یاداشت وارده: قصابی در میدان «صاحبالامر» میخواست گاوی ذبح کند. گاو از زیر دست وی در رفت و به مسجد قائم گریخت. قصاب ریسمانی برد و درگردن گاو انداخت تا بیرون بکشد. گاو زور داد، قصاب به زمین خورد و در حال قالب تهی کرد. در این وقت بانگ صلوات مردم بلند شد و این امر معجزهای تلقی شد.
پس آن چنان که افتد و دانی، بازار تا یک ماه چراغانی گردید. تبریز شهر «صاحبالزمان» بهشمار آمد و مردم خود را از پرداخت مالیات و توجه به حکم حاکم معاف دانستند. گاو را به منزل مجتهد جامعالشرایط وقت،آقا میرفتاح، بردند و ترمهای رویش کشیدند. مردم دسته دسته با نذر و نیاز به زیارت آن رفته و به شرف سم بوسیاش نایل آمدند و ترمه آن حیوان به تبرک همی ربودند. در عرض یک ماه مویی از گاو به جا نماند و همه به تبرک رفت.
کور و لنگ، غرفهها و شاهنشینهای مسجد را پر کرده بودند. هر روز معجزه و آوازی تازه بر سر زبانها افتاد. بزرگان، پرده و فرش و ظرف به مسجد میفرستادند. کنسول انگلیس هم چهلچراغ فرستاد که هماکنون زیر گنبد مسجد آویزان است.
حاج میرزا باقر، امام جمعه تبریز، که با کنسولگری انگلیس رابطه مستقیم داشت، فتوا داد که هر کس در جوار آن مسجد بهخصوص باده بنوشد یا قمار کند واجب القتل خواهد بود و چون رسما شهر تبریز محل ظهور «امام زمان» اعلام شده بود، پس بنا به روایات و احادیث معتبر، مردم از پرداخت مالیات به دولت و اجرای قوانین وضع شدهی حکومتی معاف بودند.
بالاخره امیرکبیر نیرویی از تهران فرستاد که حاج میرزا باقر امام جمعه، و میرزا علی شیخالاسلام و پسرش میرزا ابولقاسم، که هر سه از ملایان بانفوذ بودند دستگیر و تبعید کنند و با وجود مقاومت آنها و حمایت عوام این مقصود حاصل و غایله تمام شد.
چون روشن شد که این فتنهها نتیجهی تحریک و دخالت مستقیم استیونس، کنسول انگلیس در تبریز بوده، امیرکبیر نامهای به سفارت انگلیس در تهران میفرستد که بخشی از آن چنین است:
“. . . بعد از اینکه مردم اجامر و اوباش تبریز به جهت شرارتهای خودشان در امور مملکتی و اتلاف مالیات دیوانی از برای خود مامن و بستی قرار گذاشته و خودسریها کنند، عالیجاه مشارالیه به جهت تقویت آنها و استحکام خیالاتشان چهلچراغی به مسجد صاحبالزمان فرستاد و بر آنجا توقف کرده، زیاده از حد باعث جرأت عوام و اشرار گشته و پای جسارت را بیشتر گذاشتهاند تا از این خیالات خدا داند چه حادثات بروز و ظهور کند.”
No comments:
Post a Comment