ترانههای تاریخی از آغاز تا دوره مشروطه
محمد امین محمدپور
پژوهش در ترانهها به علت خاستگاه ملی و مردمی آن شیوهای کارآمد برای فهم ادبیات پایداری توده به شمار میآید. این جستار در پی پاسخ به این پرسش است که ترانههای تاریخی از آغاز تا دوره مشروطه شامل چه ترانههایی و در واکنش به چه رویدادهایی بوده است. در این راستا ترانههای تاریخی از آغاز تا دوره مشروطه بررسی و تحلیل شدهاند و به ویژگیهای ترانههای تاریخی پرداخته شده و این ترانهها از نظر کاربرد و مضمون و محتوا با ارائه نمونههایی بررسی شدهاند.
یافتههای پژوهش نشان میدهند که در برخی رویدادهای سیاسی و اجتماعی، بیدرنگ سرایندگانی گمنام تصنیفهایی از روی ذوق سرودهاند و آهنگ نیز رویش گذاشتهاند و این روند با زیباییهای ادبی ویژه تا امروز ادامه دارد.
به کار گرفتن قالب ترانه برای بیان سیاسی، نشان از آگاهی از زیباییشناسی هنری برای تاثیرگذاری بر مخاطب است. این ترانهها در بخشهای تصنیفها و ترانههای محلی سیاسی و اجتماعی شامل ترانههای محلی انتقادی و شرح حال مبارزان سیاسی هستند. زبان این ترانهها ساده و عامیانه است و از آنجا که این ترانهها با زندگی اجتماعی مردمی سادهزیست ارتباط دارند، در آنها کمتر به خیالپردازی توجه شده و کلام بیشتر این ترانهها آهنگین خوانده شده یا با سازهای موسیقی همراه میشود.
۱.مقدمه
از میان جلوههای گوناگون پایداری در فرهنگ مردم، گونهای از شعر عامه که در حرکتهای اجتماعی و رخدادهای ویژه تاریخی از میان انبوه توده مردم پدید آمده ارزش ویژهای دارد. ترانه،اصطلاحی عام است که به انواع قالبهای شعری ملحون یا همراه موسیقی به ویژه فهلویات، دو بیتی و رباعی گفته میشود. ترانه با تعریف امروزی مترادف با تصنیف و بطور کلی کلام آهنگین به کار میرود. ترانهها نفوذی عمیقتر و آسانتر از همه هنرها در بین مردم دارند، چون به دور از پیچیدگیها برای درک پیامها و زیباییهای نهفته، با استفاده از زمینه جذب کننده موسیقی میتوانند موثرترین پیامرسان هنری برای اجتماع باشند. از طرفی کار تصنیفهای عامیانه اهمیت دارد. میدانیم که تا یک حادثه قابل توجهی در اجتماع رخ میداد، بیدرنگ سرایندگانی گمنام تصنیفهایی را از روی ذوق میسرودند و آهنگ آن را نیز رویش میگذاشتند که نمونههای اینگونه تصنیفها را در کتابهایی مانند «راحه الصدور» راوندی، کتاب «النقض» و در کتاب «تاریخ اداری و اجتماعی ایران در دوره قاجاریه» میتوان دید. هدف این جستار کاوش در ادبیات و بررسی و طبقهبندی این ترانهها در دو بخش ترانههای اجتماعی که شامل ترانههای محلی انتقادی نیز هست و شرح حال مبارزان سیاسی است.
۲.فرضیه پژوهش
ترانههای تاریخی از آغاز تا دوره مشروطه در بخشهای تصنیفها و ترانههای محلی سیاسی و اجتماعی شامل ترانههای محلی انتقادی و شرح حال مبارزان سیاسی هستند.
۳.سوال پژوهش
ترانههای تاریخی در همه نواحی ایران شامل چه ترانههایی هستند؟
۴. پیشینه پژوهش
در پرتو بررسیهای چند نویسنده، پژوهشهایی درباره ترانه منتشر شده است؛ از جمله احمد پناهی سمنانی در کتاب «سیری در ترانههای ملی ایران» به بررسی ترانههای محلی میپردازد و برخی درونمایههای این ترانهها را با ارائه نمونههایی نشان میدهد. ایرج دیهیمی در کتاب « عالیجناب مهربان ترانه » به ترانههای معاصر پرداخته است و در ضمن بحث اصلی به ترانههای اجتماعی اشاره میکند. سهراب فاضل نیز در کتاب «تصنیف و تصنیفسرایی در ایران» برخی از تصنیفها را مورد بحث قرار داده است. هر کدام از این پژوهشها به جنبههای مختلفی از ترانهها پرداختهاند. گوناگونی ترانههای سیاسی شایسته پرداخت بیشتر و گستردهتر است و تا کنون بطور ویژه به ترانههای تاریخی در همه ناحیهها و طبقهبندی آنها پرداخته نشده است.
۵.بحث و بررسی
۵/۱. فضای سیاسی و اجتماعی و ترانههای سیاسی و اجتماعی
ترانه معترض در ایران دارای قدمتی به اندازه تاریخ ترانه است. منظومه «یادگار زریران» بنمایه حماسی و ملی دارد. در منظومههای مانی سخن از طبیعت، نور، درخت، خلقت، جهان مادی، ظهور اهریمن و بنای آسمانها است که بافت فلسفی پندارهای عوام از آنها تاثیر میگیرد. در شعرهایی که پس از سلطه اعراب بر ایران و در متنهای فارسی پس از اسلام آمده، زمینههای بحث بیشتر است. در چامه «شاه بهرام» مضمون شعر در اطراف «مژده موعود مزدیسنا و طلوع شاه بهرام ورژاوند» است و در ضمن آن شکایت زرتشتیان را از حمله تازیان شرح میدهد و به این ترتیب به شعر صورت سیاسی و اجتماعی میبخشد. «فرهنگ مردم هر ملتی در حکم زندگینامه و شرح احوال و سیرتهای توده عوام آن ملت و عامل اصلی و شاخص خصلتها و تصویر آداب و عادات آن قوم و روشنگر سوابق تاریخی و نشاندهنده دگرگونی فکری و تکامل اجتماعی مردم عوام آن کشور است» (انجوی شیرازی، ۱۳۷۱: ۱۰۱). این ترانهها که در میان مردم پدید آمده و نگهداری شدهاند نشاندهنده مبارزات مردماند. اگر چه از برخی از این ترانهها تنها اشارهای یا تکبیتی یا چند بیتی باقی مانده است اما همین اندازه نیز دلیل باارزشی برای نشان دادن شیوههای مبارزه مردم با ابزار شعر و ترانه است. این ترانهها به دو صورت کلی آفریده و پراکنده میگردند، گاه سرایندهای با نام و نشان و معلوم آنها را میسراید و یا گویندهای گمنام و ناشناس و در هر دو صورت به سبب رویدادی سیاسی و اجتماعی یا برآمدن و فرو شدن چهرهای مشخص ساخته میشوند.
