چارلز دیکنز؛ ۱۲ حقیقتی که درباره این نویسنده نمیدانستید
یکصد و پنجاه سال از درگذشت چارلز دیکنز گذشته است. نام این نویسنده بریتانیایی با داستان هایی مانند الیور تویست، آرزوهای بزرگ، دیوید کاپرفیلد، یادداشت های پیکویک و آثار متعدد دیگر برای بسیاری از دوستداران ادبیات قرن نوزدهم آشناست.
اما جنبه های دیگری از زندگی و عادات او هم وجود دارد که کمتر کسی از آنها با خبر است. در اینجا با دوازده حقیقت کمتر شناخته شده از زندگی این نویسنده آشنا می شویم که "گِرِگ جِنر"، نویسنده و تاریخدان، آنها را گردآوردی کرده است:
۱- نشان خانوادگی دیکنز به خانواده چارلز دیکنز تعلق نداشت
در قرون گذشته، خاندان های اشرافی و حتی خانواده های برخوردار از موقعیت نسبتا ممتاز اجتماعی برای خود نشان یا آرم خانوادگی داشتند. دیکنز در سال ۱۸۱۲ متولد شد اما خانواده او واقعا رتبه اجتماعی مهمی نداشت اما پدرش چنان مشتاق پذیرفته شدن در طبقه ممتاز جامعه بود که نشان خانوادگی یک خانواده مرفه دیگر را برای خانواده خود "اقتباس" کرد.
۲- قرار بود خواهر چارلز دیکنز به شهرت برسد
چارلز دومین فرزند از هشت فرزند خانواده بود. همانطور که در بالا دیدیم، خانواده اش چنان مشتاق دستیابی به امتیازات اجتماعی بود که در صدد برآمد از طریق یکی از فرزندان به جایی برسد. اما برای این منظور، چارلز جوان انتخاب نشد بلکه قرعه به نام خواهرش، فنی افتاد. او را برای تحصیل به آکادمی سلطنتی موسیقی لندن فرستادند که یک آموزشگاه سطح بالا محسوب می شد. چارلز از اینکه او را برای تحصیل به جای معتبری نفرستادند، سخت آزرده خاطر بود.
۳-همه خانواده زندانی شدند
تلاش پدر چارلز دیکنز برای ارتقاء موقعیت اجتماعی خود فاجعه به بار آورد. خرج پدر چارلز از دخلش فزونی گرفت و به خاطر ناتوانی در پرداخت بدهی هایش به زندان افتاد. در آن زمان رسم بر این بود که همه اعضای خانواده بدهکار هم همراه او زندانی می شدند و تا بدهی شان را نمی دادند، همانجا می ماندند. فقط به چارلز بخت برگشته، که فقط دوازده سال داشت، اجازه دادند آزاد بماند. او در یک کارگاه تاریک و نمناک به شغل چسباندن برچسب روی بطری مشغول شد.
۴- خجالت می کشید زندگینامه اش را روی کاغذ بیاورد
ماجراهای کار در این کارخانه بعدا به عنوان بخشی از داستان دیوید کاپرفیلد روی کاغذ آمد. در ابتدا قرار بود این کتاب به شکل خود-زندگینامه چارلز دیکنز منتشر شود اما او چنان از زندانی شدن خانواده و شغل برچسب زنی خجل بود که در عوض، آن را به صورت یک داستان تخیلی منتشر کرد. اما در عنوان همین داستان هم نشانه ای رمزدار از زندگی واقعی دیکنز مشاهده می شود. نام قهرمان کتاب دیوید کاپرفیلد است و حروف اول اسم و فامیل او معکوس حروف اول نام و نام خانوادگی چارلز دیکنز است.
