سخنانی از ميچيو كاكو که طرز تلقی شما را از جهان و موجودات فرازمینی تغییر خواهد داد

 


در کهکشان ما ۵۰۰ میلیون ستاره وجود دارد که سیاراتی مانند زمین به دورشان می چرخند و این تعداد خیلی زیاد است ، زمانی که ما به ستارگان آسمان نگاه می کنیم افرادی هم ما را نگاه می‌کنند

  میچیو کاکو


مکتب دیکتاتورها - اینیاتسیو سیلونه

 



مکتب دیکتاتورها

اولین مسئله ای که می خواهم توجه تان را به آن جلب کنم، گرایش عمومی اصالت دادن به دولت و دولتی کردن هر چه بیش تر امور اجتماعی است؛ گرایشی که به موجب آن، دموکراسی با نیت گسترش خود، خودش را تباه می کند. به نظر من، این سرنوشت محتومی است که دموکراسی به زحمت می تواند خود را از دست آن خلاص کند. در واقع، دموکراسی باید به کمک توده های مردم و تولیدکنندگان و سوداگران بشتابد و مشکلات آن ها را حل کند، و برای این کار مجبور است روز به روز نهادهای اجتماعی تازه ای را به نهادهای قدیمی لیبرالی اضافه کند. نتیجه این که قدرت نهادهای اجتماعی در همه جا رشد می کند و به و ضع و حدی می رسد که دموکراسی سیاسی به هیچ وجه نمی تواند آن را کنترل کند. در نتیجه، چیزی که اصطلاحا "حاکمیت مردم" خوانده می شود، هر چه بیش تر حالت مجازی پیدا می کند. بودجهء کشور چنان ابعاد غول آسایی به خود می گیرد که حتی کارشناسان هم از آن سر در نمی آورند. حاکمیت واقعی به دست بوروکراسی می افتد که ذاتا غیرمسئول و مجهول الهویه است، در حالی که قوه ء مقننه به صورت مجمعی از افراد وراجی در می آید که دربارهء مسایل بی اهمیت جر و بحث می کنند. همگام با انحطاط قوهء مقننه، میانگین تعهد اخلاقی نمایندگان هم طبعا سقوط می کند. نمایندگان مجلس فقط به انتخاب دوبارهء خود فکر می کنند. به خدمت گروه های فشاری در می آیند که این انتخاب دوباره را تسهیل می کنند و برای این کار نیازمند مساعدت دستگاه های اداری می شوند.

شش نکته طلایی برای نوشتن

 



شش نکته طلایی برای نوشتن

کم نیستند افرادی که دوست دارند بنویسند اما نمی‌دانند از کجا شروع کنند و از که راهنمایی بگیرند. چه کسی بهتر از نویسنده‌های مشهور می‌تواند راه‌هایی پیش پای نوقلم‌ها بگذارد؟

هریک از نویسنده‌ها راه و روش مختص خودشان را برای نوشتن دارند، اما در همین وادی هم یک‌سری اصول ثابت وجود دارد که می‌تواند به پیش‌روی بهتر تازه‌کارها کمک کند.

«هافینگتون پست» در این گزارش‌ شش راهنمایی کوتاه به علاقه‌مندان به نویسندگی را این‌گونه توضیح داده است:

1- رد شدن از سد صفحه خالی

لنگستون هیوز - منم محتاج آزادیم

 


با ترس یا با ریش گرو گذاشتن

دموکراسی دس نمیاد

نه امروز نه امسال

نه هیچ‌وختِ خدا.