سرود سمرقند، سرود مردم بلخ، سرود مردم بخارا، ترانه یزید بن مفرغ، حراره احمد عطاش، ترانه مردم اصفهان هنگام محاصره محمود افغان، دو بیتی تجاوز پرتغالیها به خلیج فارس، ترانه لطفعلیخان زند، ترانه برای صاحب دیوان حاکم بدرفتار فارس و… از نمونههای ترانههای سیاسی هستند که به صورت کوتاه در قالب ترانه بهترین روش را برای بیان احساسها و تاثیر در مخاطب انتخاب کرده و به واژهها حرکت و موسیقی بخشیدهاند. در زیر به نمونههای آنها به ترتیب تاریخی میپردازیم.
سرود مردم بخارا: درباره عشقبازی سعید بن عثمان سردار تازی و خاتون بخارا است و اندکی از آن سرود که بیان نارضایتی مردم بود، چنین است:
کور خمیر آمد
خاتون دروغ کنده
(ن.ک. شفیعی کدکنی، ۱۳۸۸: ۵۶۳)
شعر یزید بن مفرغ: این شاعر در یکی از سفرهایش با عباد پسر زیاد که از جانب برادر خود عبیدالله بن زیاد معروف امارت سیستان داشت همسفر شده بود. در آن سفر به او خوش نگذشت و امیر سیستان را هجا گفت به کیفر این کار دیری در زندان ماند و سپس او را زنجیر کرده و با نگهبانان به بصره، مرکز فرمانروایی عبیدالله بن زیاد فرستادند و ابن زیاد دستور داد او را همه گونه عذاب و خوار کنند، تا بجایی که او را نبید شیرین و شبرم خورانیدند و خوک و گربهای را با او به یک ریسمان بستند و در شهر بصره با خواری و آزار گردانیدند و او در آن شدت مستی و روان بودن پلیدی و صدای خوک و گربه و غوغا، مستان مستان میرفت و کودکانی که گویا همه فارسیزبان بودند در پشت او دوان دوان شده و میگفتند: این چیست؟ این چیست؟ و ابن مفرغ این قطعه فارسی را سروده و در آن سمیه مادر زیاد بن امیه را هجو کرده است:
آبست و نبیذ است
و عصارات زبیب است
و سمیه روی سبیذ است
این ترانه در سال پنجاه و یک هجری گفته شده است و نویسنده تاریخ سیستان هم در قرن پنجم از آن آگاهی داشته است (ن.ک: تاریخ سیستان، ۱۳۹۸: ۵۱).
ترانهسرود مردم بلخ: طبری مینویسد اسد بن عبدالله در سال ۱۰۶ هجری به سوی ختلان سفر جنگی در پیش گرفت، با امیر ختلان و با خاقان ترک روبرو شد و شکست خورد و به بلخ برگشت و مردم خراسان او را هجو کردند و کودکان این ترانه را میخواندند:
از ختلان آمذیه
بر و تباه آمذیه
آوار باز آمذیه
بیدل فراز آمذیه
یعنی از ختلان آمده است، تر و تباه آمده است. آواره باز آمده است، بیدل فراز آمده است. قطعه هجای اسد بن عبدالله هم از سرودهای عامیانهای بوده است که عوام و کودکان را به خود سرگرم میکرده است (رک. گلبن، ۱۳۸۲: ۱۰۵).
مرثیه سمرقند: ابن خردادبه در کتاب «المسالک والممالک» این قطعه شعر را در مرثیه سمرقند به ابوالینبغی عباس بن طرخان نسبت داده است:
سمرقند کند مند از شاش ته بهی
بزینت کی افکند همیشه ته خهی
(ابن خردادبه، ۱۳۷۰: ۲۳ و ۲۴)
احتمال دارد شاعر این مرثیه را در حملههای عرب بر سمرقند که موجب ویرانی آن بوده است گفته باشد. برگردان آن چنین است:
ای سمرقند خراب و ویرانه تو از چاج بهتری
ترا بدین حال که افکند؟ و تو همواره خوبی
(ن.ک: گلبن، ۱۳۸۲: ۱۰۶)
از تصنیفهای بعد از اسلام که به سبک هجایی گفته شده و آثاری از سبک قدیم در آن باشد، آن بخشی را که عربها آن را « حراره » مینامیدند و ما امروز آن را «تصنیف» میگوییم گویا بیشتر از یک نمونه از قبل از مغول در دست نمانده اما از بعد از مغول نمونههایی بیشتری در دست است.
حراره احمد عطاش: راوندی در شرح حال احمد عطاش ( ۵۰۸ ه. ق )- از رهبران فرقه اسماعیلیه که در شاهدژ اصفهان بر فراز کوه صفه قلعه و بارویی بنا کرده بود و اسیر شدنش- چنین مینویسد: احمد عطاش را به زیر آوردند و دست بسته بر اشتری نشاندند، در اصفهان بردند و به خزی و به نکال رسید… و افزون از صد هزار مرد و زن و کودک بیرون آمده بودند، با انواع نثار از خاشاک و سرگین و پشگل و خاکستر و مخنثان حرارهکنان در پیش با طبل و دهل و دف میگفتند:
عطاش عالی جان من عطاش عالی!
میان سر هلالی ترا به دز چکارو
برگردان: ای عطاش عالیمرتبه، جان من ای عطاش عالیمرتبه! ای کسی که میان سرت خالی از مغز است، ترا به دز و قلعه چه کار؟ (ن.ک: همان: ۱۱۶).
