شنبه، بیستم ربیعالثانی
صبح ساعت هشت از خواب برخاستیم نمازمان قضا شده بود نماز خواندیم قرآن خواندیم و آمدیم پائین. جناب اشرف اتابک اعظم آمدند رفتیم اتاق بیلیارد بازی میکردیم. دو تفنگ دولوله هم که بتوسط دکتر آدکاک از لندن خواسته بودیم آورده بودند یکیرا به یکصد لیره خریدیم ده لیره هم فشنگش را خریدیم. خیلی تفنگ اعلای خوبی است. رفتیم کنار دریا چند تا لیموی ترش آوردند نشانه گذاشتیم اغلب را زدیم.
سفر به پاریس
یک ساعت به غروب مانده به حوالی پاریس رسیدیم. از پل رودخانه سن که در خارج شهر واقع است گذشته، داخل شهر پاریس شدیم. از خطر راه آهن که از کنار قلعهای در داخل شهر به دور شهر میگردد رفته، به محلی رسیدیم موسوم به پاسی. خیابانی بود که فرش کرده و زینت زیادی داده بودند. مسافتی را پیاده رفتیم، سوار شده به راه افتادیم.
از پارک بولوین عبور شد که خارج قلعه است. دوباره داخل شهر شده، از خیابان وسیعی که موسوم است به لاگراند ارمه عبور کرده، به آرک دوتریومف رسیدیم که از بناهای بزرگ ناپلئون اول است، از سنگ ساختهاند. صورت جنگهای ناپلئون را در داخل و خارج اطراف آن حجاری کردهاند. بسیار بنای عالی ست اما در این جنگ آخر با پروسها از گلوله توپ زیاد، خرابی در آن بهم رسیده است و میان آن را هم فرش کرده، صندلیها چیده، خیلی زینت داده بودند.
از کالسکه پیاده شده، آنجا قدری نشستیم، بعد برخاسته سوار کالسکه شده داخل خیابان شانزه لیزه شدیم. بسیار با صفا و وسیع است.
از پل رودخانه سن گذشته، داخل عمارتی که جهت ما معین کرده بودند شدیم بعد رفتیم بالا. اتاقها و تالارهای وسیع بسیار خوب دارد. تخت خوابی که به جهت ما زده بودند تختخواب ناپلئون اول است در زمانی که با ماری لوئیز، دختر پادشاه اتریش عروسی کرده بود.
مقبره ناپلئون
روزی رفتیم به انولید که مقبره ناپلئون اول و سایر سرداران و برادران ناپلئون و سرداران قدیم ایام لوئی چهاردهم و غیره در آنجا ست. رفتیم توی کلیسا. محراب بسیار خوبی از سنگ و مطلاکاری دارد. لوئی فیلیپ، پادشاه سابق فرانسه ساخته است. بسیار بنای عالی است .
آن طرف محراب توی گنبد مقبره ناپلئون اول است که جسد او را از جزیره سنت هلن، لوئی فیلیپ آورده اینجا دفن کرده است. سنگ روی قبر را که رنگ ماشی دارد از جزیره کرس آورده اند. بالای آن که سنگ بسیار خوب سیبری است و رنگ مایل به سرخی دارد امپراتور نیکلای روس فرستاده است.
بنای این کلیسای انولید، کلیه از لوئی چهاردهم است. محراب و بعضی چیزهای دیگر را لوئی فیلیپ ساخته، توی گنبد را هم او گود کرده است که سنای مقبره را آنجا گذاشتهاند . دورش از بالا راهرو دارد که مردم آمده تماشا میکنند.
عمارت انولید بسیار عالی است. گنبدش را هم ناپلئون مطلا کرده است. آن طرف مقبره جایی بود در پشت آیینه. کلاه ناپلئون اول که در جنگها بر سر میگذاشته، آنجا بود. کلاه را برداشته بسیار نگاه کردم، کلاه پادشاه و سردار بزرگی را به دست گرفته بودم. از کلاه معلوم بود که ناپلئون همیشه این کلاه بر سرش بوده است. کلاه ساده بود.
عمارت لوور
رفتیم به عمارت لوور. جمیع حکما و دانشمندان پاریس آنجا بودند. مجسمههای مرمر قدیم و جدید آنجا بود. یک مجسمه بزرگی بود از مرمر بسیار عظیم الجثه و قوی هیکل، تکیه به کوه داده، نشسته، پاهایش دراز و ظرفی در دستش بود که آب از آن میریخت. این آب، آب همان رودخانه تیبر است که در شهر رم پایتخت ایتالیاست و مجسمههای مرمر ونوس که رب النوع حسن است.
یکی را بسیار خوب حجاری کردهاند اما هر دو دستش از بازو شکسته بود. صورتهای دیگر هم بسیار بود که در جاهای دیگر مثل اینها کم دیده شد.
بسیار عمارت عالی است و از حیثیت حجاری و پردههای نقاشی و غیره نظیر ندارد. تالار طولانی بود بسیار خوش وضع که اسمش گالری آپولون میگویند. یعنی دالان رب النوع حسن و شعر و آواز.
اسباب زیادی از ظروف یشم مرصع و بلورهای معدنی و غیره از مصنوعات زرگرهای قدیم از طلا و نقره و بعضی اسباب طلا و غیره که از زیر خاک درآوردهاند و از بدایع و نفایس دنیا همه را در جعبهها و پشت آیینهها گذاشتهاند.
خلاصه اتاقهایی که پردههای اشکال بود همه را دیدم. کار نقاشان معروف است و پای هر پرده باید شخصی یک روز تمام بنشیند تا نکات نقاشی آن را بفهمد. با این تعجیل که من داشتم البته درک نکات نقاشی ممکن نمیشد.