۵- دیکنز به دست انداختن دیگران شهرت داشت
اگرچه چارلز دیکنز به عنوان یک غول ادبی شهرت دارد اما در زندگی واقعی گاه به گاه خود را از قید و بند آداب و رسوم آزاد می کرد. مثلا در یک مورد برای تحت تاثیر قرار دادن همسر آینده اش کاترین، در حالی که لباس یک ملوان را پوشیده بود از پنجره خانه پدری کاترین به داخل پرید و برای مدتی با حرکاتی تند رقصید و بعد دوباره از پنجره بیرون رفت و بعدا با لباس عادی به در ورودی ساختمان مراجعه کرد. هیچوقت هم از این خل بازی یاد نکرد.
۶- اگر شما را می شناخت وارد کتابش می کرد
اگرچه داستان های دیکنز حاکی از قوه تخیل و قدرت تصور کم نظیر اوست اما از اتقاقات و اشخاص واقعی حتی وقایع زندگی خود برای پردازش داستان هایش استفاده می کرد. هنگام کار در کارگاه برچسب زنی بطری با فردی به نام باب فاگین آشنا شد و بعدا همین اسم را در الیور تویست به کار برد. نام سام ولر در کتاب یادداشت های پیکویک الهام گرفته از نام پرستار دوره کودکی او به نام مری ولر است. دستمزد ناچیز بابت گراچیت در داستان سرود کریسمس به همان اندازه حقوقی بود که خود چارلز دیکنز هنگام کار در دفتر یک وکیل دعاوی دریافت می کرد.
۷- روی جلد کتاب های اولیه او نام "چارلز دیکنز" دیده نمی شود
دیکنز به نویسندگی علاقه نداشت و مایل بود هنرپیشه شود اما در روزی که قرار بود برای آزمون هنرپیشگی برود، دچار سرماخوردگی شدیدی شد و این فرصت را از دست داد. در عوض، شغلی به عنوان خبرنگار پارلمانی گرفت. ظاهرا چارلز دیکنز مصمم بود که گزارش ها و داستان هایش به شکلی برجسته در روزنامه چاپ شود و به همین خاطر نام مستعار "بوز" را که غیرعادی و باعث جلب توجه می شد به کار برد. این لقبی بود که اعضای خانواده به او داده بودند و اولین داستان هایش هم با همین اسم چاپ شد.
۸- نویسنده پرخواننده
در ابتدا داستان های دیکنز به جای کتاب، به صورت پاورقی پی در پی در شماره های مجله ها منتشر می شد. گاه سبک داستان نویسی از یک ماجرا به ماجرای دیگر و همراه با پیشرفت داستان تغییر می یافت. اما دیکنز همیشه اطمینان حاصل می کرد که خوانندگانش مسحور داستان و مشتاق دنبال کردن آن هستند و به خاطر همین، در هر شماره داستان در صحنه ای حساس تمام می شد. خوانندگان این داستان ها چنان مجذوب آنها بودند که در آمریکا برای دریافت آخرین شماره مجله که با کشتی از بریتانیا به آنجا فرستاده می شد، در بارانداز صف می کشیدند تا ببینند داستان به کجا کشیده شده است.
۹- سلبریتی خیلی امروزی
مانند شخصیت های سرشناس یا به اصطلاح سلبریتی های امروزی، زندگی چارلز دیکنز پس از رسیدن به شهرت با رسوایی های متعددی همراه بود. در حالی که هنوز متاهل بود، با یک هنرپیشه به نام الن ترنان رابطه پیدا کرد. یک قطعه جواهر که قرار بود برای دوست دخترش ارسال شود به اشتباه به زنش تحویل داده شد که برایش خیلی بد شد! رفتار دیکنز نسبت به همسرش به محبوبیت او در میان طرفدارانش آسیب زد.