دو بیتی تجاوز پرتغالیها به خلیج فارس: این دو بیتی حدود سالهای ۱۰۰۲ تا ۱۰۰۹ ه.ق که پرتغالیها به خلیج فارس دستاندازی کرده بودند و الله وردی خان از جانب شاه عباس کبیر مامور نابودی آنها شده بود ساخته شده است:
فرنگی اومده بندر گرفته
اول کشتی، دوم لنگر گرفته
سلام از من به شاه عباس رسونین
که کافر دین پیغمبر گرفته
(شمیسا، ۱۳۸۶: ۲۸۶ – ۲۸۷)
ترانه لطفعلی خان زند: لطفعلی خان زند آخرین پادشاه سلسله زندیه است که با هجوم محمدخان قاجار اسیر شد و به قتل رسید. عوامل گوناگونی در بر افتادن لطفعلی خان موثر بودند که از میان آنها اقدامات حاج ابراهیم کلانتر، کلانتر فارس که از لطفعلی خان برید و به خان قاجار پیوست، در این ترانه مورد اشاره قرار گرفته است. ترانه «بازم صدای نی میاد» پس از مرگ او بر سر زبانها افتاد:
هر دم صدای نی میاد
آواز پی در پی میاد
لطفعلی خانام کی میاد
روح و روانم کی میاد…
(آرینپور، ۱۳۷۲: ۱۵۴ و ۱۵۵)
تصنیف نصروجان: به نظر میرسد سابقه این تصنیف از قرن سیزدهم هجری بالاتر نرود. این تصنیف را ایوانف، خاورشناس معاصر روسی از روستاهای خراسان به دست آورده که از نظر وزن شبیه به حراره احمد عطاش و سیزده هجایی است و پیدا است که آهنگ و سبک آن قدیمی است. این تصنیف را دختران و جوانان روستایی خراسان برای «نصرو» نام که شاید «نصرالله» نام داشته و از جوانان شجاع محل بوده سرودهاند؛ دیگر آنکه قبل از مرگ و بعد از مرگ یا در هنگام فرار و مسافرت نیز برایش مدحها یا مرثیههای سوزناک ساختهاند و به آهنگی جانسوز خوانده و با چگور یا سورنا نواختهاند.
نصرو نصرو جان- جان جان- آی نصرو جان!
حیف تو نصرو- به خدا- رفتی ترکستان!
مادر نبینه- به خدا- داغت نصرو جان!…
(ن.ک: گلبن، ۱۳۸۲: ۱۱۷ – ۱۱۹)
تصنیف آغا محمد خان: در روزهایی که آغا محمد خان قاجار شهر کرمان را در محاصره داشت، مردم تصنیف زیر را برای او ساخته بودند:
آغا محمد خان اخته
تا کی زنی شلخته
فال میگیری با تخته
قدت میاد رو تخته
این هفته نه، اون هفته
(احمد پناهی، ۱۳۸۳: ۶۹ و ۷۰)
تصنیف «لیلی»: لیلی دختر کُنت مونت فرو ایتالیایی بود که رییس پلیس ایران و منصوب ناصرالدین شاه بود. این ترانه به قصد تهدید و کوچک کردن کُنت ساخته شده است. قانونهایی که او برای حفظ نظم شهر تنظیم و به امضا شاه رساند با وجود کارشکنیهای مخالفان، با قدرت کامل جلوی قدارهبندها، لوطیها، میگسارها و دزدان و زنان بدکاره را گرفت و به ویژه زنان ولگرد را در محلی به نام چال سیلابی در جنوب تهران جمع کرد. کنت برای اینکه از هر نظر با ایرانیان همرنگ گردد، فرزندان خود را جامه ایرانی پوشانده و نام دخترش را نیز لیلی نهاده بود. او با وجود همه توطئهها تا ۱۳۰۵ ه.ق که دسیسه مخالفانش سبب برکناری او شد به کار خود ادامه داد. مخالفانش برای کوچک کردن او، دخترش لیلی را دزدیدند و به محله بدنام چال سیلابی بردند و همین سبب شد که این تصنیف را برای او بسازند:
لیلی را بردند چال سیلابی
بهش آوردند نان و سیرابی
لیلی گل است لیلی
خیلی خوشگل است، لیلی…
(آرینپور، ۱۳۷۲: ۱۵۵)
تصنیف «برخیز و قلیان را بیار»: این تصنیف را مردم در جریان نهضت تنباکو پس از اینکه ناصرالدین شاه در سال ۱۳۰۸ ه.ق امتیاز توتون و تنباکو را به مدت پنجاه سال به تالبوت مدیر کمپانی انگلیسی «شرکت تنباکوی ایران» واگذار کرد، ساختند.
