Friday, May 29, 2020

آیت الله خامنه ای: قتل عام 1367 برای حفظ و بقای نظام بود


خبرگزاری فارس بخش‌هایی از کتابی را معرفی کرده که برای نخستین بار خاطراتی از خامنه‌ای از دهه ۱۳۶۰ را نقل کرده است. بخشی از این خاطرات نشان می‌دهند که خامنه‌ای با فتوای خمینی در مورد اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ موافق بوده است.خامنه‌ای در مورد حکم خمینی به قتل عام زندانیان سیاسی: مطمئنم «امام» با محاسبه عمل کرد.

 علی خامنه‌ای در مقام ریاست جمهوری وقت، پس از قتل عام هموطنانمان به حكم خميني و در دادگاههاي فرمايشي و چند دقيقه اي گفت:
روزنامه رسالت ۱۶ آذر 1367 : «مگر ما مجازات اعدام را لغو کردیم؟ نه! ما در جمهوری اسلامی مجازات اعدام را داریم برای کسانی که مستحق اعدامند… این آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقین که حملهٔ مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی … ارتباط دارد، او را به نظر شما باید برایش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطش با آن دستگاه مشخص شده، باید چه کارش کرد؟ او محکوم به اعدام است و اعدامش هم می‌کنیم. با این مسئله شوخی که نمی‌کنیم»


شبکه اطلاع رسانی برنا
حکم امام درباره اعدام منافقین مبنای فقهی داشت


آیت‌الله منتظری نامه‌ای به تاریخ نهم مردادماه ۱۳۶۷ به محضر حضرت امام(قدّس‌سرّه) نوشت و به حکم ایشان در رابطه با اعدام منافقینی که بر موضع خود در محاربه با نظام اسلامی پافشاری میکنند، اعتراض کرد. نامه‌ی آیت‌الله منتظری، استدلالهایی سست و پیش‌داوری‌های غلطی داشت که به‌هیچ‌وجه از یک عالم دینی که بنا بود رهبری یک کشور و تدبیر امور را به عهده بگیرد، انتظار نمیرفت. ازجمله اینکه، اعدام منافقین حمل بر کینه‌توزی میشود؛ خانواده‌های آنان را داغدار و زده میکند؛ بسیاری از آنان سر موضع نیستند امّا مسئولین تند با آنان معامله‌ی سر موضع میکنند؛ تبلیغات خارجی علیه نظام شروع میشود؛ مسئولان قضایی و اطّلاعات و دادستانی در سطح مقدّس اردبیلی نیستند و بسا بی‌گناهی هم اعدام میشود؛ تابه‌حال از کشتن‌ها و خشونتها نتیجه‌ای نگرفته‌ایم جز اینکه تبلیغات علیه خود را زیاد کرده‌ایم؛ و اعدام افرادی که در گذشته به کمتر از اعدام محکوم شده‌اند، بدون فعّالیّت تازه‌ای، بی‌اعتنائی به همه‌ی موازین قضایی است.

متن این نامه به‌گونه‌ای تنظیم شده است که گویی آیت‌الله منتظری اساساً از ورود لشکر منافقین به کشور و شورش اعضای زندانی سازمان در حمایت از این حمله‌ی مسلّحانه بی‌خبر است. مسئله‌ی او، داغدار شدن و زده شدن خانواده‌ی این جنایت‌کاران یا تبلیغات خارجی علیه نظام است. بااینکه دستور امام اعدام منافقینی است که همچنان بر سر موضع هستند، بی‌آنکه دلیل و مدرکی ارائه کند،‌ اوّلاً منافقین را تبرئه میکند که «بسیاری از آنان سر موضع نیستند.» و ثانیاً مسئولین را متّهم میکند که با آنان معامله‌ی سر موضع میکنند، و نهایتاً حکم امام را خلاف موازین قضایی دانسته و ایشان را به خشونت متّهم میکند. درصورتی‌که امام(قدّس‌سرّه)، تا زمان لشکرکشی منافقین به داخل خاک کشور و همراهی اعضای زندانی سازمان با آنان، نه‌تنها چنین حکمی صادر نکرده بودند،‌ بلکه در موارد متعدّدی، با عفو گروهی زندانیان گروهکی نیز موافقت کرده بودند. آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی حکم حضرت امام(قدّس‌سرّه) مبنی بر اعدام منافقین سر موضع میگویند: «امام آدم بسیار با ورعی بود. آدمی که به خاطر یک مسأله‌، اهمّیّت به حدود ندهد و سهل‌انگاری کند اصلاً نبود، هیچ. ایشان واقعاً در همه‌ی مسائل خیلی آدم متورّعی بود، چه برسد به مسأله‌ی خون. خب ایشان با محاسبه عمل و فکر کرده بود. ما این را یقین داشتیم. الان هم من مطمئنم که امام با یک محاسبه‌ی درستی تدبیر کرده بود. یعنی وقتی گروهی با نظام اسلامی و حکومت اسلامی در حال جنگ هستند که محاربند، فقط آدمهایی که الان شمشیر دستشان است محارب نیستند بلکه آن کسی هم که فرض بفرمایید رفته پستش را تحویل بدهد و بیاید، او هم جزو همین‌هاست، آن کسی که دارد خط‌دهی میکند، طراحی میکند، او هم [جزو اینها است]، سرباز ذخیره‌شان هم جزو اینها است. تفاوتی نمیکند. مسأله‌ی محاربه‌ی اشخاصی که با آنها همکاری داشته باشند و متّصل باشند، یک مسأله‌ی حل‌شده‌ای است تقریباً. امام با این ملاحظات این کار را کرده بودند. بنابراین از‌لحاظ فقهی و همچنین از‌لحاظ تشخیص امام و عملکرد امام و نظر امام جای هیچ دغدغه‌ای وجود ندارد.»

