Sunday, May 24, 2020

ایرانی سرگردان - مهدی یعقوبی


ایرانی سرگردان
ما ایرانیان در جامعه ایی با فرهنگ چندگانه با دو مولفه بارز اما متضاد 
( ایرانی  اسلامی ) زندگی میکنیم و این چند گانگی بازده ای منفی در تاریخ  پر فراز و نشیب ما داشته است. در یک جامعه سالم که بر شالوده های عینی فرهنگی و مبادی انسانی چیده شده است این تلون و در نتیجه کنش و واکنشها تاثیری مثبت در زندگی فردی و اجتماعی خواهد داشت اما وقتی که جامعه ای فلسفه و ماهیت وجودی اش بر روی دینی باشد که با شمشیر تحمیل شده باشد چالش برانگیز و روندی معکوس به خود میگیرد. بخصوص در سرزمینی که به لحاظ شکل بندی اجتماعی یعنی تولید و ساختار سیاسی و فرهنگی اش در فار بالا بلندتری بسر برده باشد.
اشغالگران مسلمان به دلیل همین عقب ماندگی در زمینه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و بخصوص فرهنگی ، بر خلاف بسیاری از کشورهای عربی و آفریقایی نتوانستند میخ اسلام را بر پیشانی این سرزمین فرو کنند. ایرانیان بنا به گفته بسیاری از تاریخنویسان وقتی که به لحاظ نظامی در برابر سپاهیان مسلمان شکست خوردند با اشکال فرهنگی به نبرد ادامه دادند.  آنها با با بدایع و بدعتها دین تحمیلی اشغالگران را در شکل و شمایلی که گرچه به صورت صوری شباهت با اسلام داشت ولی محتوای آن از زمین تا آسمان با آنچه رسول الله آورده بود تفاوت داشت ، مسخ کردند و آن را از مذهبی خشن و خدایی انتقامجو به صورتی عرفانی و صوفی بدل کردند. بقول ادوارد براون  اسلام ایرانیزه شده تنها در فرم اسلام بود و تغییرات در سرزمین اشغالی از پوست فراتر نرفت.


استراتژی و تاکتیکی که ایرانیان بکار گرفته بودند، تاکتیک یک ملتی بود که در دریاهایی از خون غرق شده بود و حوادثی که بر آنان گذشته بود فراتر از تراژدی های کلاسیکی است که تاریخ بشر به خود دیده است. از این رو ایرانیان با این رویه دین و مذهب اجباری تازیان را از درون تهی کردند بنحوی که هنوز که هنوز است در اقصا نقاط جهان مسلمانان با شنیدن نام شیعه رو ترش می کنند و لعنت شان می فرستند.

 ایرانیان اگر چه بر اثر جبر زمانه و تیغه های شمشیرهای آخته  به اسلام گرویدند اما در  باطن رسوم و فرهنگ خود را با همه سرکوب ها و کشتارها حفظ و حراست کردند. یعنی در حالی که جسم شان به زنجیر کشیده شده بود اما در روح و روان خود ایرانی باقی ماندند و دین و مذهب و فرهنگ تازیان را از درون مانند موریانه نابود کردند.
در همین راستا در کتاب تاریخ قم آمده است:
عربان دست بر آوردند و مجموع سدهایی را که در میان رودخانه نهاده شده بود ویران کردند چندانکه کشتزارهای مردمان بکلی خشک شدند. و در همه اوقات با مردم شهر در کارزار بودند سدها و رودخانه هایشان را می شکافتند و لاجرم مردم چون در دفع آنان هیچ چاره و حیلت نداشتند به ناچار به حکم آنان فرود آمدند. اما چون عرب بانک نماز گفتی دهقانان آن ناحیت او را دشنام دادندی.