من خانم قلیان کشم، از بهر قلیان ناخوشم، بنگر به رخت مشمشم
برخیز و قلیان را بیار…
ترانه «گرانی نان»:
شاه کج کلا
رفته کربلا
گشته بی بلا
نون شده گرون
یه من یه قرون
ما شدیم اسیر
از دست وزیر
از دست وزیر
تصنیف «گرانی»:
نون چارکی سه عباسی
پنیر سیری دو عباسی
آدم مفلس چو من
وا میداره به رقاصی…
(ن.ک: همان: ۴۱۱ – ۴۲۱)
تصنیف برکناری فرهاد میرزا:
در حکومت فرهاد میرزا معتمدالدوله در فارس، اهالی فارس از سختگیریهای او آزرده شدند و هنگامی که برکنار و به تهران خوانده شد، برای او تصنیفی ساختند:
شیراز به این خرمی
هوا به این پر نمی
شازده چرا درهمی؟
(ن.ک: آرینپور، ۱۳۷۲: ۱۵۵ و ۱۵۶)
ترانه «ظل السلطان»: مسعود میرزا پسر ناصرالدین شاه و برادر بزرگ مظفرالدین شاه که به «ظل السلطان» معروف است، به علت خوی تند و درندگیهایش مورد نفرت مردم، به ویژه اصفهانیها بود. او که قدرت زیادی در شهرهای جنوب ایران داشت، مورد بدگمانی ناصرالدین شاه واقع شد و در سال ۱۳۰۶ ه.ق از همه مقامهای خود جز حکومت اصفهان برکنار شد. برکناری او که مردی بدخو و سختگیر بود موجب خرسندی مردم شد. درباره او تصنیفهای هجوآمیزی ساختند که در کوچه و بازار به آواز میخواندند:
گاری امیرزاده کو؟
جام پر از باده کو؟
آن بچه ساده کو؟
شاهزاده جان خوب کردی رفتی
قاچ زین رو بگیر نیفتی
(ژوکوفسکی، ۱۳۸۲: ۷۸ و ۷۹)
تصنیف هجو مظفرالدین شاه: چند سال پیش از شاهی مظفرالدین شاه، کسانی تصنیفهایی در هجو او ساختند و به پیرزن سیاهی به نام «حاجی قدم شاد» که پیش از آن سرپرست نوازندگان ناصرالدین شاه بود و اکنون دسته مطربی داشت، دادند که در مجلسهای عیش و شادی بخواند و این زن آن تصنیف را میخواند و مطربها دنبال آن را میگرفتند. داستان به گوش شاه رسید و این زن را احضار و وادار کرد که همان تصنیف را بخواند و چون خواند، به دستور شاه هر دو پای او را نعل کردند و در عمارت گردانیدند تا مُرد. یکی از آن تصنیفها این بود:
بلگ چغندر اومده
آبجی مظفر اومده
(ن.ک: شمیسا، ۱۳۸۶: ۵۸۰)
تصنیف «محمدعلی شاه»: این تصنیف پس از به توپ بستن مجلس و خلع محمدعلی شاه از سلطنت و خروج او از ایران ساخته شده که بچهها در گوشه و بازار میخواندهاند:
ممدلی شا قرت کو
توپ شیندرت کو
لیاخوف خوشگلت کو
شاپشال قصابت کو
(ن.ک: احمدی، ۱۳۹۲: ۱۴۳)
تصنیف «سیصد گلسرخ»: این تصنیف در دوران مشروطه در دورترین نقطههای سرزمین نیز بر سر زبانها بوده است. در تبریز مجاهدان، در کرمان مبارزان و در جنوب دلیران تنگستان- که برخی آنها را سیصد تن شمردهاند- موضوع این ترانه و سبب گسترش دهان به دهان آن میان مردم بودهاند:
سیصد گلسرخ، یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده میترسانی
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمیرقصیدیم…
(احمدپناهی، ۱۳۸۳: ۳۵۲)
چهرههای مبارز ملی و مبارزاتشان نیز در ترانهها بازتاب مییابند. از نمونههای آن ترانه «احمد خان دشتی» است که به همراه پدرش در جنگ در برابر نیروهای مهاجم انگلیس در سال ۱۲۷۳ ه.ق کشته شد یا ترانهای که مردم آذربایجان برای ستارخان سروده بودند، یا شعری که به زبان آذری در رثای شهادت کلنل محمد تقی پسیان سروده شده است، یا سرودی درباره میرزا کوچک خان جنگلی، یا ترانه مهدی سرخی از دلاوران ایل سرخی فارس که در برابر متجاوزان انگلیس و رضاخان مبارزه میکرد و در سال ۱۳۱۱ به دار آویخته شد، یا ترانه شیر ججوخان از جوانان رشید و دلاور دره گز و شورش او در ۱۳۲۸ ه.ق در برابر حاکم محل و نیروهای روسیه و سرانجام قتل او به دست سربازان روسی، یا ترانهای درباره دادشاه بلوچ که قربانی توطئه خانها و سرداران بلوچ شد و حکومت در تبلیغهای گسترده او را یاغی و راهزن معرفی کرد، یا ترانه «جنید خان» رهبر ایل یار محمد زهی و شهنوازی و مقاومت او در برابر نیروهای انگلیس در زمان قاجار و ترانه هژبر سلطان. از دیگر ترانههایی که از این دوره باقی مانده ترانهای است که در مورد نایب حسین کاشی و فرزندش سروده شده است. واقعیت تاریخی آن است که نایب حسین یاغی بود اما در بین بخشی از مردم به گونهای دیگر شهرت یافت. نمونه زیر یک ترانه عامیانه اصفهانی درباره اوست:
سلطان قجر، جوان و ناشی است
شاه همه، شاه حسین کاشی است
سلطان قجر به فکر جنگه
این قافله تا به حشر لنگه
(همان: ۴۰۵)
ترانه «عمو اوغلو»: در مبارزههای مشروطه یکی از کارهای حیدر عمو اوغلو حل کمبود نان در خوی بود. انبارداران مردم را در گرسنگی و زحمت نگه میداشتند و حاضر نمیشدند گندم را بفروشند. حیدر عمو اوغلو با کاردانی در مدت کوتاه ده روزه این مشکل را در خوی حل کرد.
عمو اوغلو گلدی خویا
عمو اوغلو به خوی آمد
خویلولارا قرار قویا
برای خوییها قرار و مدار گذاشت
یتیملرین قارنی دویا
تا شکم یتیمان همه سیر شود
یاشاسین گوزل عمو اوغلو…
زنده باد عمو اوغلوی خوب…
(ن.ک: بهرنگی، ۱۳۴۸: ۲۴ و ۲۵)
موسیقیدانان و شاعرانی مانند سالار معزز، عارف قزوینی، اشرفالدین گیلانی، میرزاده عشقی، امیر جاهد از بهترین ترانهسرایان سیاسی و میهنی بودهاند که هر یک آثار جاویدان برای میهن و به خاطر فرزندان وطن سرودهاند.