امام از آقای منتظری نفی عدالت کردند
کار آیت‌الله منتظری به جایی رسید که حضرت امام(قدّس‌سرّه) در جلسه‌ای در حضور سران قوا وی را از عدالت ساقط دانستند. آیت‌الله خامنه‌ای میگویند: «امام گفتند که آقای منتظری عدالت ندارد یا ایشان از عدالت ساقط است. یک تعبیر این جوری کردند: از عدالت ساقط است. من ترسیدم که حالا بیاییم بیرون و این آقایان اینجا و آنجا بگویند امام گفت آقای منتظری از عدالت ساقط شد و این بکلّی پخش بشود. واقعاً از این قضیه وحشت کردم. گفتم آقا من خواهش می‌کنم ما را منع کنید از اینکه این حرف شما را در خارج نقل کنیم. ایشان یک تأمّلی کردند و گفتند «خیلی خب، نقل نکنید. این را از قول من نباید کسی نقل کند.» نقل آن را ممنوع کردند و حرام شد بر ما. ایشان نفی عدالت کردند از آقای منتظری. این البتّه مربوط به چند ماه مانده به فوت ایشان است. قبل از سال ۶۸ است.»

ماجرای نامه ششم فروردین 68 امام(ره) خطاب به آیت‌الله منتظری

مرحوم حاج احمد خمینی به دفعات به هادی هاشمی داماد آیت‌الله منتظری پیام داده بود که اگر قضایا به همین شکل ادامه پیدا کند علی‌الظّاهر امام تحمّل نخواهند کرد و مصلحت نظام را بر همه چیز و همه کس،‌ مقدّم میدارند. امّا حاج احمد درعین‌حال اعتقاد داشت که «آقای هادی هاشمی به این نتیجه رسیده بود که امام و نظام چاره‌ای ندارند جز اینکه دنبال آقای منتظری بدوند و چرا آقای منتظری آنچه را که مایل است نگوید؟».

حدس آیت‌الله منتظری درست بود. امام در همان روز دوّم فروردین ۱۳۶۸، تصمیم خود را درباره‌ی ایشان گرفته بودند. آقای هاشمی رفسنجانی عصر روز دوّم فروردین‌ماه که به زیارت امام رفت، متوجّه شد که امام درمورد اظهارات و نامه‌های آیت‌الله منتظری عصبانی‌اند و تصمیم بر اقدام تند دارند. او از امام خواهش کرد که دست نگه دارند تا بررسی بیشتر شود. آقای هاشمی با آیت‌الله خامنه‌ای که به مشهد مشرّف شده بودند نیز تماس گرفته و از ایشان خواستند سفر را کوتاه کرده و زودتر برگردند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دراین‌باره میگویند: «ما مشهد بودیم، ایّام عید بود. آقای هاشمی تلفنی دنبال من میگشت. گفتند آقای هاشمی تماس گرفته، شما را میخواهد. من در آستان قدس بودم. اقامتم در آستان قدس و در همان اتاقهای بالا بود. گفتند که ایشان میخواهد با شما تماس بگیرد. یک بار دو بار نشد، بالاخره فهمیدم که ایشان کار واجبی دارد. تماس برقرار شد. ایشان گفت که شما باید فوری بیایی تهران. گفتم چرا؟ گفت کار بسیار مهمّی است، قضیّه‌ی آقای منتظری دارد به یک جاهای خیلی باریکی میرسد و بیا ببینیم چکار باید بکنیم. من از آن نامه‌ی امام که روز دوّم فروردین پخش شد، حس کرده بودم که امام به شدّت از قضایا ناراحتند. در واقع ایشان مثل کسی که طغیان میکند، آنچه را در دلش هست بیرون میریزد و با اشارات و کنایات حرف میزند، حرف زده بود. ایشان خیلی رنجیده و ناراحت بود. حس کرده بودم که ممکن است قضیّه‌ی آقای منتظری به یک جای مهمّی رسیده باشد، و خب ما هم حقیقتاً فکر اینکه ممکن است برکناری آقای منتظری پیش بیاید ناراحت بودیم. یعنی هیچ واقعاً راضی نبودیم که این کار انجام بگیرد. گفتم خیلی خب، می‌آیم.». به هر صورت،‌ آیت‌الله خامنه‌ای عازم تهران شدند.

در دیگر سو، امام(قدّس‌سرّه) پیامی به هیئت رئیسه‌ی مجلس خبرگان فرستاده و فرموده بودند که اوّلاً اعضا را برای تشکیل اجلاس دعوت کنند، ثانیاً خود هیئت رئیسه هم خدمت امام بروند تا دراین‌باره با آنها صحبت کنند. آقای امینی عضو هیئت رئیسه‌ی خبرگان که با تماس آقای مشکینی در جریان دستور امام قرار گرفته بودند، میگویند: «منظور امام برای ما روشن بود و از شنیدن عواقبش وحشت‌زده شدیم. پس از بحث و مشورت بدین نتیجه رسیدیم که باید در این امر مهم و حسّاس با آقای هاشمی رفسنجانی تماس بگیریم و مشورت کنیم».

آقای امینی روز جمعه چهار فروردین‌ماه با آقای هاشمی تماس گرفته و خواستند هیئت رئیسه‌ی خبرگان فوراً جلسه داشته باشد. آقای هاشمی در این تماس به آقای امینی گفت: «من در این رابطه حرف دارم. شما بیایید تهران تا موضوع را در جلسه‌ی هیئت رئیسه مطرح کنیم و تصمیم بگیریم.». قرار شد این جلسه روز ششم فروردین‌ماه در دفتر آقای هاشمی تشکیل شود.[2] امّا پنجم فروردین‌ماه، نامه‌ی محرمانه‌ی آیت‌الله منتظری به حضرت امام درباره‌ی اعدام منافقین از رادیو بی‌بی‌سی خوانده شد. وزیر وقت اطّلاعات میگوید: «به نظر میرسد پس از انتشار پیام امام به مهاجران جنگ و روشن شدن تصمیم امام درباره‌ی برکناری آقای منتظری، برخی هواداران ایشان که دسترسی به آن نامه داشته‌اند، برای نشان دادن منشأ اختلاف امام و آقای منتظری، نامه‌ی مورد اشاره را منتشر کرده باشند.».

