من از اینکه متهم به عضویت چنین حزبی هستم، احساس آدمی را دارم که تا گلو در لجنزاری فرورفته باشد
«بدان زمان که به گیلان به خاک و خون غلتند
به پایمردی، یارانِ من به زندان در،
مرا تو درسِ فرومایه بودن آموزی
که توبهنامه نویسم به کامِ دشمن بر؟
نجاتِ تن را زنجیرِ روحِ خویش کنم
ز راستی بنشانم فریب را برتر؟
ز صبحِ تابان برتابم ــ ای دریغا ــ روی
به شامِ تیرهی رو در سفر سپارم سر؟
قبای دیبه به مسکوکِ قلب بفروشم
شرف سرانه دهم وانگهی خرم جُلِ خر؟»
این همان شعری است که احمد شاملو (الف.بامداد)، شاعر معاصر، سال ۱۳۳۳ در زندان قصر سرود؛ او که با دیدن رفتارهای همبندانش از حزب توده دلزده شده بود، از امضای توبهنامه سر باز زد و شعر «نامه» را سرود. شاملو پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به استناد ماده پنج حکومت نظامی در چاپخانه روزنامه اطلاعات دستگیر شد. او را ابتدا به زندان موقت شهربانی بردند و شعر «لالایی برای بیداری» را آنجا سرود که در مجله امید ایران (شماره ۱۲؛ ۳۰ مرداد ۱۳۳۳) چاپ شد. او ۱۳ تا ۱۴ ماه در زندان قصر به سر برد و شعرهای شعری که زندگیست، شبانه (من سرگذشت یأسام…)، شبانه (با هزاران سوزن الماس…)، شبانه (وه! چه شبهای سحرسوخته…)، شبانه (یه شب مهتاب…)، بارون و مرگ نازلی (در رثای وارطان سالاخانیان) را در زندان قصر سرود و زمستان ۱۳۳۳ از زندان آزاد شد.
شاملو سال ۱۳۳۲ روزنامه آتشبار را سردبیری کرد و به علت همکاری با این روزنامه، تحت پیگرد قرار گرفت. طبق زندگینامه منتشرشده در سایت رسمی احمد شاملو (shamlou.org) به کوشش آیدا سرکیسیان (شاملو)، او سال ۱۳۳۲ وارد حزب توده میشود اما «دو ماه بیشتر نمیپاید.»
شاملو در شعر «نامه» اشارهای به دوران زندانش در گیلان کرده که یادآوری دوره بازداشت او در زندان متفقین به اتهام همکاری با آلمانهاست؛ او سال ۱۳۲۱ در ۱۷ سالگی (تولد ۲۱ آذر ۱۳۰۴) به خاطر فعالیت علیه متفقین در تهران بازداشت و به بازداشتگاه سیاسی شهربانی در تهران و اسفند همان سال به بازداشتگاه سیاسی شوروی در رشت منتقل میشود و کل سال ۱۳۲۲ را در بازداشتگاه سیاسی شوروی در رشت میگذراند تا پاییز ۱۳۲۳ که پس از ۲۱ ماه از زندان آزاد میشود. او سالها بعد در مصاحبه با مجله آدینه گفت: «من در «بازداشت سیاسی» متفقین بودم، و این با وضع یک «زندانی جنگی» فرق دارد. کشورمان هم در سالهای سیاه جنگ دوم دچار لطمات جنگی و طیفی جنگ بود نه زیر آوار مستقیم آن. با وجود همه اینها وضع اسفناک من در آن شرایط سخت قابل بررسی است؛ چرا که به تمام معنی پیازی شده بودم قاطی مرکبات. موجودی بودم به اصطلاح معروف «بیرون باغ». پسربچهای را در نظر بگیرید که پانزده سال اول عمرش را در خانوادهای نظامی، در خفقان سیاسی و سکون تربیتی و رکود فکری دوره رضاخانی طی کرده و آن وقت ناگهان در نهایت گیجی، بیهیچ درک و شناختی، در بحرانهای اجتماعی سیاسی سالهای ۲۰ در میان دریایی از علامت سؤال از خواب پریده و با شوری شعلهور و بینشی در حد صفر مطلق، با تفنگ حسنموسایی که نه گلوله دارد و نه ماشه، یالانچی پهلوان گروهی ابلهتر از خود شده است که با شعار «دشمن دشمن ما دوست ما است» ناآگاهانه - گرچه از سر صدق - میکوشند مثلا با ایجاد اشکال در امور پشت جبهه متفقین آب به آسیاب دارودسته اوباش هیتلر بریزند! البته آن گرفتاری، از این لحاظ که بعدها «کمتر» فریب بخورم و یا هر یاوهای را شعاری رهاییبخش به حساب نیاورم برای من درس آموزندهای بود.»
مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی اول مرداد در آستانه بیستودومین سالگرد درگذشت احمد شاملو، تصویر دستنوشته او در بهمن ۱۳۳۳ در اعلام انزجار از حزب توده را برای نخستین بار منتشر کرد. او در نامه خود خطاب به فرماندار نظامی تهران در ۱۰ بهمن ۱۳۳۳ نوشته که «اینجانب احمد شاملو به هر ترتیب که مقرر فرمائید حاضر به انزجار از حزب توده هستم. به طوری که در روزنامههای مختلف، مطالب مختلفی که نوشتهام شاهدست هیچگاه عضو حزب توده نبودهام و هرگز مطالبی که در روزنامهٔ آتشبار نوشتهام نخواهد توانست چنین اتهامی را به اینجانب وارد کند. در تمام اطلاعاتی که شخص جنابعالی با زحمات شبانهروزی دربارهٔ حزب توده و اعضای آن کسب فرمودهاید اینجانب با اطمینان سوگند یاد میکنم که هیچگاه نه تا حال و نه در آینده اسمی از بنده نبوده و نخواهد بود. در روزنامهٔ فوقالذکر اینجانب فقط و فقط مسئول صفحهٔ سوم آن که مطالبی در زمینهٔ فولکلور چاپ میکرده بودهام و غیر از آن نیز تنها یکبار یک مقالهٔ اضافی نوشتهام که آن هم دارای امضاء است و مطلب آن روشن است. با این وجود چنانچه امر فرمائید به هر ترتیب حاضر به انزجار از حزب توده هستم.»
در نامه دیگری که تاریخ ۱۳۳۳/۱۱/۱۱ را دارد شاملو در نامهای خطاب به «هموطنان عزیز» نوشته «اینجانب احمد فرزند حیدر شهرت شاملو شناسنامه ۵۵۵۶۵ صادره از بخش ۲ تهران شغل مترجم سفارت مجارستان اینک در اثر تماس و همکاری نزدیک به من ثابت شد برخلاف تمام گفتهها و تبلیغات زهرآگین عملیات حزب غیرقانونی توده بغیر از خیانت به مادر وطن و سوق دادن ایران عزیز به پرتگاه نابودی و اضمحلال چیز دیگری نبوده و سران روباه صفت آن مطلقا جاسوس بیگانه بودهاند و هستند. علیهذا ضمن کنارهگیری برای همیشه از این حزب منفور و ننگین، وفاداری خود را به قانون اساسی و سلطنت مشروطه بخصوص شاهنشاه جوانبخت و رعیتپرور ایران اعلام داشته و به هموطنان گرامی یادآور میشوم که دیگر فریب مشتی عناصر پلید و بیدین و بیایمان را نخورده، مخصوصا اینکه در این اواخر این حزب خائن دین و مذهب و خدا را کنار گذاشته و بیدینی و بیناموسی را ترویج و تبلیغ میکردند.»
کتابچه پرسش و پاسخ ساواک از شاملو
شاملو در بهمن ۱۳۳۸ درحالی که رئیس سازمان سمعی و بصری ادارهکل اطلاعات و روابط عمومی وزارت کشاورزی بود، به خاطر سوابق همکاری او با حزب توده و دستگیری در جنگ جهانی دوم، توسط ساواک احضار شد و از او توضیح خواستند. به نوشته او «در سال ۱۳۳۲ اینجانب در سفارت مجارستان مترجم و متصدی چاپ بولتن بودم. پس از آنکه از زندان آزاد شدم قرار شد اینجانب مجددا در سفارت مزبور استخدام شوم، لیکن سفارت حاضر به استخدام مجدد اینجانب نشد.» دلیل استخدام شاملو در وزارت کشاورزی در سال ۱۳۳۸ چنانکه او توضیح داده تهیه فیلمی با کمک این وزارتخانه برای جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی ایران بود.