منم مث هر بابای دیگه

حق دارم

که وایسم

رو دوتّا پاهام و


انواع انقلاب - انقلاب مخملی

 



از انقلاب مخملی چکسلواکی چه می‌دانیم؟

اندی کاپسا 

آسو

در ۱۷ نوامبر ۱۹۸۹ خیابان‌های پراگ مملو از دانشجویان معترض شد. هشت روز قبل، دیوار برلین فرو ریخته بود و به نظر می‌رسید که موج آزادی از برلین به پایتخت چکسلواکی رسیده است. پلیس کوشید تا تظاهرکنندگان را به عقب براند و آزادی‌خواهیِ آنان را سرکوب کند اما به نظر می‌رسید که مردم در برابر وحشی‌گری حکومت مصونیت یافته‌اند؛ قدرت‌نمایی حکومت تنها مقاومت مردم را برمی‌انگیخت.


در روزهای بعد شهروندان چکسلواکی از سنین مختلف به دانشجویان پیوستند. در ۲۰ نوامبر، نیم میلیون چک و اسلواک در خیابان‌های پراگ بودند و میدان وِنسِسلاس را اشغال کردند. کمونیست‌ها بیرون رانده شدند. در پایان سال ۱۹۸۹، چکسلواکی در آستانه‌ی انتخاب نخستین رئیس جمهور خود از سال ۱۹۴۸ بود.


رویدادهای آن دوران سرنوشت‌ساز به انقلاب مخملی شهرت یافت. هر چند انقلاب مخملی نسبتاً سریع پایان یافت اما تمهید مقدماتش چند دهه طول کشیده بود.

خزان «بهار پراگ»

شیرکو بیکس - زن آزادی آزادی

 


زن در اشعار شیرکو بیکس
عصمت صوفیه
همیشه بوده‌اند شاعرانی که درد‌ها و بی‌عدالتی‌ها و نارسایی‌های فرهنگی را در قالب سروده‌هایشان به گوش دنیا رسانده‌اند. شیرکو بیکس یکی از این شاعران است. او بیش از پنج دهه شعر سرود و با شعر‌هایش زیست.
شیرکو بیکس، شاعر کرد
شیرکو در شعرش ناممکن‌ها را ممکن می‌کند. به هر پدیده‌ای و به هر جمادی جان می‌دهد. گیاهان و طبیعت و اشیاء و پدیده‌ها در شعر شیرکو دقیقاً مانند یک انسان، شادی و غم و خاطره دارند: رعد و برق عاشق می‌شود؛ گوشواره خودکشی می‌کند؛ صندلی خاطراتش را بازگو می‌کند.

روزگاري كه وحشت حاكم بود


گناه وقايع‌نگار فريب‌خورده

پاوائو پاوليسيج مترجم: اسدالله امرايي

پاوائو پاوليسيچ نويسنده‌ی اهل يوكسلاوي سابق است كه در سال 1946 به دنيا آمده است .اين نويسنده از جمله نويسندگان پركار اروپاي شرقي به شمار مي‌آيد كه در ژانرهاي مختلف ادبي كار كرده است.

روزگاري كه وحشت حاكم بود، بازداشت‌هاي دسته جمعي در دستور روز قرار گرفت. شب‌ها اين كار را مي‌كردند. گروهي با چهره‌ي پوشيده در مي‌كوفتند و دستور مي‌دادند صاحبخانه‌ي خواب آلود لباس بپوشد. بعد هم او را به يكي از زندان‌هاي كوچك شهر مي‌بردند كه مثل قارچ در جاي جاي شهر مي‌روييد. گاهي پاسبان‌ها تمام خانواده را يك‌جا بازداشت مي‌كردند و مادر بزرگ‌ها و بچه‌ها را هم كه دم اجاق خواب بودند، با خود مي‌بردند.

پروین اعتصامی: پیرمرد تهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی می‌گذراند

 



 پروین اعتصامی:

پیرمرد تهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی می‌گذراند و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم می‌ساخت.

از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود دهقان مقداری گندم در دامن لباسش ریخت

پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و به سوی خانه دويد.