چنانکه بیان شد پیش از عارف قزوینی قطعههایی در ترانههای عامیانه وجود داشت که مضمونهای سیاسی و اجتماعی و انتقادی را در قالب ترانه عرضه کردند اما عارف به تصنیف صورت شاعرانهای داد و خدمت بزرگی به موسیقی ایران به خاطر وزن و تصنیف نمود و جنبههای زیباییشناسانه ادبی آن را تقویت کرد. تصنیف که آهنگی ساخته شده و موزون همراه با کلام است برای تربیت اخلاقی و ایجاد حس وطنپرستی و گسترش زبان و رواج دادن یک عقیده در هر جامعه اهمیت زیادی دارد و عارف قبل از همه این را درک کرد. عارف نخستین تصنیفسازی که مضمونهای اجتماعی و فکرهای سیاسی و نقدها از زمان خود را در لباس شعر و آهنگ مجسم کرده و موسیقی را وسیله نشر و تبلیغ اندیشههای انقلابی و آزادیخواهی خود نموده است. عارف در حدود بیست تصنیف ساخته است که گویای تاریخ چهارده ساله نخست مشروطه است و با تصنیفی که در دستگاه شور در تابستان ۱۲۸۸ آغاز میگردد که به مناسبت ورود مبارزان به تهران هنگامی که سپاه سردار اسعد بختیاری از جنوب و ستارخان و باقرخان از تبریز در دروازه قزوین به هم میپیوندند ساخته است (ن.ک: آرینپور، ۱۳۷۲: ۱۶۰ – ۱۶۲):
ای امان از فراقت، امان
مُردم از اشتیاقت، امان
از که گیرم سراغت، امان (امان امان امان امان)
مژده ای دل که جانان آمد
یوسف از چه به کنعان آمد
دور مشروطهخواهان آمد (امان…)
عارف و عامی سر می نشستند
عهد محکم به ساقی بستند
پای توبه را بشکستند (امان…)
(حائری، ۱۳۶۲: ۳۴۱)
عارف قزوینی تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را در دی ۱۲۹۰ پس از فتح تهران به دست ملیها و دوره دوم مجلس شورا به یاد نخستین قربانیان راه آزادی در آذربایجان و گیلان ساخته و به خاطر عشقی که حیدرخان عمو اوغلی به آن داشت، به او تقدیم کرده است. این تصنیف آن روزها با آواز زری و تار آرشاک خان شور و غوغایی به پا کرد و ورد زبان مردم بود:
تصنیف دشتی:
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کج رفتاری ای چرخ، چه بد کرداری ای چرخ…
(سپانلو، ۱۳۷۵: ۶۷ – ۶۹)
این تصنیف در نخستین ساعات انقلاب در بیست و دوم بهمن ۵۷ نیز از رادیو پخش شد. تصنیف زیر را عارف در تابستان ۱۲۹۲ در دستگاه دشتی سروده است. در آن هنگام ناصرالملک، نایب السلطنه در اروپا بود، چون در اواخر آن سال به ایران بازگشت، این تصنیف را با بعضی گزارشهای نادرست به او دادند و عارف از بیم آنکه مبادا دستور دستگیریش داده شود، به شاه عبدالعظیم گریخت:
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوهها ز دست زمانه کردم
آستین چو از چشم برگرفتم
سیل خون به دامان روانه کردم…
شد چو ناصرالملک مملکتدار
خانه ماند و اغیار، لیس نفس فی الدار…
(ن.ک: سپانلو، ۱۳۷۵: ۸۸ – ۹۰)
تصنیفهای عارف با اجراهای گروه های «عارف» و «شیدا» و بعد در گروه «چاووش» به کوشش لطفی، علیزاده، مشکاتیان و شجریان بازاجرا شده است.
محمد رضا میرزاده عشقی شاعر دوره بیداری ایران است و آخر هم به خاطر نامی که داشت، ایمانی که داشت، شعرها و مقالههایی که سروده و نوشته بود، در روز دوازده تیرماه همان سال هنگام صبح در اثر گلوله دو ناشناس کشته شد. نمایشنامه «رستاخیز شهریاران» از عشقی بسیار موثر و دلنشین و شعرهای آن با موسیقی همراه بود. ارکستر کوچکی نغمهها را مینواخته است و چند تن که صدایی خوش داشتند شعرها را میسراییدند. موضوع نمایشنامه بر اساس خوابی است که عشقی در عبور از خرابههای مداین و ایوان کسری دیده و آن را به صورت نمایشنامه در آورده است. دکور، منظره خرابههای آثار باستانی است و در آغاز نمایشنامه، عشقی با لباس درویشی در سن ظاهر شده و با اندوه و حیرتی که از دیدن این آثار خراب به او دست داده است چند بیت میخواند که آغاز آن چنین است:
این در و دیوار دربار خراب
چیست یارب وین ستون بیحساب
زین سفر گر جان به در بردم دگر
شرط کردم ناورم، نام سفر…
(ن.ک: آرینپور، ۱۳۷۲: ۳۶۱ – ۳۶۵)
«عشق به وطن» شعر دیگری از اوست که با آهنگسازی کوروش یغمایی بازاجرا شده است:
خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم
برداشتند، فکر کلاه دگر کنم…
(ن.ک: عشقی،۱۳۴۲: ۳۸۰)
در ادامه این روند در شعر ابوالقاسم لاهوتی واقعگرایی و زبانی بسیار ساده با نگاهی وطنپرستانه مانند عشقی، راه را به سوی شعر مدرن بعدی میگشاید.
ابوالقاسم لاهوتی بر اساس درونمایه سرود «انترناسیونال» که سرود جهانی کارگران است شعری فارسی ساخت که بین تمام گروههای چپ در ایران همیشه رواج داشته و شناخته شده بوده است. او در سال ۱۳۳۵ در مسکو درگذشت (ن.ک: آرینپور، ۱۳۷۲: ۳۸۱).
… روز قطعی جدال است آخرین رزم ما
انترناسیونال است نجات انسانها
(ناشناخته، ۱۳۵۹: ۱۴)
غزل «میهن، ای میهن» او را نیز محمدرضا شجریان با آهنگ جلیل عندلیبی بازاجرا کرده است:
تنیده یاد تو، در تار و پودم، میهن، ای میهن!
بود لبریز از عشقت، وجودم، میهن، ای میهن!
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی،
فدای نام تو، بود و نبودم، میهن، ای میهن!
(ن.ک: دیهیمی، ۱۳۹۵: ۲۷۷ و ۲۷۸)
اشرف الدین حسینی به عنوان محبوبترین شاعر ملی عهد انقلاب، حامی و طرفدار طبقههای زحمتکش و تنگدست جامعه بود و اینگونه نام و یادش در تاریخ مبارزههای میهنی ایران جاودانه ماند. وی در سال ۱۳۱۳ در بیماری و فقر و تنگدستی از دنیا رفت. در زیر دو نمونه از شعرهای او را میآوریم:
«بیکس وطن»:
ای غرقه در هزار غم و ابتلا وطن
ای در دهان گرگ اجل مبتلا وطن
ای یوسف عزیز دیار بلا وطن
قربانیان تو همه گلگونقبا وطن
بیکس وطن غریب وطن بینوا وطن…
(اشرف الدین حسینی، ۱۳۶۲: ۲۴۱ و ۲۴۲)
«مرثیه»:
گردیده وطن غرقه اندوه و محن وای
ای وای وطن وای
خیزید و روید از پی تابوت و کفن وای
ای وای وطن وای…
(همان: ۱۱۵ – ۱۱۷)
این دو ترانه با آهنگسازی فرید زلاند و تنظیم آندرانیک بازاجرا شده است.