شاملو ۲۴ بهمن ۱۳۳۸ نزد کارشناس ساواک حاضر شد و در پرسش و پاسخی مکتوب به سؤالات شخصی و سیاسی پاسخ داد. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی دوم مرداد ۱۳۹۷، برای نخستین بار دفترچه ۱۶ صفحهای پرسش و پاسخ مکتوب را منتشر کرد که در آن شاملو نوشته است: «نسبت به حزب توده حاضر به ابراز انزجار هستم، ولی به طور قطع این عمل لطمه به حیثیت اینجانب خواهد زد. چون اینجانب که همیشه با افراد این حزب به نام فردی که برای پیشبرد مقاصد سیاسی از جاری شدن خون وحشت داشته بحث کردهام و گفتهام که هرگز حاضر نیستم عضویت هیچگونه حزبی را بپذیرم و هرگز حاضر نیستم در مسائل سیاسی که با کار هنری من منافات دارد ابراز عقیده و سلیقهئی بکنم. اکنون نوشتن انزجارنامهئی نسبت به فلان حزب معلوم نیست دلیل بر چیست! با وجود این چنانچه لازم باشد، و چنانچه این اقدام اتهامی را از اینجانب سلب کند حاضرم.»
شاملو در پاسخ مکتوب به یکی از ۳۹ سؤال «کتابچه مشخصات و بیوگرافی» نوشته: «در باب حزب توده اعتقاد من اینست که این حزب مطلقا نمیتواند اساسی داشته باشد. زیرا آنچه افرادی را به روی آن متمرکز کرده بود، فقط عبارت بود از کمپلکس فقر و کمپلکسهای جنسی - این نکته بعدها به کَرات روشن شد. من از اینکه متهم به عضویت چنین حزبی هستم، احساس آدمی را دارم که تا گلو در لجنزاری فرورفته باشد. من از این بابت فوقالعاده متاسفم و نمیدانم چرا نوشتههای ضد تودهئی اینجانب نتوانسته این اتهام را از من سلب کند.»
شاملو تاکید کرده که «اینجانب در هیچ یک از احزاب شرکت، عضویت و فعالیتی نداشتهام. حزب توده کوششهای زیادی کرد که مرا عضو خود کند لیکن چون همیشه اینجانب معتقد بودهام که افراد این حزب ۹۵ درصد به علت محرومیتهای جنسی و کمپلکسهای فقر در آن حلقه زدهاند، هرگز حاضر به عضویت آن نشدم، حتی عدهئیشان مرا جاسوس میدانستهاند.»
شاملو به این سؤال که چه عواملی سبب شده با حزب توده همکاری نمایید، پاسخ داده: «جز اینکه گاهی اشعار اینجانب در جراید چپ (چنانکه در جراید غیرچپ و یا کاملا آزاد) چاپ میشد، هیچگونه همکاری دیگری نداشتهام. در همان حال که اشعار من در جراید چاپ میشد، مطالبی هم بر علیه آنها منتشر میکردهام، از قبیل «چین زیر چکمهٔ سرخ» که با امضای من در روزنامه نسیم شمال چاپ شد. یا مقالهئی مربوط به تئاتر سعدی که در مجله فرهنگ صبح به چاپ رسید.»
او یادآوری کرده «اینجانب در زندان قصر که بودم کتابچهئی به اسم «۲۸ مرداد» توسط شخصی به اسم آگاه که در زندان بود دریافت و مطالعه کردم. در این جزوه، مطالبی بود که قبل از هر چیز اسباب خنده و تفریح بود، منجمله اینکه در آنجا، نویسنده به شدت و با حدت زائدالوصفی، اعضای حزب را به باد ریشخند و استهزا گرفته بود!»
شاملو دوستان حزبی خود و کسانی که به حزب تمایل داشتهاند را نام برده است: محمدعلی جعفری هنرپیشه تئاتر، انتظامی (هنرپیشه تئاتر) اسم کوچک او را به یاد ندارم، محمد عاصمی (هنرپیشه تئاتر)؛ «اینها اعضای حزب توده بودند که البته بر سازمان پوشیده نیست.» منظور شاملو، عزتالله انتظامی است که آبان ۹۱ همزمان با افتتاح باغ موزه قصر خاطراتش را از دوره زندان روایت کرده بود: «در دورهای که بختیار، فرماندار نظامی تهران بود بدون هیچ دلیلی طبق ماده ۵ قانون مردم را به زندان میانداختند و هنرپیشهها را میگرفتند. من هم از آن دسته آدمها بودم و در خیابان دستگیر شدم. من را ابتدا بردند توقیفگاه تهران. در آنجا آقای محمدعلی جعفری و خیلی از هنرپیشهها و کارمندان رادیو را دیدم. بعد از چند روز، من و آقای جعفری را به دلیل نداشتن ظرفیت در توقیفگاه به زندان قصر منتقل کردند. آن موقع میگفتند هر کسی را به قصر ببرند دیگر آزاد نمیشود. وقتی ما را به قصر بردند، موهای سرمان را تراشیدند. در آنجا افسری با آقای جعفری دوست بود و ما را در بند یک جا داد که از قضا احمد شاملو هم در آنجا بود. ۱۰،۱۵ نفر که بین آنها قاتل و سارق هم بود در یک اتاق کوچک دور هم جمع شده بودیم. در آن زمان من را شکنجه نکردند ولی اگر ثابت میشد که کسی پرونده دارد و فعالیتهای خاصی انجام میدهد شکنجه میشد. از نظر بهداشتی خیلی بد بود. همیشه با روشویی گرفتاری داشتیم و غذا خیلی بد کیفیت بود. چند ماهی را در قصر بودیم تا اینکه به ما اعلام کردند اگر از گروههای چپ اظهار تنفر کنید از زندان آزاد میشوید. من هم که به حزبی وابسته نبودم بلافاصله این کار را انجام دادم و از زندان آزاد شدم. زمانی که آزاد شدم هنوز آقایان جعفری و شاملو در زندان بودند. آنها کاغذهایی را به من دادند و من به دست خانوادههایشان رساندم.»