پنجم فروردین‌ماه آقای هاشمی به اتّفاق مرحوم احمد خمینی خدمت امام رسید. او میگوید، من گریه کردم خدمت امام و‏‎ ‎‏آنچه میفهمیدم خدمت ایشان گفتم. ایشان اصرار داشتند و میگفتند: «مسئله باید‏‎ ‎‏تمام شود.».

روز ششم فروردین آیت‌الله خامنه‌ای به تهران رسیده و مستقیماً به دفتر آقای هاشمی رفتند. ایشان میگویند: «وقتی رفتم، ایشان بنا کرد گزارش این چند روز را دادن که این چند روزه چه گذشته؛ تماسهایی که گرفته شده بود. ایشان [‌آقای هاشمی رفسنجانی] احساس نگرانی میکرد. ایشان هم مثل من واقعاً احساسش همین احساس نگرانی بود. امام گفته بودند یکی از سه چیز باید انجام بگیرد: یا ایشان قول بدهد که اصلاح کند کارش را، بیتش را، حرفهایش را، اینها را درست کند؛ یا اینکه استعفا بدهد؛ یا اینکه مجلس خبرگان تشکیل بشود و تصمیم‌گیری کنند. معلوم بود که امام خیلی جدّی عازم این قضیّه‌اند. در همین حین که ما صحبت میکردیم، حاج احمد آقا تلفن زد به آنجا و آقای هاشمی گفت که فلانی اینجا است. ایشان گفت پس فلانی هم بشنود. من هم رفتم پای تلفن. گفت امام این نامه را به آقای منتظری نوشته و شروع کرد نامه را خواندن. خب نامه خیلی تکان دهنده بود برای ما.»

امام(قدّس‌سرّه) نامه‌ای به این شرح خطاب به آیت‌الله منتظری نوشته بودند که حاج احمد برای آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی خواند:

 بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظری
با دلی پرخون و قلبی شکسته چند کلمه‌ای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه‌ی اخیرتان نوشته‌اید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدّم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. ازآنجاکه روشن شده است که شما این کشور و انقلاب عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آنها به منافقین می‌سپارید، صلاحیّت و مشروعیّت رهبری آینده‌ی نظام را از دست داده‌اید. شما در اکثر نامه‌ها و صحبتها و موضع‌گیری‌هایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به‌قدری مطالبی که میگفتید دیکته‌شده‌ی منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب نمیدیدم. مثلاً در همین دفاعیّه‌ی شما از منافقین، تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلّحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می‌بینید که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید. در مسئله‌ی مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه‌ی متدیّنین متدیّن‌تر میدانستید و بااینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتّب پیغام میدادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیّه‌ی مهدی هاشمی که بسیار است. من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما ازاین‌پس وکیل من نمیباشید و به طلّابی که پول برای شما می‌آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله مسئله‌ی مالی هم ندارید.

 اگر شما نظر من را شرعاً مقدّم بر نظر خود میدانید _ که مسلّماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خراب‌تر میکند _ با دلی شکسته و سینه‌ای گداخته از آتش بی‌مهری‌ها با اتکّاء به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم؛ دیگر خود دانید:

1 ـ سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرال‌ها نریزد.
2 ـ ازآنجاکه ساده‌لوح هستید و سریعاً تحریک میشوید، در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید؛ شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
3 ـ دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
4 ـ نامه‌ها و سخنرانی‌های منافقین که به‌وسیله‌ی شما از رسانه‌های گروهی به مردم میرسید، ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان ـ روحی‌له‌الفداء ـ و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنّم نسوزید، خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید؛ شاید خدا کمکتان کند.
والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم؛ ولی در آن وقت شما را ساده‌لوح میدانستم که مدیر و مدبّر نبودید، ولی شخصی بودید تحصیل‌کرده که مفید برای حوزه‌های علمیّه بودید و اگر این‌گونه کارهایتان را ادامه دهید، مسلّماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. والله قسم، من با نخست‌وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. والله قسم، من رأی به ریاست‌جمهوری بنی‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلّف به اغماض آن نیستم هرگز چشم‌پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان، مقدّم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم.
من کار به تاریخ و آنچه اتّفاق می‌افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه‌ی شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته‌ام که واقعیّات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغهای دیکته‌شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند. از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمّل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هرچه هست او است.
والسّلام
یکشنبه 6/1/68
روح‌الله الموسوی الخمینی
حاج احمد هم‌زمان اصل نامه را نیز به دفتر آقای هاشمی ارسال کرده بود. آیت‌الله خامنه‌ای میگویند:‌ «حاج احمد آقا وقتی نامه را خواند، گفت امام میگویند که فلانی و آقای هاشمی بروند قم  و نامه را به ایشان بدهند. این کار برای ما خیلی تلخ بود. گفتیم از امام سؤال میکنیم، اگر امام تأکید کردند بروید میرویم و الّا اگر خود امام تأکید نکردند، ما نمیرویم. بین من و آقای هاشمی این صحبت شد. بعد که رفتیم، معلوم شد که امام اصرار نداشته‌اند که من و آقای هاشمی نامه را ببریم. بعداً نامه را کس دیگری ــ ظاهراً آقای عبدالله نوری ــ برده بود و به ایشان داده بود.».
«خب نامه خیلی تکان دهنده بود برای ما. بعد هم ارتباط قطع شد، یعنی گوشی را گذاشتیم و گفتیم حالا چه کار کنیم؟ آقای هاشمی گفت من گفته‌ام آقای مشکینی و هیأت رئیسه‌ی خبرگان بیایند اینجا که بنشینیم صحبت کنیم و الان می‌آیند اینجا. آمدند. وقتی که آمدند، قضیّه را مطرح کردیم که یک چنین اتّفاقی افتاده و امام یک چنین نامه‌ای به آقای منتظری نوشته‌اند. آنها هم مثل ما نگران شدند.مشورت کردیم که چه کنیم. به ذهنمان رسید که برویم با امام ملاقات کنیم و ایشان را از این کار منصرف کنیم. حرکت ما به سمت منزل امام اصلاً به این قصد بود که برویم امام را از این اقدام منصرف کنیم. ما چهار نفر ــ من و آقای هاشمی و آقای مشکینی و آقای امینی ــ رفتیم بیت امام. آن دو نفر دیگر که آقای مؤمن و آقای طاهری بودند نیامدند.»
آقای امینی درباره‌ی این جلسه میگویند:‌ «به اتّفاق آقای مشکینی و آقایان محمّد مؤمن و طاهری خرّم‌آبادی در زمان مقرّر در دفتر آقای هاشمی حاضر شدیم و تشکیل جلسه دادیم. ما جریان پیام امام را در امر به دعوت خبرگان برای تشکیل اجلاسیّه‌ی خبرگان مطرح کردیم. آقای هاشمی رفسنجانی گفت چندی است که امام در رابطه با عزل آقای منتظری از قائم‌مقامی تصمیم گرفته و یکی دو مرتبه به من فرموده که مسئله‌ی آقای منتظری را تمام کنید؛ ولی من چون از عواقب آن میترسیدم با التماس و خواهش از ایشان خواستم در این اقدام عجله نکنند شاید در آینده راه‌حلّ بهتری پیدا شود؛ ولی امام قبول نکرد و فرمود من تصمیم خودم را گرفته‌ام، هرچه زودتر قضیّه را تمام کنید. تا اینکه امروز خبردار شدم خودش شخصاً وارد عمل شده، و در رابطه با عزل آقای منتظری نامه‌ای نوشته و برای من فرستاده تا به همراه آقای خامنه‌ای ببریم قم و تحویل آقای منتظری بدهیم. یک نسخه‌ی آن را هم به صداوسیما فرستاده تا در رادیو خوانده شود. ولی من به حاج احمد آقا گفتم به صداوسیما بگویید نامه را نخوانند تا ما خدمت امام برسیم و حرفمان را بزنیم؛ خواندن نامه دیر نمیشود.». آقای هاشمی میگوید آقای مشکینی درباره‌ی مفید بودن این تلاش تردید داشتند.
