عارف باقیماندهٔ عمر را در خانهای اجارهای در یک قلعهٔ کوچک در دره مرادبیگ با یک خدمتکار به صورت تبعیدی و خودخواسته زندگی کرد؛ درحالیکه دارایی او سه سگ و دو دست لباس کهنه بود. او در سالهای پایانی با فقر دست به گریبان بود و اگرچه دوستان دور و نزدیک به او کمک میکردند این امر به روح آزادهٔ عارف آسیب میزد و او را شرمنده میساخت.
عارف دربارهٔ روزهای تنهایی خود میگوید:
حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذراندهٔ زندگانی است
عارف دربارهٔ روزهای تنهایی خود میگوید:
حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذراندهٔ زندگانی است
عارف در کنار نظامیان مشروطه خواه
No comments:
Post a Comment