شاملو در زندان با محمدعلی جعفری، مهدی اخوان و دکتر حسین آیدین به قول خودش «همکاسه» بود ولی چون یک جلد دستور زبان مفصل در دست تحریر داشت، تقریبا تمام وقت خود را صرف آن میکرد.
نظر شاملو درباره حزب توده پس از انقلاب
این دو نامه سال ۱۳۳۳ در زندان و پرسش و پاسخ سال ۱۳۳۸ در بازجویی مکتوب ساواک نوشته شده است؛ از این جهت نظرات شاملو در آنها قابل اعتبار و استناد نیست به خصوص وفاداری او به شاه و سلطنت؛ اما نظرش درباره حزب توده همان است که حتی پس از انقلاب هم تکرار کرد و از آن نامهها و نوشتهها نمیتوان برداشت توبهنامه داشت: «بعد از کودتای بیست و هشت مرداد رسماً به عضویت حزب توده درآمدم اما پس از جمعبندی مجموع کجرویهای کمیته مرکزی (اگر نخواهم بگویم خیانت مسلم) از قبیل مبارزه جاهلانه با حکومت مصدق و تائید منافع نفتی انگلیس در ایران در بحبوحه مبارزات همگانی در جهت ملی کردن صنایع نفت، و ساکت نشستن در برابر کودتای شاه علیرغم سازمان نظامی گستردهای که داشت، و لو دادن این سازمان که منجر به اعدام شریفترین مردان این مملکت شد (چنان که من هنوز نتوانستهام پس از ۲۵ سال غم شهادت مرتضی کیوان را کهنه کنم) و خطاهای متعدد دیگری که بیشتر عمدی مینماید تا سهوی، از این حزب کنار گرفتم و امروز معتقدم که این حزب یکی از دهها لطمهای است که روسها از ۱۹۲۱ تاکنون به ما زدهاند و شاید یکی از بزرگترین این لطمات است. راهی که کمیته مرکزی میرود، پنداری به عمد در مسیر بیاعتبار کردن سوسیالیسم است. آخرین شاهکارشان شکستن تحریم رفراندوم [جمهوری اسلامی] بود. آقایان که پس از شهریور بیست با چپروی بیمارگونهای با شعار بیجان «دین تریاک تودههاست» به میدان آمدند و سبب شدند جوانانی که برای کار دهقانی به روستاها میرفتند با بادمجان و کدو مورد تجاوز قرار گیرند، حالا کاسه گدایی به دست گرفتهاند و به دریوزگی کفی نان مسلمان شدهاند. من شخصاً عضو هیچ یک از احزاب نیستم. اما به فرض که بودم، چگونه توقع داشتید اتحاد حزب توده را مثلاً در هر مقولهای که باشد با حزب خود بپذیرم؟ من معتقدم، و برای اعتقاد خود دلایل متعدد دارم، که پذیرفتن حزب توده در هر اتحادیهای نقض غرض است و برای اینکه همه چیز را گفته باشم این را هم بگویم که در قضیه رفراندوم، از اینکه حزب توده آن را تحریم کند بیشتر دلهره داشتم تا تائیدش؛ که خوشبختانه دلهره من بیجا بود و «رفقا» ثابت کردند همیشه همان خروس بیمحلند که بودهاند.» (گفتوگو با هفتهنامه «تهران مصور»، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۸)
منبع تاریخ ایرانی
No comments:
Post a Comment