آیت‌الله خامنه‌ای پیرامون ملاقات با امام نقل میکنند:‌ «دیر هم بود، ساعت حدود نه شب بود. اینکه امام این ساعت ملاقات بدهد، خیلی چیز غیرمتعارفی بود. لکن خب ما رفتیم و به حاج احمد آقا گفتیم که ما آمده‌ایم با امام ملاقات کنیم. ایشان رفت داخل و آمد گفت ــ گمانم گفت امام میگویند ــ که نامه را برای آقایان هم بخوانید. آقای هاشمی نامه را از حاج احمد آقا گرفت و شروع کرد به خواندن برای آنها. هیچ کس دیگر هم از بیت امام آن وقت آنجا نبود. بعد حاج احمد آقا آمد و گفت امام میگویند بیایید. رفتیم در همان اتاق امام و امام نشسته‌ بودند و اخم کرده. وارد شدیم و نشستیم. اگر منظره‌ی اتاق امام در نظرتان باشد، فرض کنید اینجا آن مبل بزرگی بود که امام این گوشه‌اش می‌نشستند، آقای هاشمی نشست همین پهلوی دست ایشان. معمولاً که میرفتیم، آقای هاشمی همان دم می‌نشست. من آمدم این طرف روی زمین نشستم. این هم جای من بود، همیشه که می‌آمدم، اینجا می‌نشستم. آقای مشکینی و آقای امینی رفتند دورتر یک خرده‌ای با فاصله نشستند. وقتی نشستیم، آقای هاشمی شروع کرد به صحبت و گفت که آمده‌ایم که یک فکری بکنیم برای این کار. تا این حرف از ایشان صادر شد، امام برگشتند گفتند: «چه فکری؟» یک تعبیر این جوری. «آقای منتظری «...» و «...» و «فاجر» است.» این سه تعبیر را ایشان کردند. خب واقعاً برق از چشم همه‌ی ‌ما پرید. این تعبیر؟! امام در حرف زدن خیلی آدم مواظبی بود. یعنی حقیقتاً آدمی بود که من داستانها دارم از این که چیزی را که میخواست نسبت به کسی مخصوصاً بیان کند، مواظبت میکرد که زیاد و کم نشود. اگر یک وقتی یک چیزی گفته میشد که یک قدری این طرف و آن طرف بود، در اوّلین وقت ممکن اصلاح میکرد، که من یک نمونه‌اش را برای شما بگویم. یک شب منزل حاج احمد آقا بودیم، امام هم بودند. من نام یکی از شخصیّتهای معروف دنیای اسلام را بردم و پرسیدم: نظر شما نسبت به ایشان چیست؟ امام تأمّل مختصری کردند و گفتند: «نمیشناسم.» یک جمله‌ی دیگر هم گفتند که نشانه‌ی بی‌اعتقادیِ به آن شخصیت بود. خوشبختانه آن جمله یادم رفته، یعنی بعد از همان قضیّه هم یادم رفت. گذشت. من فردا یا پس فردایش با امام کاری داشتم، رفتم منزل ایشان. ایشان گفتند: «آن مطلبی که شما پرسیدید، همان نمیشناسم.» یعنی آن جمله‌ی بعدش را پاک کردند. یعنی اینقدر ایشان مواظب بود که یک چیزی نگوید که برخلاف موازین باشد.»
آیت‌الله خامنه‌ای در ادامه فضای سنگین جلسه را چنین روایت میکنند: «من نگاه میکردم به آقای مشکینی و آقای امینی که چرا شماها یک چیزی نمیگویید؟ ما همه آمده‌ایم که همکاری کنیم. اما آنها سکوت کرده بودند. اصلاً کانّه جرأت نمیکردند حرف بزنند. هر کدام یک جمله‌ی کوتاهی گفتند. جلسه حدود سه ربع ساعت یا شاید بیشتر طول کشید. گفته شد پس اجازه بدهید این نامه در رادیو خوانده نشود.» ایشان کلام تعریض‌گونه‌ی شدیدی نسبت به آقای منتظری گفتند.«بعد آقای هاشمی یک مقداری بیشتر اصرار کرد و تعبیرات دیگری گفت. امام دو بار به ایشان خطاب کردند. یک بار گفتند: «اگر تا صبح هم اینجا اصرار کنید فایده ندارد.» یک بار دیگر گفتند: «اگر خیلی اصرار کنید، میگویم همین امشب نامه را بخوانند.» یعنی تهدید کردند.»
به نظر میرسد امام تا پایان جلسه متقاعد نشده‌ بودند که این نامه از صدا و سیما خوانده نشود اما نگران تبعات آن بوده‌اند و پس از تأمّل مجدّد، از خوانده شدن آن منصرف شده‌اند همچنانکه آقای هاشمی نقل میکند: «صبح زود بعد از طلوع فجر فرستاده‌ی امام به منزلمان آمد. پیغام امام را آورد که فرموده بودند از انتشار نامه‌ی تندشان به آقای منتظری صرف نظر کرده و به خاطر رفع ناراحتی من، این را به من اطّلاع دادند.»
روز هفتم فروردین‌ماه آقای عبدالله نوری نامه‌ی حضرت امام را به قم برد و تحویل آیت‌الله منتظری داد. آن‌گونه که در خاطرات آیت‌الله منتظری آمده، حدود یکی دو ساعت از ظهر گذشته بود که آقای عبدالله نوری وارد منزل آیت‌الله منتظری شد و ضمن اظهار ناراحتی زیاد، به او گفت: «قرار بوده این نامه را در رادیو و تلویزیون بخوانند و اگر نامه پخش شود چه میشود؛ خیلی بد شده و امام خیلی ناراحت هستند و شما باید چیزی بنویسید که ایشان قانع شوند.». آقای منتظری میگوید:‌ «آقای نوری با حالت گریه متنی را از جیبشان درآورده و گفتند من در ماشین این متن را نوشته‌ام که شما این مضمون را به امام بنویسید.».
امام(قدّس‌سرّه) هم‌زمان دستور داده بودند کلّیّه‌ی عکسها و پوسترهای مربوط به آیت‌الله منتظری از ادارات جمع‌آوری شود که مهندس میرحسین موسوی نخست‌وزیر وقت طیّ بخشنامه‌ای به تاریخ 6/1/68 این دستور امام را ابلاغ کرد. کار تقریباً تمام‌شده بود.
امام می‌خواستند شخصیت آیت الله منتظری بکلی نابود نشود
آیت‌الله منتظری در نامه‌ای خطاب به حضرت امام عملاً از رهبری آینده کنار کشیده و از ایشان اجازه خواسته بودند که در حوزه‌ی علمیّه به فعّالیّت علمی اشتغال داشته باشند. این نامه، باعث شد حضرت امام(قدّس‌سرّه) از انتشار عمومی نامه ۶/۱ منصرف شده و نامه‌ی دیگری را برای انتشار عمومی، ‌خطاب به آیت‌الله منتظری بنویسند:
بسم الله‏ الرحمن الرحیم
جناب حجّت‏الاسلام‌والمسلمین آقای منتظری(دامت‌افاضاته)