امیرجاهد (۱۲۷۴ – ۱۳۵۶) از اندک ترانهسرایانی است که هم آهنگ و هم کلام را خود میساخت. جاهد در اواخر زمامداری احمدشاه قاجار وقتی سربازان روسیه تزاری مشغول غارت بخشهای بسیاری از مملکت بودند ترانهای میسازد با مطلع «ز جفای دشمنان سر و تن من/ قطعه قطعه همچو وطن من». ترانه در قزوین بین مردم غوغایی بر پا میکند که موجب دستگیری او توسط قزاقها میشود. تا پای چوبه دار میرود که ناگهان خبر میرسد انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه پیروز شده است و او با شورش سربازان در کنسولگری روسیه فرار میکند. ساختههای امیرجاهد از نظر موسیقی بسیار پرقدرت بوده و کلام ترانهها نیز به زیبایی موسیقی آنها است. مشهورترین ترانه امیرجاهد که در دستگاه چهارگاه و با صدای قمرالملوک وزیری در سال ۱۳۰۷ ضبط میشود ترانهای به نام «هزاردستان» است که در آن قمر میخواند:
جاهد این میکده را آب گرفت
کس در این معرکه هشیار نیست…
این درست زمانی است که با چماق املاک مردم را در شمال از آنها میگرفتند. امیرجاهد ابتدا میگوید هزاردستان به چمن و… بعد یکباره گریز میزند که «نیرزد این جهان بدین که بهر دل، دل شکنی/ برون کنی پیرهنی از تنی». به بیان دیگر میبینیم که این بیان اجتماع و درد مردم همچنان سیرش را ادامه داده است. آثار آهنگین امیرجاهد در دیوان او که مجموعهای از شعرها و نتنویسی آهنگها به صورت تصنیفهای وطنی و اجتماعی و عشقی است، نشاندهنده تواناییهای او در ساختن تصنیفها است. او هم مانند عارف قزوینی شعر و آهنگ را خود میساخت. بیشتر آثار امیرجاهد با تار ارسلان درگاهی و مرتضی نیداود و صدای قمر اجرا و ضبط شده است. برای نمونه تصنیف «در ملک ایران»:
داد از جهالت خدا که قدر خود ندانیم
در زندگانی چرا شبیه مردگانیم؟!
که با چشمان بینا به کوره ره روانیم
ز معرفت دوریم، به جهل مستوریم
به مجمع جهانیان، چو عضو رنجوریم…
(حبیبی نژاد، ۱۳۹۹: ۲۹)
ترانههای اجتماعی بیانگر مشکلهای اقتصادی، فقر، عادتهای زشت اخلاقی، مسائل خانوادگی، بدیها و انحرافهای اجتماعی و… است. برخی از ترانههای اجتماعی شامل طنزهای اجتماعی و خانوادگی است که هدف آنها کوچک شمردن افراد است. در طنزهای اجتماعی اغلب شغلها، گروههای اجتماعی، شهرها، گویشها، رفتارهای اجتماعی، رویدادهای روز و رویدادهای تقویمی موضوع ترانه است. «اغلب آثار طنزآمیز در وضعیت خفقان و فشارهای سیاسی و اجتماعی شکل میگیرد و نشاندهنده اعتراض و عدم تابعیت نویسندگان از اوضاع حاکم بر جامعه و سیاستها و هنجارهای مدون شده است» (میرصادقی، ۱۳۷۶: ۲۱۶).
از لابلای این نوع ترانهها به خوبی میتوان سیمای استبداد و شیوه رفتار قدرتهای استبدادی و فشارهای دیوانسالاری را در دورههای تاریخی دید. گاه از قالب طنز برای بیان موضوعهای سیاسی و اجتماعی استفاده میشود. آنجا که مبارزه نابرابر سودی ندارد، طنز برندهترین و کاریترین وسیله و پوششی است که هدفهای جدی را دنبال میکند. برای نمونه نادرمیرزا در تاریخ تبریز در اشاره به معدنهای دهخوارقان (آذرشهر) میگوید که کنیزان سرایی از زبان گاوهای گردونهها چنین میسرودند:
من سنگ مرمر میکشم
از جور نادر میکشم
(ن.ک: احمد پناهی، ۱۳۸۳: ۱۴۵)
از کسانی که در دورههای بعد به واژههای عامیانه توجهی ویژه داشت، یغمای جندقی است. یغما در ساختن مرثیهها و نوحههای گوناگون دارای آثار مبتکرانه است و برخی از مرثیههایش در عزای «شهیدان کربلا» است. او نخستین بار در کتاب «آثار مرادیه» از قالب تعزیه برای هجو استفاده کرده است. او هجونامهای در مخالفت با علیمرادخان تونی تنظیم کرد و چارچوب تعزیه را برای این کار برگزید. اقدام او در مسخ کردن در قالب تعزیه، ابتکاری بسیار جالب در قلمرو تعزیههای شادیبخش است. «چه بسیار بوده است که مردم ایران در سراسر تاریخ کهنسال این مرز و بوم، چون با شکست و نابسامانی روبرو شدهاند، برای ارضای حس انتقام خویش، زبان به هجو گشودهاند و در هر هنگامه و انقلاب، ملت با سرودن اشعار هجوآمیز، دشمن را فرو کوفته است» (کاسب، ۱۳۶۶: ۱۵۳). علیمراد خان تونی که یغما این هجونامه را برای او ساخته است، از افراد غارتگر خراسان بود. ناصرالدین شاه قاجار که شنیده بود یغمای جندقی علیمراد خان تونی را به سبکی جالب و تازه به باد هجو گرفته است، خواست که این تعزیه را به نمایش درآورند و چنین کردند. علیمراد خان که از این موضوع اطلاع یافت و به روایتی خود نیز جز بینندگان بود، بعد از مدتی کوتاه، از غصه مرد.