از کارهای رافائل، نقاش معروف هم بود اما من پردههای کار آلبانی را بر سایرین ترجیح میدادم. بسیار با سلیقه نقاشی بوده است.
گرند هتل
مهمانخانههای متعدد بسیار خوب در پاریس است. گرند هتل که از همه بزرگتر و بهتر و مثل عمارات خوب سلاطین است. از اسباب زینت هر چه شخص بخواهد در این مهمانخانه موجود و از ماکولات و مشروبات همه چیز حاضر است.
گرند هتل بسیار عمارت بزرگ عالی است، البته دو هزار اتاق و غیره دارد و همیشه البته هزار بلکه سه هزار نفر مهمان در اینجا غذا میخورد و میخوابد و به طوری است که هیچ معلوم نیست کس دیگری هم اینجا منزل دارد.
صاحب اینجا گویا یک نفر است. چقدرها عملهجات و محرر و دفتردار و نوکر دارد و همه اتاقها با اسباب و مبل است. درها همه یکپارچه آينه یعنی بلور جیوه است.
چلچراغهای عالی و بسیار نزدیک است به گرند اپرا یعنی تماشاخانه بزرگ که ناپلئون سوم بنا کرده و پنج کرور تومان خرج آن شد.
تازه سه سال است که به اتمام رسیده و هفتهای سه شب تماشا میدهند و ساز میزنند اما مکان و صندلیهای آن بسیار گران است.
ملاقات ناصرالدین شاه با لوئی پاستور ؛ دانشمند بزرگ
همچنین در روز نامه خاطرات ناصرالدین شاه قاجار در سفر سوم فرنگستان (کتاب دوم) به کوشش دکتر محمد اسماعیل رضوانی و فاطمه قاضیها، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱، ص ۱۹۱ آمده است:
ناصرالدین شاه در بخشی خاطرات روز چهار شنبه 2 ذیحجه 1306 ق خود در سفر سوم فرنگستان، هنگامی که در پاریس اقامت داشته راجع به ملاقات با لوئی پاستور چنین می نویسد:
امشب پاستور معروف را که برای آدمِ سگِ هار گاز گرفته، معالجه و علاج پیدا کرده است، دیدم، شرح احوال او را در روزنامجات خوانده بودم، حالا هم او را دیدم و با او خیلی صحبت کردم، میگفت معالجه این کار را خیلی خوب پیدا کردهام، امّا باید آدمِ سگِ هار گرفته را زود بیاورند که معالجه شود، اگر طول بکشد و دیر بیاورند، خیلی معالجهاش مشکل است، مثلا اگر تهران یکی را سگ هار بگیرد بیاورند اینجا، خیلی معالجهاش مشکل است، بخصوص اگر دندان سگ هار به عصب گرفته و به خون رسیده باشد، که او را باید حتما بعد از دو روز سه روز بیاورند که معالجه شود و الا مشکل است. مقصود این است که باید زود شروع به معالجه شود و طول نکشد.
حالا پاستور در اینجا مدرسه دارد و درس میگوید و مردم مشغول تحصیل این کار هستند. حقیقت این پاستور خیلی خدمت به انسانیت کرده است.
مصحح: آنچه از خاطرات ناصرالدین شاه بخصوص در فرنگ مطالعه کردهام، با بیشتر افرادی که برخورد و یا ملاقات میکند در هر مقامی که باشند به توصیف طنز گونه چهره و ظاهر آنها میپردازد. تنها در مورد ملاقات با لوئی پاستور دیدم که فقط از علم و خدمت او به انسانیت مینگارد.
ﻣﻈﻔﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ده سال بر ایران حکومت کرد و ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺧﻮﺩ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺳﻔﺮﮐﺮﺩ.
ﺳﻔﺮ ﺍﻭﻝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۱۷خورشیدی ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ و ﻫﻔﺖ ﻣﺎﻩ ﻭ ﻧﯿﻢ به طول انجامید!
وی ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻗﺒﺮ «ﻧﺎﭘﻠﺌﻮﻥ» ﻓﺎﺗﺤﻪ خواند ﻭ ﭼﻮﻥ ناخوش احوال و ﺗﺮﺳﻮ ﺑﻮﺩ حاضر نشد به بالای «ﺑﺮﺝ ﺍﯾﻔﻞ» رود ﻭ ﺍﺯ ﺳﻄﺢ ﺯﻣﯿﻦ ﺁن را ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩ!
وی ﻣﺒﺎﻟﻎ ﮔﺰﺍﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎﯼ تنومند، ﻟﻮﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻫﻨﯽ، ﻣﺠﺴﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ … ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ هنوز ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺧﺸﮏ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻭﺳﺎﯾﻞ نیز ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﺎﺥ ﺑﻼ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪ!
در فرانسه از وی دعوت به عمل آمد که از ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ «ﻣﺎری ﮐﻮﺭﯼ» ﺩﯾﺪﻥ نماید بنابراین او را به ﺯﯾﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ تکه ای از ﺭﺍﺩﯾﻮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ!
مظفرالدین شاه به سبب بیماری و کسالت ذاتی که داشت ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ زد ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﻭﯾﻢ! از اینجا برویم!
پس از روشن شدن چراغ ها از ترس شاه کاسته شد و او برای دلجویی قطعه جواهری ارزشمند را به ماری کوری پیش کش کرد اما او هدیه شاه را نپذیرفت!!!
No comments:
Post a Comment