با سلام و آرزوی موفّقیّت برای شما، همان‏طور که نوشته‌‏اید رهبری نظام جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئولیّت سنگین و خطیری است که تحمّلی بیش از طاقت شما میخواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم؛ و در این زمینه هر دو مثل هم فکر میکردیم؛ ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند، و من هم نمیخواستم در محدوده‌ی قانونی آنها دخالت کنم؛ از اینکه عدم آمادگی خود را برای پست قائم‌مقامی رهبری اعلام کرده‏اید، پس از قبول، صمیمانه از شما تشکّر مینمایم. همه میدانند که شما حاصل عمر من بوده‌‏اید؛ و من به شما شدیداً علاقه‏‌مندم. برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت میکنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفت‌وآمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا میزنند، جدّاً جلوگیری کنید. من این تذکّر را در قضیّه‌ی «مهدی هاشمی» هم به شما دادم. من صلاح شما و انقلاب را در این میبینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.
از پخش دروغهای رادیو بیگانه متأثّر نباشید. مردم ما شما را خوب می‏‌شناسند، و حیله‏‌های دشمن را هم خوب درک کرده‏‌اند که با نسبتِ هر چیزی به مقامات ایران کینه‌ی خود را به اسلام نشان میدهند.
طلّاب عزیز، ائمّه‌ی محترم جمعه و جماعات، روزنامه‏‌ها، و رادیو تلویزیون، باید برای مردم این قضیّه‌ی ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلی است که مقدّم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم. جنابعالی ان‌شاءالله‏ با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی میبخشید.
والسّلام علیکم
8/1/68
روح‏الله‏ الموسوی الخمینی
آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی نامه‌ی دوّم حضرت امام(قدّس‌سرّه) به آیت‌الله منتظری میگویند: ‌«امام از نامه‌ی آقای منتظری این جور فهمیده بودند که آقای منتظری دیگر بکلّی کنار خواهد کشید و مشغول درس و بحث میشود و دیگر ضرر و خطر و ادّعا و حرکتی ندارد. من در نوشته‌ی خودم نوشته‌ام که معلوم است امام از آینده نگرانند و فکر میکنند ملّایی مثل آقای منتظری در آینده‌ی نظام و با رهبری آینده‌ی نظام آرام نخواهد نشست و مزاحمت ایجاد میکند. [بنابراین امام (قدّس‌سرّه)] خواستند جلوی این مزاحمت را بگیرند. در آن نامه‌ی اوّل [نامه‌ی 6/1/68] قضیّه این جور بوده. اما در نامه‌ی دوّم [نامه‌ی 8/1/68] امام خاطر جمع شده بودند که دیگر چنین چیزی اتّفاق نمی‌افتد، آقای منتظری میرود کنار و مشغول کارش میشود. علّت نامه‌ی دوّم و منشأ اختلاف لحن دو نامه این است. و الّا فکر امام در این دو نامه اصلاً عوض نشده. یعنی اگر خلاصه کنیم نامه‌ها را، ایشان در هر دو جا آقای منتظری را مناسب رهبری نمیدانند و نظر میدهند که شما باید کنار بروی منتها در نامه‌ی اوّل، آقای منتظری را با تعبیرات و اظهارات گوناگون و با اظهار غم خود، در واقع از صحنه به‌کل خارج میکند اما در نامه‌ی دوّم ایشان را در صحنه‌ نگه میدارد ــ البتّه در صحنه‌ی علمی ــ ولی از رهبری برکنار میکند. این به خاطر این بوده که در نامه‌ی دوّم، امام این خاطرجمعی را پیدا کرده بودند که اگر ایشان در صحنه بماند کسی را اذیّت نخواهد کرد، مزاحمتی نخواهد کرد، در آینده‌ی نظام اختلالی ایجاد نمیکند. ... خصوصیّت امام همین بود. امام آدمی بود که وقتی تشخیص میداد [به آن عمل میکرد.] تشخیص‌هایش هم به خصوص تشخیص در نامه‌ی 6/1/68 عجولانه نبود. خب مقدّمات آن نامه، مقدّمات طولانی ــ یک سال یا بیشتر ــ بود تا بالاخره به اینجا رسید. وقتی [کاسه‌ی صبر امام] پر شد به نامه‌ی ۶/۱/68 رسید. بعد هم که وضع ایشان [آیةاللّه منتظری] را گفتند و او نامه‌ای نوشت، امام فکر کردند که دیگر تخریب شخصیّت او به این اندازه شایسته نباشد، بنابراین نامه‌ی ۸/۱/68 را نوشتند. البتّه امام در نامه‌ی ۸/۱/68 هم آقای منتظری را از سیاست به‌کل کنار گذاشته منتها خواسته که دیگر به همان اندازه‌ای که لازم است، ایشان کنار برود و از لحاظ شخصیّتی بکلّی نابود نشود.»
پیشنهاد آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری از سوی حضرت امام(ره)
یکی از رخدادهای مهمّ سال پایانی حیات مبارک امام خمینی(قدّس‌سرّه)، تصمیمی بود که ایشان درباره‌ی آیت‌الله منتظری گرفتند. این تصمیم، همان‌طوری که در فصل دوّم شرحش رفت، محصول یک فرایند طولانی بود. شخصیّتهای مهمّ کشور و نزدیکان امام(قدّس‌سرّه)، ماه‌ها پیش از قضایای فروردین ۶۸، چندین بار از زبان ایشان اظهاراتی مبنی بر عدم صلاحیّت آقای منتظری برای رهبری شنیده بودند و این نگرانی در میان آنها وجود داشت که در صورت کنار گذاشته شدن آقای منتظری، ‌سرنوشت رهبری چه خواهد شد.
امام(قدّس‌سرّه) در طول حیات مبارکشان، همواره محلّ رجوع مسئولان کشور برای رفع ابهامات و دفع سردرگمی‌ها و خروج از بن‌بست‌ها و روشن شدن تکلیف در مسائل حساس بودند و حلّ مسئله‌ای به اهمّیّت رهبری آینده، نمیتوانست در افق نگاه امام(قدّس‌سرّه) جایگاهی نداشته باشد. لذا یکی از مهم‌ترین اقدامات حضرت امام خمینی(قدّس‌سرّه) در سال پایانی عمر مبارکشان، نام بردن از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به‌عنوان رهبر آینده بود که نه‌تنها حرکت انقلاب اسلامی در مسیر اصلی خود را تضمین کرد،‌ بلکه مسیر را برای خبرگان درباره‌ی تعیین رهبر آینده‌ی انقلاب هموار نمود.
در مهرماه سال ۱۳۶۷، یعنی نزدیک به شش ماه پیش از برکناری آیت‌الله منتظری، جلسه‌ای در محضر امام(قدّس‌سرّه) با حضور سران قوا، نخست‌وزیر وقت و مرحوم حاج احمد آقا خمینی برگزار شد.