کسی حکایت از این خوبتر ندارد به یاد
که بر مراد مرادی دزد لعنت باد
پس از یغمای جندقی، محمدعلی افراشته از قالب تعزیه برای هدفهای سیاسی و اجتماعی استفاده کرد. تفاوت کار افراشته با یغما در این است که یغما آن را برای بیان موضوعهای محدود شخصی به کار میبرد اما افراشته موضوعهای اجتماعی را مطرح میکند. از افراشته چهار تعزیه در مجموعه آثارش آمده است. در تعزیه «در دیوان بلخ» عدالت و داوری در محکمهها مورد طنز و نقد قرار گرفته است. «تعزیه در بخشداری» نظام اداری و انتظامی را در رابطه با مسائل مالک و زارع را هدف قرار میدهد. «تعزیه در کورهپزخانه» به مسائل کارگری و فقر کارگران کورهپزخانه و ستم و طمع کارفرما توجه دارد. «تعزیه قبله عالم» یک تعزیه سیاسی است که در آن واقعه شب کودتای نهم اسفند ۱۳۳۱ که گفته میشود طی آن قرار بود به بهانه خروج شاه از کشور دولت مصدق به سقوط کشانده شود به تمسخر گرفته شده است.
ایها الناس بدانید همه
بعد از این گرگ رود توی رمه
گرگ با میش خورد یکجا آب
کشور بلخ شود مثل گلاب
قاضی ای آمده در شهر شما
مومن و خوش صفت و مرد خدا…
(ن.ک: جندقی، ۱۳۶۲: ج ۱: ۳۹ – ۴۴)
لحن مطایبهآمیز در همه ترانههای عامیانه دیده میشود ولی برخی از آنها بطور ویژه به نقد و مسخرگی و متلکگویی میپردازند که شامل انتقاد نسبت به لایههایی است که مورد محبت عامه نبودهاند و هیچ چیز از این طبیعیتر نیست زیرا ترانههایی که بیانگر احساس مردم ساده است، ناچار باید پرخاش و رنج و محروم بودن آنها را بیان کند. این ترانهها در انتقاد از مالک، از روحانیون پیرو فئودالها یا در بیان فقر تودهها است مانند:
گنجشکک اشی مشی
لب بوم ما نشین
بارون میاد تر میشی
برف میاد گوله میشی
میافتی تو حوض نقاشی
کی در میاره؟ فراش باشی
کی میکشه؟ قصاب باشی
کی میپزه؟ آشپزباشی
کی میخوره؟ ملاباشی
(هدایت، ۱۳۱۰: ۱)
ستمهای حاکمان دوره قاجار، ترانههای تکمچیهای آذری را با طنز و هجو همراه ساخت و گیلانیها هم آمدن ماموران نظمیه و امنیه سوئد به ایران را در دوره احمدشاه جهت برقراری نظم و سامان دادن قشون ایران بهانه قرار دادند و در ترانههای نوروزی رویدادهای سیاسی و اجتماعی را بازگو کردند:
بلی این دولت از لطف آجان است
که با تنظیم و رافت توامان است
سرخوان: جهان پیر ما از نو جوان شد
چه احمد، شاه ما ایرانیان شد
چنین لطفی از او بر ما عیان شد
سوئدی آمد و ایران آجان شد
(ن.ک: احمدپناهی، ۱۳۸۳: ۱۴۶)
پس از شروع مبارزههای جنگلی میرزا کوچک خان، نوروزیهای زیادی که بطور عموم درباره آزادی و آزادیخواهی بود توسط مردم گیلان و دیلمان خوانده شده است.
اساس عدل در گیلان نهادند
به دشمن تیرهای خود گشادند
از ایشان ملت مظلوم شادند
دعا گویند بر ایشان، هر مه و روز
بیاید خرم و خوش عید نوروز
شود میرزا در این نوروز پیروز
(ن ک: میر ابوالقاسمی، ۱۳۵۷: ۱۴۷ – ۱۵۰)
۵/۱/۱ شرح حال مبارزان سیاسی
این ترانهها شرح حال مبارزان سیاسی و رشادتهای آنان است؛ مانند ترانه احمدخان دشتی، ترانه میرزا کوچک خان در گیلان و ترانه عمو اوغلی در آذربایجان که در قبل بیان شد. مردمیترین بخش ادبیات مقاومت را ترانهها تشکیل میدهند. در زیر به نمونههایی مانند ترانه «دایه دایه»، «احمدخان دشتی» و «میرزا کوچک خان» میپردازیم.
«دایه دایه» از ترانههای آوازی مشهور لرستان است. گویا بیت ترجیع این ترانه یعنی«دایه دایه وقت جنگه/ وقت دوسی وا تفنگه» در بعد از دوره مشروطه وارد این ترانه شده و پیش از آن بیت زیر ترجیع ترانه بوده است «علی مَه خون، علی مَه خون/ اِ خدا مُردم دی زندون».
دایه دایه وقت جنگه
وقت دوسی وا تفنگه
دِ قلا کرده و در شمشیر و دستش
از قلعه بیرون زده و شمشیر به دست اوست
چی طلا برق می زنه لقوم اسوش
لگام اسبش چون طلا برق می زند
دایه دایه وقت جنگه
مادر، مادر وقت جنگ است
قطار که بالای سرم پُرش دشنگه…
قطار بالای سرم پر از فشنگ است…
(سیف زاده، ۱۳۷۷: ۱۶۷ و ۱۶۸)
ترانه «احمدخان دشتی» را مردم دشتستان در مرثیه شهادت احمد خان دشتی از مردان دلیر ناحیه جنوب سرودهاند. در سال ۱۲۷۳ ه. ق به سبب فتح هرات به دست سپاهیان ایران، بین ایران و انگلیس دشمنی روی داد. حاکم بوشهر از تنگستانیها کمک خواست. باقرخان کلانتر تنگستان و احمدخان پسر دلیرش با چهارصد نفر تفنگچی با نیروهای مجهز انگلیس وارد نبرد شدند و سرانجام صدها نفر از انگلیسیها و احمد خان و گروهی از یاران او کشته شدند. این ترانه بازتابی از خاطره احمد خان و دلیریهای اوست.
