محرم به قلم دوستعلی معیرالممالک
ماه محرم در دوره قاجاریه به ویژه در دوره ناصرالدین شاه قاجار شور حال دیگری داشت. در این ماه همه شهرهای ایران سیاه پوش میشدند و آیینهای ویژه این ماه برگزار میشد. عزاداریها در دوره ناصرالدین شاه قاجار و با ساخت تکیه دولت به اوج خود رسید. مطلب زیر بخشی از یادداشتهای دوستعلی معیرالممالک نوه ناصرالدین شاه از کتاب « یادداشتهای از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه قاجار» از مراسم
در دو ماه محرم و صفر تهران عزاخانه حقیقی بود. از هیچ نقطه و به هیچ بهانه صدای ساز و آواز برنمیخواست و مجلس سروری برپا نمیشد مگر سلام تحویل که در دو ماه مزبور با تمام کیفیت منعقد میشد. دستکم دویست مجلس سوگواری در نقاط مختلف شهر تشکیل می شد و دستههای سینهزن روز و شب در حرکت بودند.
پوششی فراخ بر سقف تکیه دولت افراشته و به اصطلاح تکیه را میبستند. مکان مزبور تا اواسط دوره مظفری یک طبقه بلندتر بود و طاقی از چوب داشت. چون طبقه چهارم از چند محل شکست آورده و بیم آن میرفت که ناگهان بر سر خلق فرو ریزد،مظفرالدین شاه مسیو «بتن» نام مهندس فرانسوی را که از دیرباز در تهران میزیست به فرنگستان فرستاد و او سقف آهنی تکیه دولت را با خود آورد و طبقه شکسته را برچیده طاق جدید را به جایش استوار ساخت.
هر یک از طاقنماهای تکیه به شاهزاده یا به امیر و وزیر و یا به حکمرانی تعلق داشت که با جار و چراغ و آیینه و گلدان و قالیچه و اثاثیه دیگر آن را زینت میکردند و چهلچراغها و قندیلها از سقف آن آویخته عکس صاحب طاقنما یا یکی از پدرانش را بالای آن قرار میدادند. حکام ، پیشکاران خود را از مرکز حکمرانی برای بستن طاقنماها به تهران میفرستادند. دیر بزرگ به خرج شاه آراسته میشد. بر گرد تخت وسط که جایگاه تعزیهخوانها بود شش چراغ برق بزرگ میآویختند و در ایام عاشورا روز و شب تعزیهداری معمول میگردید. روزها از ساعت دو بعدازظهر تا نزدیک غروب و شبها از دو ساعت از شب گذشته تا نیمه شب تعزیهخوانی ادامه داشت.
طاقنماهای طبقه اول تا سوم مخصوص اهل اندرون بود که بانوان در طبقه اول و دوم و خدمه در طبقه سوم قرار میگرفتند. در دهه اول ماه محرم بالغ بر دو هزار تن از خانمهای وزرا و اشراف و همراهانشان به اندرون میآمدند.
از در بزرگ نارنجستان تا در تکیه دولت در دو سوی تجیری سرخفام کشیده و خیابانی به عرض سه ذرع بین آن برای عبور اهل حرم میگذاشتند. هنگام رفتن به تکیه بانوان با مهمانهای خود دسته دسته از میان تجیرها میگذشتند و کنیزان سینیهای عدس و برنج بو داده و لوازم چای به دست از دنبالشان روان بودند. گاه شاه در ابتدای تجیر به تماشا میایستاد و با هر دسته از راه مزاح سخن میگفت. چون اهل حرمسرا به طبقات بالای تکیه رفته جا میگرفتند آغانور محمدخان کلیدار در را از پس آنان قفل میکرد. جایگاه شاه بالاخانه وسیعی بود که «ارسی» بزرگی رو به دیوانخانه داشت.
زنهای شهر از صبح با قالیچه و غذایی مختصر آمده جا میگرفتند و بیشتر آنان برای شب نیز میماندند. منبری بیست پله از سنگ مرمر یکپارچه که نظامالدوله معیرالممالک در زمان حکومت خود در یزد سفارش داده و با وسایط نقلیه آن عصر به تهران حمل کرده بود در صدر تکیه قرار داشت. اطراف آن متجاوز از سیصد روضهخوان گرد میآمدند و برای گرم کردن مجلس یکی پس از دیگری به منبر رفته پس از خواندن چند شعر مرثیه بهزیر میآمدند تا آنکه شاه به تکیه آمده در جایگاه مخصوص قرار میگرفت. آنگاه آقا سید ابوطالب معروف به «خاتم» که مردی آگاه و سخنور و طرف ملاحظه و احترام مردم بود به منبر میرفت و به آوازی نسبتا خشن ولی رسا ذکر مصیبتی کرده به دعای شاه مجلس را ختم میساخت.
