و آنگاه رویایی بهت آور
در بیداری محصورم کرد
و من در آستانه طلوعی رنگین
در حضور اطلسی های شکفته در پشت پنجره های نیمه باز
حیرت زده دیدم
شیپورهای بیداری
بر بام سرزمین من نواخته شد
بر بلندایی از غرور
و آنگاه
ستون های مساجد فرو ریختند
گنبدهای طلا و گلدسته ها
در بیداری محصورم کرد
و من در آستانه طلوعی رنگین
در حضور اطلسی های شکفته در پشت پنجره های نیمه باز
حیرت زده دیدم
شیپورهای بیداری
بر بام سرزمین من نواخته شد
بر بلندایی از غرور
و آنگاه
ستون های مساجد فرو ریختند
گنبدهای طلا و گلدسته ها
No comments:
Post a Comment