خبر اومد که دشتستون بهاره
زمین از خون احمد لاله زاره
خبر ور مادر پیرش رسونید
که احمد یک تن و دشمن هزاره
(ن.ک: احمد پناهی، ۱۳۸۳: ۴۱۲)
این جستار را با ترانهای شور انگیز که یاد و نام همه مبارزات میهنی را زنده میکند به پایان میرسانیم. ترانه «میرزا کوچک خان»:
چقدر جنگل خوسی، ملت واسی، خسته نوبستی
تره گومای میرزا کوچک خانای
می جان جانانای
تره گومای سردار گیلانای…
برگردان: چقدر در جنگل میخوابی، به خاطر ملت، خسته نمیشوی، با تو هستم، میرزا کوچک خان؛ جان جانان منی، با تو هستم سردار گیلانی… » (ناشناخته، ۱۳۵۹: ۳۲۴ و ۳۲۵) شعر این تصنیف را گویا خواهر میرزا سروده است. این ترانه را علیرضا شوریده بازاجرا کرده و ماندگار شده است.
۶.نتیجهگیری
ترانههای تاریخی که دارای ویژگیهای بلاغی هستند قدمتی به اندازه تاریخ ترانه دارند. این ترانهها به دور از پیچیدگی برای درک پیامها، با استفاده از زمینه جذب کننده موسیقی میتوانند پیامرسان هنری موثری برای اجتماع باشند. از طرفی کار تصنیفهای عامیانه اهمیت دارد. تا یک حادثه قابل توجهی در اجتماع رخ داده است، بیدرنگ سرایندگانی گمنام تصنیفهایی از روی ذوق سرودهاند و آهنگ آن را نیز رویش گذاشتهاند و این روند با زیباییهای ادبی ویژه تا امروز ادامه دارد.
در این ترانهها دادخواهی و مبارزه با ظلم و ستم نمود دارند و در بخشهای ترانههای اجتماعی که شامل ترانههای محلی انتقادی نیز هست و شرح حال مبارزان سیاسی دستهبندی میشوند. پیش از عارف قزوینی قطعههای اندکی در ترانههای عامیانه وجود داشت که مضمونهای سیاسی و اجتماعی و انتقادی را در قالب ترانه عرضه میکردند. بعد از عارف قزوینی نیز ترانههای اجتماعی به فراخور شرایط و رویدادهای اجتماعی و سیاسی در دوره مشروطه تولید و عرضه شدهاند. برای نمونه برخی قطعههای ساخته شده روی نمایشنامه میرزاده عشقی، نمونههایی از این دست به شمار میآیند. در این ترانهها که با زندگی اجتماعی مردمی سادهزیست ارتباط دارند به خیالپردازی کمتر توجه میشود و بیشتر با رویدادهای تاریخی و پایداری و مقاومت مردم ایران پیوند میخورند.
*محمدامین محمدپور پژوهشگر تاریخ ادبیات فارسی است.
منابع:
۱.ابن خردادبه (۱۳۷۰)، المسالک و الممالک، برگردان حسین قره چانلو، چاپ اول، تهران: نشر نو
۲.ابوالقاسمی، محمد تقی (۱۳۵۷)، سرزمین و مردم گیل و دیلم، چاپ اول، رشت: طاعتی
۳.آرینپور، یحیی (۱۳۷۲)، از صبا تا نیما، چاپ پنجم، تهران: زوار
۴.احمدپناهی، محمد (۱۳۸۳)، ترانه و ترانهسرایی در ایران: سیری در ترانههای ملی ایران، چاپ اول، تهران: سروش
۵.احمدی، مرتضی (۱۳۹۲)، کهنههای همیشه نو: ترانههای تخت حوضی، چاپ نهم، تهران: ققنوس
۶.نجوی شیرازی، ابوالقاسم (۱۳۷۱)، گذری و نظری در فرهنگ مردم، چاپ اول، تهران: اسپرک
۷.بهرنگی، صمد (۱۳۴۸)، مجموعه مقالهها، چاپ اول، تبریز: شمس
۸.تاریخ سیستان (۱۳۹۸)، تصحیح محمد تقی بهار، ویرایش جعفر مدرس صادقی، چاپ اول، تهران: هرمس
۹.جندقی، یغما (۱۳۶۲)، مجموعه آثار یغمای جندقی، تصحیح علی آل داود، چاپ اول، تهران: طوس
۱۰.حائری، هادی (۱۳۶۴)، عارف قزوینی شاعر ملی ایران، چاپ اول، تهران: جاویدان
۱۱.حبیبی نژاد، مهران (۱۳۹۹)، جاودانهها، چاپ اول، تهران: ماهریس
۱۲.حسینی، اشرف الدین (۱۳۶۲)، کلیات نسیم شمال، چاپ اول، قم: مطبوعات حسینی
۱۳.دیهیمی، ایرج (۱۳۹۵)، عالیجناب مهربان ترانه، چاپ اول، تهران: نگاه
۱۴.ژوکوفسکی، والنتین (۱۳۸۲)، اشعار عامیانه ایران در عصر قاجار، به کوشش عبدالحسین نوایی، چاپ اول، تهران: اساطیر
۱۵.سپانلو، محمد علی (۱۳۷۵)، شهر شعر عارف، چاپ اول، تهران: علمی
۱۶.سیف زاده (۱۳۷۷)، پیشینه تاریخی موسیقی لرستان، چاپ اول، تهران: افلاک
۱۷.شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۸)، موسیقی شعر، چاپ دهم، تهران: آگه
۱۸.شمیسا، سیروس (۱۳۸۶)، سیر رباعی در شعر فارسی، چاپ اول، تهران: علم
۱۹.عشقی، میرزاده (۱۳۴۲)، کلیات میرزاده عشقی، به کوشش علی اکبر مشیر سلیمی، چاپ اول، تهران: امیرکبیر
۲۰.کاسب، عزیز الله (۱۳۶۶)، چشم انداز تاریخی هجو، چاپ اول، تهران: عزیز الله کاسب
۲۱.گلبن، محمد (۱۳۸۲)، بهار و ادب فارسی: مجموع یک صد مقاله از ملک الشعرا بهار، چاپ سوم، تهران: علمی و فرهنگی
۲۲.میر ابوالقاسمی، محمد تقی (۱۳۵۷)، سرزمین و مردم گیل و دیلم، چاپ اول، رشت: طاعتی
۲۳.میر صادقی، میمنت (۱۳۷۶)، واژهنامه هنر شاعری، چاپ سوم، تهران: کتاب مهناز
۲۴.ناشناخته (۱۳۵۹)، سرود کوهستان، چاپ اول، تهران: سازمان کوهنوردی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران
۲۵.هدایت، صادق (۱۳۱۰)، اوسانه، چاپ اول، تهران: فردوسی
No comments:
Post a Comment