آقای هاشمی رفسنجانی _ رئیس وقت مجلس شورای اسلامی _ در اجلاسیّه‌ی رسمی چهارده خرداد ۱۳۶۸ خبرگان، با شاهد گرفتن آقای موسوی اردبیلی _ رئیس وقت شورای‌عالی قضایی _ جلسه را این‌گونه روایت میکند: «ما یک جلسه با رؤسای قوا و نخست‌وزیر و احمد آقا خدمت امام بودیم. همان موقعی که مسئله‌ی آقای منتظری داغ شده بود و ما با امام مباحثه داشتیم. ما یکی از احتجاجاتمان با امام این بود که شما اگر آقای منتظری را کنار بگذارید، ما در رهبری دچار مشکل میشویم....امام هم شورایی را خیلی تمایل نداشتند هیچ‌وقت. فرد هم ما میگفتیم ما فردی را نداریم الان که مطرح بکنیم در جامعه. چون ما فرضمان بر مرجعیّت بود و با همان مسائل بود. امام فرمودند چرا ندارید؟ آقای خامنه‌ای.».
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی این جلسه میگویند: «معلوم بود که امام جدّاً بنا دارند که آقای منتظری را از رهبری آینده کنار بگذارند. چه‌جوری کنار گذاشتن را شاید حدس نمیزدیم. ممکن بود ایشان خطاب به خود آقای منتظری بگویند استعفا بده، امّا این شکلی را که پیش آمد ما نمیدانستیم. ناراحتی ما از این بود که خلأ به‌وجود می‌آید و همین را هم در یکی از جلسات گفتیم و ایشان جوابی دادند.
در یک جلسه باز ایشان [عدم صلاحیّت آیت‌الله منتظری برای رهبری آینده] را مطرح کردند. من به ایشان گفتم: «آقا! ما در این مجموعه‌ی دوستان کس دیگری غیر از ایشان نداریم.»؛ ایشان گفتند: «نه، این‌جور نیست! شما رهبر بشوید.»؛ همین‌جور؛ «شما رهبر بشوید.»؛ من اصلاً این حرف را جدّی نگرفتم؛ واقعاً جدّی نگرفتم، هیچ؛ سکوت کردم. جلسه هم سکوت شد، چند لحظه‌ای گذشت. من روبروی امام نشسته بودم، حاج احمد آقا این‌طرف من نشسته بود. ایشان [خطاب به من] گفت: «بله، چطور شما میگویید کسی نیست؟ شما هستید، آقای موسوی اردبیلی هست.»؛ دوباره امام گفت: «نخیر، ایشان رهبر بشوند.»؛ شاید هم اسم آوردند و مشخّص کردند آقای خامنه‌ای. در جلسه حالت خاصّی هم تاحدودی پیش آمد، ولی من این را که ممکن است این در ذهن امام باشد واقعاً جدّی نگرفتم. [با خود] گفتم حالا به‌عنوان مثال گفتند شما رهبر باشید. اصلاً یادم نماند. بعد از چند روز بنا بود همه‌ی رفقا در دفتر من جمع بشوند. آقای هاشمی چند دقیقه‌ای زودتر آمده بود. به من گفت: «فلانی! نظر شما راجع به آن مطلبی که امام گفتند چیست؟»؛ من اصلاً یادم نیامد که ایشان چه میگوید. گفتم: «کدام مطلب؟»؛ گفت: «اینکه گفتند شما رهبر باشید.»؛ گفتم: «هیچّی!»؛ گفت: «نه، امام بی فکر قبلی این حرف را نمیزند. این حرف همین‌طوری از دهان امام نپرید. این را با فکر قبلی میگوید.»؛ گفتم: «من نمیدانم. من نمیدانم.»؛ چند ماه بعد ‌در اتاق آقای هاشمی جلسه‌ای با ایشان داشتیم. باز همین صحبت پیش آمد. گفتم: «آقای هاشمی! بدان اگر چنین چیزی برای من پیش بیاید قطعاً و یقیناً آن را قبول نخواهم کرد. این را مطمئن باشید.»؛ واقعاً هم بنایم بر همین بود و اصلاً احتمال هم نمیدادم که قضیّه به این شکل مطرح بشود. البتّه اندکی قبل از فوت امام _ همان روز و شب _ صحبت شورای رهبری جدّی شد. افرادی هم که جمع شده بودند، اسم من را به‌عنوان یک فرد می‌آوردند امّا به این شکلی که بعداً پیش آمد اصلاً به ذهن ما خطور نمیکرد.» ؛ آقای هاشمی میگوید ما میتوانستیم فرمایش امام در رابطه با آیت‌الله خامنه‌ای را حمل بر این کنیم که هدف ایشان این بوده که ما را قانع کنند و بگویند در بن‌بست نیستید. این بود که تصمیم میگیرد درباره‌ی همین مسئله یک بار دیگر خصوصی خدمت امام(قدّس‌سرّه) رفته و دراین‌باره با ایشان صحبت کند. در این دیدار حضرت امام(قدّس‌سرّه) مجدّداً میفرمایند:‌ «که شما وقتی مثل آقای خامنه‌ای را دارید، چرا تردید دارید؟ چرا مشکل دارید؟».
وقتی مشخص شد بیماری حضرت امام(ره) سرطان است
در یکی از روزها حاج احمد آقا به آیت‌الله خامنه‌ای و دیگر اعضای جلسه‌ی سران سه قوّه پیام داد که مسئله‌ی مهمّی در میان است و آنان را برای جلسه‌ای به بیت امام دعوت کرد. آیت‌الله خامنه‌ای میگویند:‌ «حاج احمد آقا گفت بیایید، مسئله‌ی مهمّی است که درباره‌ی آن صحبت کنیم. رفتیم آنجا. دکترهای قلب که حول‌وحوش امام بودند _ همین آقای دکتر عارفی و دیگر دکترهای ایشان _ آمدند و گفتند وضع امام ازلحاظ قلبی خوب نیست، و قلب ایشان خیلی نارسایی و کم‌کاری دارد و میشود قلب امام را احیاء کرد و مثلاً عمر زیادی به ایشان داد و بنابراین باید روی قلب ایشان عملی انجام بدهیم. ما آن شب جلسه‌ی طولانی‌ای نسبت به این قضیّه داشتیم. دکترها بودند، ماها هم که آن زمانها دور هم جمع میشدیم بودیم؛ من، آقای هاشمی، آقای موسوی اردبیلی و احتمالاً آقای مهندس موسوی. دکترها میگفتند اگر امام عمل نکند حدّاکثر شش ماه زنده میماند. مبالغی بحث کردیم. بعضی‌ها معتقد بودند که امام عمل کند. بعضی دیگر میگفتند اگرچه عمل خطر دارد امّا یک راه عاقلانه و قابل‌قبول است. اگر بعداً از خودمان سؤال کنیم که امام را میشد عمل کرد، چرا عمل نکردیم، هیچ جوابی پیش خودمان نداریم. بالاخره در آن جلسه فکر غالب این شد که امام عمل کند. خب، حالا ما که تصمیم‌گیر نبودیم، خود امام تصمیم‌گیر بود. حاج احمد آقا همان شب یا روز بعد یا شب بعد آن آمد و گفت امام قرص و محکم گفته‌اند: «من عمل نمیکنم. دکترها بگویند، آقایان بگویند هم عمل نمیکنم.». یک شب خدمت امام رفتیم. آن شب