۱۰-جایگاهی مانند خوانندگان راک
با وجود بعضی شکست ها در زندگی شخصی، دیکنز از محبوبیت سرشاری به خصوص در آمریکا برخوردار بود. او به طور مرتب به سفر می رفت. امروز طرفداران خوانندگان مشهور برای دیدن هنرمند محبوبشان ساعت ها انتظار می کشند و گاه حتی شب را پشت در محلی که قرار است به آنجا برود سپری می کنند. طرفداران دیکنز هم رفتار مشابهی داشتند. هنگامی که قرار بود در محلی داستان هایش را برای حاضران بخواند، مشتاقانش شب را پشت در سپری می کردند تا موفق شوند بلیط ورودی نصیبشان می شود. بسیاری از سفرهای دیکنز با هدف برگزاری جلسات کتابخوانی عمومی انجام می شد و او پول سرشاری از این راه کسب می کرد. در مقابل، این سفرها و انرژی فراوانی که برای هر بار کتابخوانی به کار می برد، باعث خستگی او می شد.
۱۱- از مسافرت با قطار هراس داشت
در سال ۱۸۶۵ قطار حامل دیکنز از روی یک پل سقوط کرد. او که آسیب جدی ندیده بود، توانست خود را نجات دهد و به کمک سایر مسافران بپردازد. او به زخمی ها کمک کرد و به کسانی که در شُرف مرگ بودند آرامش بخشید تا اینکه امدادگران از راه رسیدند. در این میان موفق شد به داخل قطار هم برگردد و دستوشته نیمه تمام داستان "دوست مشترکمان" را بیرون بیاورد. از آن زمان به بعد تا پایان عمر، هرگز سوار قطار نشد. علاوه بر این از حضور در جلسه تحقیقات پیرامون این حادثه هم خودداری کرد چون با معشوقه اش سوار قطار شده بود و این می توانست رسوایی به بار آورد.
۱۲- تعلیق نهایی را بر جای گذاشت
چارلز دیکنز در سال ۱۸۷۰ در سن ۵۸ سالگی درگذشت. هنگام مرگ مشغول کار روی یک داستان جنایی از نوعی بود که تا آخرین لحظه نمی توان پایان آن را حدس زد، یک تعلیق واقعی. داستان ماجرای مرموز ادوین درود به زودی خود به یک ماجرای مرموز مبدل شد. هنگام مرگ دیکنز فقط نیمی از داستان نوشته شده بود و او هیچ سرنخی برای حدس زدن پایان مورد نظرش برجای نگذاشت. بسیاری از نویسندگان و طرفداران دیکنز در مورد اینکه این داستان باید چگونه به پایان برسد نظر داده اند.
بی بی سی
اما جنبه های دیگری از زندگی و عادات او هم وجود دارد که کمتر کسی از آنها با خبر است. در اینجا با دوازده حقیقت کمتر شناخته شده از زندگی این نویسنده آشنا می شویم که "گِرِگ جِنر"، نویسنده و تاریخدان، آنها را گردآوردی کرده است:
۱- نشان خانوادگی دیکنز به خانواده چارلز دیکنز تعلق نداشت
در قرون گذشته، خاندان های اشرافی و حتی خانواده های برخوردار از موقعیت نسبتا ممتاز اجتماعی برای خود نشان یا آرم خانوادگی داشتند. دیکنز در سال ۱۸۱۲ متولد شد اما خانواده او واقعا رتبه اجتماعی مهمی نداشت اما پدرش چنان مشتاق پذیرفته شدن در طبقه ممتاز جامعه بود که نشان خانوادگی یک خانواده مرفه دیگر را برای خانواده خود "اقتباس" کرد.
۲- قرار بود خواهر چارلز دیکنز به شهرت برسد
چارلز دومین فرزند از هشت فرزند خانواده بود. همانطور که در بالا دیدیم، خانواده اش چنان مشتاق دستیابی به امتیازات اجتماعی بود که در صدد برآمد از طریق یکی از فرزندان به جایی برسد. اما برای این منظور، چارلز جوان انتخاب نشد بلکه قرعه به نام خواهرش، فنی افتاد. او را برای تحصیل به آکادمی سلطنتی موسیقی لندن فرستادند که یک آموزشگاه سطح بالا محسوب می شد. چارلز از اینکه او را برای تحصیل به جای معتبری نفرستادند، سخت آزرده خاطر بود.
