روی تصویر کلیک کنید
علی محمدخان بختیاری فرزند رییس آبدارخانهی ناصرالدین شاه قاجار میگوید:
“پدرم نقل میکرد، هنگامیکه خط آهن حضرت عبدالعظیم به تهران درست شد، هیچ کس جرأت سوار شدن به آن را نداشت. چه مطابق روایات، یکی از نشانههای آخرالزمان ظهور وسیلهای است که هنگام حرکت صدایی شبیه به آلات موسیقی- مثلاً ضرب- از آن شنیده شود و آتش و دود از آن بیرون جهد. مهندس بلژیکی چون کسادی بازارش را دید، به حضور شاه شرفیاب شده و جریان را به عرض رسانید. ناصرالدین شاه نیز دستور داد تا عدهای از شجاعترین افراد، سرداران، سالاران و سپهبدان سپاه سراپا مسلح در رکاب وی با ماشین دودی به حضرت عبدالعظیم بروند تا ترس مردم بریزد، عدهای از ملازمان رکاب شاه زیر لب ذکر گرفته و عدهای کفن به گردن انداخته و پارهای وصیتهای خویش را نیز کرده بودند. روزی که شاه و درباریان سوار این ماشین عجیب شدند، علما از قبل به حضرت عبدالعظیم رفته بودند تا برای سلامت شاه دعا کنند و مردم در طول راه اجتماع کرده و نگران اوضاع بودند و تا هنگامی که به چشم خود دیدند که هیچ اتفاقی برای مسافرین قطار حضرت عبدالعظیم رخ نداد، سوار آن نشدند”.
“پدرم نقل میکرد، هنگامیکه خط آهن حضرت عبدالعظیم به تهران درست شد، هیچ کس جرأت سوار شدن به آن را نداشت. چه مطابق روایات، یکی از نشانههای آخرالزمان ظهور وسیلهای است که هنگام حرکت صدایی شبیه به آلات موسیقی- مثلاً ضرب- از آن شنیده شود و آتش و دود از آن بیرون جهد. مهندس بلژیکی چون کسادی بازارش را دید، به حضور شاه شرفیاب شده و جریان را به عرض رسانید. ناصرالدین شاه نیز دستور داد تا عدهای از شجاعترین افراد، سرداران، سالاران و سپهبدان سپاه سراپا مسلح در رکاب وی با ماشین دودی به حضرت عبدالعظیم بروند تا ترس مردم بریزد، عدهای از ملازمان رکاب شاه زیر لب ذکر گرفته و عدهای کفن به گردن انداخته و پارهای وصیتهای خویش را نیز کرده بودند. روزی که شاه و درباریان سوار این ماشین عجیب شدند، علما از قبل به حضرت عبدالعظیم رفته بودند تا برای سلامت شاه دعا کنند و مردم در طول راه اجتماع کرده و نگران اوضاع بودند و تا هنگامی که به چشم خود دیدند که هیچ اتفاقی برای مسافرین قطار حضرت عبدالعظیم رخ نداد، سوار آن نشدند”.
-اعتماد السلطنه می نویسد «امروز، چهار ساعت به غروب مانده، جمعیت زیاد که به زیارت با کالسکه بخار میرفتند، شاگرد نانوایی که در کالسکه بخار بود، رذالت کرده، قبل از اینکه کالسکهها بایستند، خود را پایین میاندازد که برود؛ دامن عبایش به چرخ راهآهن گیر میکند، میافتد زیر چرخ؛ پا و کمر قطع شده، فی الفور میمیرد. مردم لجاره بیتربیت-که در این کالسکه بودند -به فرنگی رعیت روس-که بلیتها را میگیرد-هجوم میآورند فرنگی هم از ترس فرار میکند، به اتاق توقفگاه میرود. قدری پول سیاه و سفید در میان میپاشد که مردم را مشغول کند. همین که آنها مشغول شدند، طپانچه شش لوله را به طرف آنها خالی میکند؛ پنج تیر خطا میرود یکی به سینه مردخیاطی میخورد، فی الفور میمیرد.بعد از این قتل جمعیت به طرف فرنگی هجوم میآورند ... حاکم حضرت عبدالعظیم میرسد، فرنگیها را مجروح و نیمه مجروح به خانه خود میبرد. الواط که میبینند. فرنگی را بردند، کالسکههای راهآهن را میشکنند و با نفت آتش میزنند... به عرض شاه میرسانند؛ خاطر مبارک خیلی متغیر میشود. تا ساعت شش با امینالسلطان و نایبالسلطنه و وزیر نظام مشغول اصلاح این کار میشوند.»
و این حادثه تا چند روز سبب تعطیلی آمدوشد قطار راهآهن شد. بالاخره، پس از پارهای اقدامات، دوباره راهآهن مذکور بهکار افتاد.
و این حادثه تا چند روز سبب تعطیلی آمدوشد قطار راهآهن شد. بالاخره، پس از پارهای اقدامات، دوباره راهآهن مذکور بهکار افتاد.
No comments:
Post a Comment