهنم، و مقر ضدمسیح ست»؟ ما بهترست بگوئیم که این‌ها افرادی احمق و خطرناک هستند. نتیجه این مزخرفات این‌ست‌که، از آن‌جایی‌که گازهای سمی و بمب‌ها مجرمین را انتخاب نمی‌کنند، پس باید آلمان – کل کشور و همه مردمش نابود شود.
کسی‌که حقیقت را نمی‌داند خودش را با عبارات عالی، کُلی و مبهم توصیف می‌کند. او که درباره «این» آلمان فریاد می‌زند، بطو کلی درباره شیطان شکایت می‌کند، و هرکسی‌که صدای او را می‌شنود، نمی‌تواند تصمیم بگیرد که باید چه‌کار کند. آیا او باید تصمیم بگیرد که آلمانی نباشد؟ و چنان‌چه خود او آدم خوبی باشد، آیا جهنم ناپدید می‌شود؟ حرف‌های احمقانه درباره بربریت که از وحشی‌گری ناشی می‌شود نیز از این نوع است. منبع بربریت، وحشی‌گریست، که می‌توان و باید با فرهنگ روشن‌گری، آموزش و پرورش با آن مبارزه کرد. همه این‌ها که بطور کلی قرار داده شده اند؛ به معنای راهنمای عمل نیستند، و در واقع خطاب به هیچ کسی نیست.
توصیف‌های مبهم تنها به چند حلقه از زنجیر دلایل اشاره می‌کند. تاریک‌ اندیشی آن‌ها نیروی واقعی سازنده فاجعه را پنهان می‌کند. اگر درباره این موضوع روشن‌گری شود، بی‌درنگ آن مصیبت‌هایی که توسط افراد بخصوصی ایجاد شده است، آشکار می‌گردد، زیرا که ما در دورانی زندگی می‌کنیم که سرنوشت انسان توسط انسان تعیین می‌شود.
فاشیسم یک فاجعه طبیعی نیست که به آسانی بتوان آن‌را از لحاظ «طبیعت انسانی» درک کرد. اما حتی زمانی‌که ما با فاجعه های طبیعی روبرو می‌شویم، باید آن‌ها را با شیوه‌هایی که موجودست به گونه ای به تصویر بکشیم که شایسته انسان‌ها باشد، زیرا که آن‌ها به انسان روحیه مبارزاتی می‌دهند. پس از یک زلزله بزرگ که یوکوهاما را تخریب نمود، بسیاری از روزنامه‌های آمریکایی عکس‌هایی را منتشر کردند که منعکس کننده انبوه ویرانی‌ها بود. عنوان‌ها چنین خوانده می‌شدند: محکم ایستاده است. و مطمئنا، اگرچه که ممکن‌ست که در نگاه اول تنها ویرانی‌ها را دید، اما چشم پس از توجه به عنوان، بسرعت متوجه می‌شود، که چند ساختمان بلند ایستاده باقی‌مانده اند. درمیان توصیفات متعددی که می‌توان جهت زلزله ارائه نمود، آن‌هایی‌که توسط مهندس‌های ساخت و ساز در ارتباط با حرکت زمین، نیروی فشارها، بهترین توسعه و غیره ترسیم شده اند، از اهمیت بیش‌تری برخوردار می‌شوند، برای این‌که منجر به آن می‌شود که ساخت و سازهای آینده بتوانند در برابر زلزله مقاومت کنند.
اگر کسی‌که مایل‌ست فاشیسم و جنگ، و بدبختی‌های بزرگی را توصیف کند که بلایای طبیعی نیستند، او باید این‌کار را به لحاظ یک حقیقت عملی انجام دهد. او باید نشان دهد که این بدبختی‌ها توسط طبقات دارا جهت کنترل شمار زیادی از کارگران راه اندازی شده است که فاقد ابزار تولید هستند. اگر شخصی بخواهد حقیقت را درباره شرایط شیطانی با موفقیت به تصویر بکشد، باید بگونه ای بنویسد که دلایل اجتناب‌ناپذیر آن را شناسایی کند، و چنان‌چه بتوان علل قابل پیش‌گیری را تشخیص داد، می‌توان با این شرایط شیطانی مبارزه نمود.

درباره نویسنده:
برتولت برشت (۱۹۳۵). نوشتن حقیقت: پنج مشکل. توسط ریچارد وینستون، که برای مجله «دوبار در سال» ترجمه شده است. گردآوری شده در ویلیام واسراستروم، چاپ، آزادی‌های مدنی و هنرها: منتخبی از دوبار در سال، ۱۹۳۸–۴۸. انتشارات دانشگاه سیرکوز، ۱۹۶۴.
این مقاله ابتدا توسط اُف– گاردین.اورگ منتشر شده است.
https://off-guardian.org/2018/12/01/fascism-is-the-true-face-of-capitalism/
برگردانده شده از:
Fascism Is the True Face of Capitalism
By Bertholt Brecht, 1935
https://off-guardian.org/2018/12/01/fascism-is-the-true

منبع مجله هفته

No comments:

Post a Comment