۳-همه خانواده زندانی شدند
تلاش پدر چارلز دیکنز برای ارتقاء موقعیت اجتماعی خود فاجعه به بار آورد. خرج پدر چارلز از دخلش فزونی گرفت و به خاطر ناتوانی در پرداخت بدهی هایش به زندان افتاد. در آن زمان رسم بر این بود که همه اعضای خانواده بدهکار هم همراه او زندانی می شدند و تا بدهی شان را نمی دادند، همانجا می ماندند. فقط به چارلز بخت برگشته، که فقط دوازده سال داشت، اجازه دادند آزاد بماند. او در یک کارگاه تاریک و نمناک به شغل چسباندن برچسب روی بطری مشغول شد.
۴- خجالت می کشید زندگینامه اش را روی کاغذ بیاورد
ماجراهای کار در این کارخانه بعدا به عنوان بخشی از داستان دیوید کاپرفیلد روی کاغذ آمد. در ابتدا قرار بود این کتاب به شکل خود-زندگینامه چارلز دیکنز منتشر شود اما او چنان از زندانی شدن خانواده و شغل برچسب زنی خجل بود که در عوض، آن را به صورت یک داستان تخیلی منتشر کرد. اما در عنوان همین داستان هم نشانه ای رمزدار از زندگی واقعی دیکنز مشاهده می شود. نام قهرمان کتاب دیوید کاپرفیلد است و حروف اول اسم و فامیل او معکوس حروف اول نام و نام خانوادگی چارلز دیکنز است.
۵- دیکنز به دست انداختن دیگران شهرت داشت
اگرچه چارلز دیکنز به عنوان یک غول ادبی شهرت دارد اما در زندگی واقعی گاه به گاه خود را از قید و بند آداب و رسوم آزاد می کرد. مثلا در یک مورد برای تحت تاثیر قرار دادن همسر آینده اش کاترین، در حالی که لباس یک ملوان را پوشیده بود از پنجره خانه پدری کاترین به داخل پرید و برای مدتی با حرکاتی تند رقصید و بعد دوباره از پنجره بیرون رفت و بعدا با لباس عادی به در ورودی ساختمان مراجعه کرد. هیچوقت هم از این خل بازی یاد نکرد.
۶- اگر شما را می شناخت وارد کتابش می کرد
اگرچه داستان های دیکنز حاکی از قوه تخیل و قدرت تصور کم نظیر اوست اما از اتقاقات و اشخاص واقعی حتی وقایع زندگی خود برای پردازش داستان هایش استفاده می کرد. هنگام کار در کارگاه برچسب زنی بطری با فردی به نام باب فاگین آشنا شد و بعدا همین اسم را در الیور تویست به کار برد. نام سام ولر در کتاب یادداشت های پیکویک الهام گرفته از نام پرستار دوره کودکی او به نام مری ولر است. دستمزد ناچیز بابت گراچیت در داستان سرود کریسمس به همان اندازه حقوقی بود که خود چارلز دیکنز هنگام کار در دفتر یک وکیل دعاوی دریافت می کرد.
۷- روی جلد کتاب های اولیه او نام "چارلز دیکنز" دیده نمی شود
دیکنز به نویسندگی علاقه نداشت و مایل بود هنرپیشه شود اما در روزی که قرار بود برای آزمون هنرپیشگی برود، دچار سرماخوردگی شدیدی شد و این فرصت را از دست داد. در عوض، شغلی به عنوان خبرنگار پارلمانی گرفت. ظاهرا چارلز دیکنز مصمم بود که گزارش ها و داستان هایش به شکلی برجسته در روزنامه چاپ شود و به همین خاطر نام مستعار "بوز" را که غیرعادی و باعث جلب توجه می شد به کار برد. این لقبی بود که اعضای خانواده به او داده بودند و اولین داستان هایش هم با همین اسم چاپ شد.