پس از ختم روضهخوانی تعزیه آغاز میشد. تعزیهخوانها که یکصد تن بودند در یکی از دالانهای وسیع تکیه گرد میآمدند و جوان نابالغ و خوشآوازی که بچهخوان نامیده میشد اندکی پیشتر از آنان ایستاده به صوتی رسا و مؤثر چند بیت از بندهای معروف «محتشم» میخواند. سپس همگان همآواز نوحه سر داده آهسته به راه میافتادند و یکدور دور تخت گردیده بر آن میشدند و برابر جایگاه شاه سر فرود آورده بردیف میایستادند. معینالبکا تعزیهگردان که دارای قامتی متوسط، چشمهایی درشت، ابروانی پرمو و ریشی پهن و بلند بود کلاهی از پوست بخارای گل درشت بر سر، جبهای سیاه در بر و شالی پهن بر کمر داشت میان عصای بلندی را به دست میگرفت و مقدم بر همه ایستاده چنان باوقار و مناعت به چپ و راست و به لولههای نسخه اشعار تعزیه که به دور شال زده بود مینگریست که گویی این بساط را از وجود خود برپا میدانست.
این هنگام پنجاه فراش سرخپوش هر یک صندلی زرینی به دست از پلهها بالا آمده آنها را گرد تخت میچیدند سپس حاجبالدوله فراشباشی که رییس بر هشتصد فراش بود همراه نایبهای فراشخانه با لباس سیاه و عصا بر دست وارد میشد. سید «قراب» در وسط تخت به نوحهسرایی میایستاد و فراشها با سرداریهای ماهوت سرخ یراق گردش به سینهزنی حلقه میبستند. سید «قراب» نیز بیتی چند از محتشم یاد میکرد و در پایان فراشها هم آهنگ فریاد «یا حسین» سر داده سینهزنان بیرون میرفتند آنگاه دسته زنبورکچیان به درون میآمد.
علم زنبورکخانه را که به طاقهشالهای گرانبها و زریهای قدیمی و پرهای الوان مزین بود آهسته پیش میآوردند تیغهآش با لنگری مخصوص به پیش و پس نوسان میکرد.
حرکت دادن علم شاه که روز سوم محرم معمول میگردید به راستی تماشایی بود. علم مزبور را که پنجه بزرگی از زرناب بر بالایش میدرخشید به اندرون میآوردند. انیسالدوله متصدی بستن و زینت آن بود و پس از آنکه علم را به انواع جواهر و طاقه شال و زریهای گرانبها میآراست آن را کنار حوض بزرگ اندرون قرار داده «دوستگاهی»های پر از شربت گردش مینهادند. زنهای شاه و دیگر اهل اندرون که بالغ بر سه هزار تن میشدند گرد علم حلقه میبستند و انیسالدوله در پاین آن ایستاده شربت میداد.
روز هفتم محرم خلعتهای شاهانه میان مباشران تکیه تقسیم میشد بدین ترتیب که سه ساعت پیش از آغاز تعزیه میزی چند وسط تخت گذارده بالغ بر دویست طاقه شال روی آن مینهادند. آنگاه مباشران یکیک آمده برابر غرفه شاه میایستادند و پس از آنکه طاقه گرانبهایی به گردنشان حمایل میشد تعظیمی رسا کرده میگذشتند. سپس شاه از جایگاه خود مشت مشت مسکوک نقره به زیر میپاسید.
آخرین نغمه در روز عاشورا از روز هفتم دستههای سینهزنی و زنجیرزن و قمهزن و غیره در شهر به گردش میآمدند و شبها با مشعل و شیپور و موزیک ولولهای برپا میساختند. در سراسر شهر و درون تکیهها نوحهگری و روضهخوانی تا سپیدهدم ادامه داشت و از هر گوشه و کنار بانگ عزاداران به گوش میرسید. بامداد عاشورا قمهزنها در امامزاده زید گرد میآمدند و کفن بر گردن افکنده فرقها را به ضرب تیغ میشکافتند. آنگاه گروهی به سوی تکیه دولت و دستهای به قصد مجلس تعزیهداری که نایبالسلطنه در سیدنصرالدین برپا میساخت رهسپار میشدند. گروهی نیز بدن را سوراخ کرده قمه و کارد و قفلهای گران از آن میگذراندند. هر ساله تیغزنها بنا به رسم تنی چند زندانی از دولت میخواستند و شاه نیز به آنها میبخشید.
انیسالدوله و شکوهالسلطنه و همطرازهای آن دو در حیاط و تالار جنبی مجلس تعزیهداری باشکوهی منعقد میساختند و بسیاری از بانوان دیگر در خانه خود روضهخوانیهای مختصر برپا میداشتند. اهل اندرون و خانمهایی که از خارج دعوت میشدند به نوبت در هر یک از مجالس مزبور برای استماع ذکر مصیبت شرکت جسته پس از ختم مجلس به خوردن قاهوت و برنج و عدس بو داده و کشیدن غلیان مینشستند
No comments:
Post a Comment