Friday, January 07, 2022

روش درمانی زکریای رازی

 


 روش درمانی زکریای رازی

نوشته اند که امیر منصور بن نوح سامانی دچار ضعف بیماری شد. پزشکان بخارا از درمان وی درماندند. وی گروهی را در پی زکریای رازی فرستاد. این افراد رازی را یافتند و وی با آنها همراه شد تا به نزدیک روی جیحون رسیدند. رازی وقتی رود خروشان را دید از سوار شدن بر قایق و عبور از رود سر باز زد. هرچه اصرار کردند هم نپذیرفت و گفت خدا گفته نباید خودتان را با دست خودتان به هلاکت بیندازید. فرستاده ای نزد امیر فرستادند که رازی پشت رود ایستاده و حاضر به سوار قایق شدن نیست. امیر هدایایی برای وی فرستاد و درخواست کرد که بگذرد. اما بی فایده بود. چند بار پیکی بین رازی و امیر رفت و آمد کرد و هر بار هم هدایای بیشتری برای رازی فرستاده می شد اما رازی راضی به نمی شد سوار قایق شود. دست آخر امیر به پیک دستور داد اگر این بار راضی نشد دست و پایش را ببندید و سوار قایقش کنید. خلاصه بار فرستاده ها در بار آخر مجبور شدند دست و پای وی را ببندند و سوار قایقش کنند و از رود عبور کنند. بر خلاف انتظارشان اتفاقا رازی چندان مقاوتی نکرد و توی قایق هم بی تابی نکرد ! وقتی به بخارا رسید امیر پرسید چرا سوار قایق نمی شدی و رازی هم همان وپاسخ را داد بعد امیر گفت خب چرا وقتی به زور سوارت کردند دیگه مقاوت نکردی و نمی ترسید. رازی هم گفت چون اگر در این حالت می مردم و می رفتم اون دنیا می گفتم که من را به زور سوار قایق کردند و باعث هلاکم شدند و خدا و فرشته ها هم به من با رحمت و مهربانی رفتار می کردند اما اگر خودم سوار قایق می شدم و می مردم اون وقت مستحق عذاب و سرزنش خدا بودم.

رازی به بخارا رسید و شروع به درمان دارویی کرد اما پس از مدتی درمان دارویی نتیجه نبخشید. تا اینکه یک روز گفت می خوام یک روش درمانی جدید را آزمایش کنم. فردا باید حمام قصر را آماده کنید و دو مرکب راهوار درجه یک هم با وسایل سفر دم در محیا کنید که مرحله بعدی معالجه در حمام خواهد بود.


فردا امیر را برد حمام. خودش با امیر تنها وارد حمام شد و کمی آب گرم روی امیر بیمار ریخت. بعد کمی به او دارو داد و خودش رفت رختکن رختاش را پوشید و با یک قداره برگشت سراغ امیر و گفت فلان فلان شده حالا دستور می دی دست و پای من را ببندند و سوار قایق کنند ! الان اگر با این قداره تیکه پارت نکنم زکریا رازی نیستم ! امیر که حسابی خشمگین و وحشت زده شده بود از جایش برخواست ! زکریا شاه عریان را به سرعت رها کرد و دوید بیرون حمام و با خدمتکارش سوار اسب شد به سرعت متواری شد. امیر مدتی بعد از گرمابه خارج شد و خدمتکاران از دیدن امیر که پس از مدتها روی پای خودش راه می رفت اظهار خوشحالی کردند و امیر را به قصر بردند. امیر دستور داد بروند دنبال رازی اما هر چه رفتند وی را نیافتند.

مدتی بعد نامه ای از مرو از طرف رازی به امیر رسید. رازی نوشته بود که تحریک خشم و ترس امیر تنها راه معالجه وی بوده و دلیل کار وی تنها درمان امیر بوده اما علی رغم میل امیر با این اتفاقی که بین وی و امیر رخ داده و فحشهای آبداری که نثار امیر کرده دیگر صلاح نیست دور و بر امیر پیدایش شود. امیر نیز در پاسخ وی هدایایی برای وی فرستاد و از وی سپاس گذاری کرد.


No comments:

Post a Comment