اشغالگران عرب که از جامعه قبیله ای بر خاسته بوند در برابر شکوه تمدن و فرهنگ این سرزمین احساس حقارت و عقب ماندگی میکردند. آنها هیچ چیز درباره اداره امور جامعه و مملکت داری نمی دانستند و بقول معروف هر را از بر تشخیص نمیدادند

تازیان به تیسفون درآمدند و غارت و کشتن پیش گرفتند. سعد در ورود به مداین صلات خواند و چون به کاخ سفید کسری درآمد از تازی نامه "کم تراکو من جنات وعیون" خواند. بدینگونه بود که تیسفون با کاخهای شاهنشاهی و گنجهای گرانبهای چهارصد ساله خاندان ساسانی بدست عربان افتاد و کسانیکه نمک را از کافور نمیشناختند و توفیر بهای سیم و زر را نمیدانستند از آن قصرهای افسانه آمیز جز ویرانی هیچ بر جای ننهادند. نوشته اند که از آنجا فرش بزرگی به مدینه آوردند که از بزرگی جایی نبود که آنرا بتوان افکند. پاره پاره اش کردند و بر سران قوم بخش نمودند. پاره یی از آنرا بعدها بیست هزار درم فروختند.
دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین کوب، فصل دوم، صفحه 51

ایرانیان به آنها علم مملکت داری و اداره امور جامعه را آموختند و روح سرکش و وحشی آنها را با آداب و رفتار خود رام کردند و بر خلاف نظریات روشنفکران دینی، اشغالگران مسلمان نه تنها برابری و عدالت اجتماعی و رفع تبعیض و پلورالیزم مذهبی را با خود به همراه نیاوردند بلکه بر اختلافات و ستم های طبقاتی که در دوران افول ساسانی به وفور به چشم میخورد بسا افزودند و سرزمینی بزرگ با تمدنی درخشان را ویران و مردم را به خاک سیاه نشاندند.
چند نمونه از رفتارهای سپاهیان صدر اسلام همان سپاهیانی خونخوار که روشنفکران دینی معتقدند برای ترویج مساوات و پراکندن بذر رحمت و رهایی کشورگشایی می کردند.


- “پس از تسلط اعراب در حمله به سییستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند، به طوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند).
و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز.”یادمان نرود که تازیان از همان آغاز به زور اسلام آوردن، بچه باز بودند و همیشه جزء غنیمت ها طلب پسرهای قشنگ می کردند.
(کتاب تاریخ سیستان صفحه ۳۷، ۸۰ – کتاب تاریخ کامل جلد۱ صفحه ۳۰۷)
.
۳ – “در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ به طوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.”
(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
۴ – “در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند به گونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.”
(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ – کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱)
۵ – “در حمله به الیس جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به «رود خون» معروف گردید، در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان خالد ابن ولید سوگند یاد کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردد, «چندان از آنها بکشد که خون هاشان را در رودشان روان کند ».
و چون پارسیان مغلوب شدند به دستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند می آوردند و در رود گردن می زدند ». مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند، آرد کردند و کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود.”
(کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ ۱۲۳)


۶ – “در شوشتر مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند، خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند، خارها به دست و پای ایشان بنشست و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر، لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.”
(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه ۱۶)
۷ – “در چالوس رویان، عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند به طوری که در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.”
(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ – کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)
۸ – “در حمله به سرخس، اعراب مسلمان همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر کشتند.”
(کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰۸ و ۳۰۳)
۹- “در حمله به نیشابور، مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند به قتل و غارت مردم پرداختند، به طوری که آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.”
(کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۸۲)

۱۰ – “در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ به طوری که سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت، سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت »،
مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم!. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.”
(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)
۱۱ – “پس از فتح “استخر” (سالهای ۲۸ – ۳۰ هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم “استخر” را محاصره کنند.
مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح “استخر” (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد به طوری که سوگند خورد که چندان بکشد از مردم ” استخر” که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختند پس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند “چهل هزار کشته ” بودند، بیرون از مجهولان.” (کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه ۱۳۵ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۶۳)
۱۲ – “رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب، بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند.” (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۱۵)
۱۳ – “مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان، حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز بعنوان خراج سالانه، با اعراب مهاجم صلح کردند.” (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه ۶۲ – کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶، ۲۱۱۸ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷۸ ,۱۷۹)
جنایات اعراب تنها به این شهر‌ها ختم نشده است و اینها تنها گوشه‌ای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت می‌کند.
در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ ؛ سخنی از خسرو پرویز نقل شده که می گوید: “اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند و فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند، از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.”

ادامه دارد

No comments:

Post a Comment