۸- نویسنده پرخواننده
در ابتدا داستان های دیکنز به جای کتاب، به صورت پاورقی پی در پی در شماره های مجله ها منتشر می شد. گاه سبک داستان نویسی از یک ماجرا به ماجرای دیگر و همراه با پیشرفت داستان تغییر می یافت. اما دیکنز همیشه اطمینان حاصل می کرد که خوانندگانش مسحور داستان و مشتاق دنبال کردن آن هستند و به خاطر همین، در هر شماره داستان در صحنه ای حساس تمام می شد. خوانندگان این داستان ها چنان مجذوب آنها بودند که در آمریکا برای دریافت آخرین شماره مجله که با کشتی از بریتانیا به آنجا فرستاده می شد، در بارانداز صف می کشیدند تا ببینند داستان به کجا کشیده شده است.
۹- سلبریتی خیلی امروزی
مانند شخصیت های سرشناس یا به اصطلاح سلبریتی های امروزی، زندگی چارلز دیکنز پس از رسیدن به شهرت با رسوایی های متعددی همراه بود. در حالی که هنوز متاهل بود، با یک هنرپیشه به نام الن ترنان رابطه پیدا کرد. یک قطعه جواهر که قرار بود برای دوست دخترش ارسال شود به اشتباه به زنش تحویل داده شد که برایش خیلی بد شد! رفتار دیکنز نسبت به همسرش به محبوبیت او در میان طرفدارانش آسیب زد.
۱۰-جایگاهی مانند خوانندگان راک
با وجود بعضی شکست ها در زندگی شخصی، دیکنز از محبوبیت سرشاری به خصوص در آمریکا برخوردار بود. او به طور مرتب به سفر می رفت. امروز طرفداران خوانندگان مشهور برای دیدن هنرمند محبوبشان ساعت ها انتظار می کشند و گاه حتی شب را پشت در محلی که قرار است به آنجا برود سپری می کنند. طرفداران دیکنز هم رفتار مشابهی داشتند. هنگامی که قرار بود در محلی داستان هایش را برای حاضران بخواند، مشتاقانش شب را پشت در سپری می کردند تا موفق شوند بلیط ورودی نصیبشان می شود. بسیاری از سفرهای دیکنز با هدف برگزاری جلسات کتابخوانی عمومی انجام می شد و او پول سرشاری از این راه کسب می کرد. در مقابل، این سفرها و انرژی فراوانی که برای هر بار کتابخوانی به کار می برد، باعث خستگی او می شد.
۱۱- از مسافرت با قطار هراس داشت
در سال ۱۸۶۵ قطار حامل دیکنز از روی یک پل سقوط کرد. او که آسیب جدی ندیده بود، توانست خود را نجات دهد و به کمک سایر مسافران بپردازد. او به زخمی ها کمک کرد و به کسانی که در شُرف مرگ بودند آرامش بخشید تا اینکه امدادگران از راه رسیدند. در این میان موفق شد به داخل قطار هم برگردد و دستوشته نیمه تمام داستان "دوست مشترکمان" را بیرون بیاورد. از آن زمان به بعد تا پایان عمر، هرگز سوار قطار نشد. علاوه بر این از حضور در جلسه تحقیقات پیرامون این حادثه هم خودداری کرد چون با معشوقه اش سوار قطار شده بود و این می توانست رسوایی به بار آورد.
۱۲- تعلیق نهایی را بر جای گذاشت
چارلز دیکنز در سال ۱۸۷۰ در سن ۵۸ سالگی درگذشت. هنگام مرگ مشغول کار روی یک داستان جنایی از نوعی بود که تا آخرین لحظه نمی توان پایان آن را حدس زد، یک تعلیق واقعی. داستان ماجرای مرموز ادوین درود به زودی خود به یک ماجرای مرموز مبدل شد. هنگام مرگ دیکنز فقط نیمی از داستان نوشته شده بود و او هیچ سرنخی برای حدس زدن پایان مورد نظرش برجای نگذاشت. بسیاری از نویسندگان و طرفداران دیکنز در مورد اینکه این داستان باید چگونه به پایان برسد نظر داده اند.
بی بی سی
No comments:
Post a Comment