در همان حال با پروردگار از مشکلات خود سخن می‌گفت :

و برای گشایش آنها فرج می‌طلبید و تکرار می‌کرد:

ای گشاینده گره‌های ناگشوده، عنایتی فرما

و گره‌ای از گره‌های زندگی ما بگشای

پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گره‌ای از گره‌های لباسش باز شد و تمامی گندم‌ها به زمین ریخت.

Saturday, December 17, 2022

ای آزادی نوشته مهدی یعقوبی (هیچ)


 

منیژه از زمانی که از زندان آزاد شد حرکات و سکناتش از زمین تا آسمان تغییر کرده بود و رفتارهای عجیب و غریبی ازش سر میزد. در اتاقش را از داخل قفل و ساعتها در گوشه ای کز میکرد و خودخوری. گهگاه هم بی اختیار می خندید یا می گریید و با سایه اش که در نور لرزان شمع به روی دیوار می افتاد بلند بلند حرف میزد. بعد یکهو خاموش میشد و مثل پرنده ای مغموم سر در زیر بال خودش فرو میبرد. 15 سال بیشتر نداشت. 

ادامه داستان

هگل - تا رنج بندگی نکشید و برای آزادی نجنگید، طعم رهایی را نمی‌چشید

 



توصيه هاي تاريخيِ هگل در كتاب «خدايگان و بنده»؛

 گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی و یکی از تاثیر گذارترین افراد بر فلسفه سیاسی معاصر مغرب زمین است.

کانت، هگل و مارکس را دایره المعارف و حاصل جمع فلسفه و اندیشه سیاسی غرب نام نهاده اند. به این معنی که از همه اندیشه های قبل خود (از افلاطون به بعد)، رگه هایی در تفکر آنها یافت می شود و همه اندیشه های بعدی تا به امروز، رگه ای از تفکرات این سه نفر را در خود دارند. هگل همچنین، نقشی در عقلانی کردن و پیوند شریعت مسیحیت با مدرنیته، داشته است.

باغ سنگ -سیمین دانشور

 


روز عقدكنان دخترخاله‌اش، با سوزن و نخ زبان مادرشوهر را می‌دوخت. سفره‌ی عقد را هم خودش انداخته‌بود. به دوخت و دوز پارچه‌ای كه روی سر عروس داشتند قند می‌سائیدند به‌كار بود كه مرد آن حرف‌ها را زد. تیر خلاص، زبان ماری گزنده‌اش سابقه‌دار بود اما نه جلو آن‌همه زن و مرد. زنی كه قند می‌سایید، انگار قندی در كار نبوده‌است، با دیگران مبهوت به مرد نگاه كرد. .....

..... چرا هیچ‌كدامشان حرفی نزدند؟ چرا دختر خاله‌اش پا نشد و یك سیلی به گوش برادرش جواد نزد؟ چرا دختر خاله‌اش هم‌بازی و یار غار او نبود؟ مگر جاسوس یك جانبه نبود و هر كاری جواد می‌كرد خبرش را به او نرسانده‌بود؟ مگر راست نبرده‌بودش سرِ رخت‌خوابِ انداخته‌شده و...؟

Sunday, December 11, 2022

نفرین به ضحاک - مهدی یعقوبی (هیچ)

 


در لجه خونش

افتاده که بر خاک

بر روی لبهایش

نفرین که بر ضحاک 


بر گیسوانش بوسه های باد

بر چهره اش گلبرگ لبخند است

اعماق چشمانش

خورشید زیبای دماوند است


انواع انقلاب - انقلاب گل میخک

 


انقلاب گل میخک

وحید وحدت حق

در شب ۲۵ آوریل ۱۹۷۴ آهنگی به نام «گراندولا» در رادیوی کشور پرتغال پخش شد: «گراندولا، شهر قهوه‌ای‌رنگ، سرزمین برادری. این مردم هستند که تصمیم می‌گیرند در این شهر تو.... من به‌عنوان رفیق تو، گراندولا، ... قسم خوردم... .»