برای این قضیّه نرفته بودیم بلکه جلسه‌ی رؤسای سه قوّه بود و وقتی جلسه منزل حاج احمد آقا می‌افتاد امام هم می‌آمدند و شرکت میکردند. امام آمدند و من ناگهان به ذهنم رسید که چیزی به امام بگویم. به امام گفتم: «من معتقدم جسم شما از سنّتان جوان‌تر است. شما در این سن که الان هستید، ریه‌هایتان سالم است، معده‌تان سالم است، خونتان مشکلی ندارد و سالم است، گوشتان سنگین نیست، چشمتان ضعیف نیست، راه که میروید زانوهایتان نمیلرزد؛ هیچ مشکلی ندارید. این جسم از این سن بیست سال جوان‌تر است. فقط یک اشکال کوچک وجود دارد و آن اینکه قلب شما نمیتواند این جسم سالم را درست اداره کند. اگر فرض کنیم که عمل جرّاحی با درصد قابل‌قبولی از نَجاح و موفّقیّت روی این قلب انجام بگیرد تا این امکان به این جسم داده بشود که برای امّت اسلامی بیست سال دیگر کار کند، به نظر شما چطوری است؟». این حرف، عجیب اثری روی امام گذاشت. حرف خیلی برای ایشان تازه بود. پیدا بود. دیدم ایشان همین‌طور ماندند و جوابی ندارند. حاج احمد آقا خیلی خوشحال شد از اینکه دید مثل اینکه آثار قبول در امام پیدا شده. امامی که قرص و محکم میگفت عمل قلب نمیکنم، پیدا بود که دیگر به آن قرص و محکمی نیست. بعد گفتند حالا ببینیم و تمام شد. ما خاطرجمع شدیم که امام آماده شده‌اند برای اینکه عمل کنند. مدّتی گذشت، ظاهراً نظر دکترها عوض شد و عمل بالاخره از آن فوریّت افتاد. یک بار حاج احمد آقا مجدّداً گفت که یک جلسه‌ای بگذارید راجع به امام. ما فکر کردیم که همین مسئله‌ی عمل قلب امام است. دیدم حاج احمد آقا خیلی ناراحت و متأثّر است. گفت دکترها تشخیص داده‌اند که امام سرطان دارد. گفتیم چه اتّفاقی افتاده؟ معلوم شد که در همین یکی دو روزه امام علامتی دیده‌اند و به دکتر گفته‌اند و دکتر گفته باید فوراً معده را معاینه کنیم و بالاخره به این نتیجه رسیده‌اند که سرطان است. پرسید: حال چه‌کار کنیم؟ عمل کنیم یا نکنیم؟ گفتم حالا به خود امام گفته‌اید یا نه؟ ظاهراً هنوز به خود امام نگفته بودند که چنین چیزی هست. شاید هم خود امام حدس زده بودند. از آن روز تا وقتی‌که امام رحلت کردند، بیست روز هم نشد. هفت هشت روزی از آن روز بیشتر نگذشت که قرار شد امام را عمل کنند. آن روز صبحی که بنا بود امام را عمل بکنند، من خیلی ناراحت و منقلب و متأثّر بودم که نتیجه‌ی این عمل چه میشود. تفأّلی به قرآن زدم و یادداشت کردم. چون آقا مصطفی و آقا مجتبی خیلی جوانهای باخدایی بودند من به دعای آنها خیلی اعتقاد داشتم. حیفم آمد. گفتم امام را از دعای این جوانهای سالم و صالح و خوب محروم نکنم. خواستمشان. آهسته گفتم ممکن است فردا برای امام یک قضیّه‌ای پیش بیاید، جرّاحی‌ای باشد، امشب حتماً برای امام دعا کنید.».
روز سه‌شنبه دوّم خردادماه عمل جرّاحی معده‌ی امام با موفّقیّت انجام شد و دفتر امام، طیّ اطّلاعیّه‌ای ضمن اعلام خبر این جرّاحی، حال ایشان را رضایت‌بخش توصیف کرد. حاج احمد آقا خمینی دو روز پس از عمل، با صداوسیما گفتگو کرد و به تشریح جریان عمل امام پرداخت:‌ «یکی دو روز پیش در دستگاه گوارش امام خون دیده شده بود. پزشکان معالج پس از مشورتهای لازم به این نتیجه رسیدند که برای بهبود سریع و بهتر ایشان باید عمل جرّاحی انجام شود. مسئله را با ایشان در میان گذاشتند، ایشان هم قبول کردند و فرمودند هرچه صلاح میدانید انجام دهید. در پی این قضیّه، با فراهم شدن مقدّمات کار صبح سه‌شنبه عمل جرّاحی انجام شد که بحمدالله بسیار خوب انجام شده و در آینده وضعیّت امام بهتر هم خواهد شد.». تلویزیون هم‌زمان با پخش مصاحبه‌ی حاج احمد آقا، تصاویری از حضرت امام پخش کرد که روی تخت بیمارستان بستری بودند و در تصویر دیگری کنار تخت به ذکر و نماز مشغول بودند.
موفّقیّت این عمل، موجی از خوشحالی را در دل پیروان امام ایجاد کرد. با دعوت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مردم، مسئولین و علما،‌ مراسم شکرگزاری در روز چهارشنبه سه خرداد در مسجد امام بازار تهران برگزار شد. و در سراسر کشور مراسمات شکرگزاری و دعا به درگاه الهی برای سلامتی کامل امام برگزار شد.[3] جمعه پنجم خردادماه آقای هاشمی رفسنجانی نزد امام رفت و از ایشان خواست اگر پیامی برای مردم دارند بگویند. امام فرمود: «از قول من به مردم سلام برسانید و بگویید دعا کنید که خدا من را بپذیرد، دعا کنید که خدا من را ببرد.»[4]. وقتی آقای هاشمی سخن امام را با حاج احمد آقا در میان گذاشت و گفت بیان آن مردم را ناراحت خواهد کرد، حاج احمد آقا آن را با امام مطرح کرد. امام فرمود: «خیلی خب. اگر می‌بینید مردم ناراحت میشوند، بگویید اگر ان‌شاءالله خوب شدم و بیرون آمدم، خودم جواب محبّتهای شما را میدهم.» ؛ که آقای هاشمی همین را در خطبه‌های نماز جمعه بیان کرد. امام در آخرین روزهای حیات خود، نگران این بودند که کار بازنگری قانون اساسی در زمان حیات ایشان تکمیل نشود و لذا در همان ملاقات به آقای هاشمی فرمودند: «تا من زنده‌ام بازنگری قانون اساسی را تکمیل کنید.».
[1]. مشروح مذاکرات مجلس خبرگان رهبری، ‌اجلاسیّه‌ی چهارده خرداد ۱۳۶۸
[2]. ‌اکبر هاشمی رفسنجانی، پیشین،ص ۴۸
[3].  جراید، 4/3/1368
[4].  حمید بصیرت منش، فصل صبر، ص 

No comments:

Post a Comment