زکا آفونزو، آهنگ‌ساز ضدفاشیست پرتغالی آن سرود را ده سال پیش از تاریخ کودتای افسران پرتغالی برای یک انجمن کارگری ساخته بود، ولی در آن شب ۲۵ آوریل این آهنگ تبدیل به سرود مردمی انقلاب پرتغال شد.

برای افسران جوان ارتش پرتغال پخش این سرود در رادیو علامتی بود که نشان داد که وقت سرنگونی دیکتاتوری فاشیستی فرارسیده‌است. کودتای افسران تنها حدود ۱۸ ساعت طول کشید تا اینکه قدیمی‌ترین دیکتاتوری اروپا سرنگون شد.

مردم با نیت نشان دادن همبستگی خود با کودتای افسران، گل‌های سرخ میخک را در لوله تفنگ‌های سربازان قرار می‌دادند. کودتای افسران ارتش پرتغال شبانه تبدیل شد به یک جشن مردمی. راننده‌های خودروها در خیابان‌ها ساعت‌ها بوق می‌زدند و طولی نکشید که اعضای نیروهای اپوزیسیون و مقاومت، هنرمندان و روشنفکران مهاجر از خارج به پرتغال برگشتند.

در مدت خیلی کوتاهی یک دیکتاتوری فاشیستی سقوط کرد و سیزده سال جنگ استعماری هم در آفریقا با سقوط دیکتاتوری فاشیستی پایان یافت.


چرا افسران عامل انقلاب شدند؟

ایرج میرزا و هجو شیخ فضل الله نوری

 



ایرج میرزا و هجو شیخ فضل الله نوری 


حجه الاسلام کتک می زند

بر سر و مغزت دگنک می زند

گر نرسد بر دگنک دست او

دست به نعلین و چسک می زند

این دو سه گر هیچ کدامش نشد

با حنک و تحت حنک می زند

تا مشنوی پاره خبردار باش

گاه حنک را به هتک می زند

گر کومکت رستم دستان بود

عناصر داستان به زبان ساده - جمال ميرصادقي

 


 سیاهه‎ای از واژه‎هایی که بر عناصر کلیدی سازنده‎ی داستان دلالت دارند و یا از مفاهیم مرتبط با این عناصر حکایت دارند که در درک عمل داستانی نقش محوری دارند. جمال میرصادقی شرحی همه فهم و ساده در اختیار ما قرار داده تا اگر در باره یک داستان حرف می‎زنیم بدانیم چگونه و با استفاده از چه واژه‎هایی دریافت خود را بازگو کنیم و از سوی دیگر اگر خواننده نقد یک اثر داستانی هستیم، با استفاده از همین واژه‎ها که بر عناصر و المان‎های درون متنی اثر اشاره دارند، سر از حرفهای منتقد محترم در آوریم. خلاصه اینها مجموعه‎ای از کلیدی‎ترین لغات حوزه‎ی داستان‎نویسی‎ست، لغاتی که هرخواننده حرفه‎ای باید به آنها آگاهی و اشراف داشته باشد و خواننده‎های غیر حرفه‎ای هم اگر بدانند، مطمئنا ضرر نخواهند کرد.

انگیزه Motivation

در ادبیات، علت‌های روانشناختی را که برای اعمال شخصیت یا شخصیت‌های داستان، نمایشنامه و فیلم‌نامه داده می‌شود، انگیزه می‌گویند.

بازگشت به گذشته Flash Back

ملایان ناراضی از آموزش نوین در دوره‌ی مشروطه

 


ملایان ناراضی از آموزش نوین در دوره‌ی مشروطه

حاجی میرزا حسن، او یکی از ملازادگانِ تبریز بود و در جوانی به بیروت رفت و در آنجا دبستانها را دید و شیوه آموزگاریِ آنها را یاد گرفت و چون به تبریز بازگشت بر آن شد که دبستانی به شیوه آنها بنیاد گزارد و در سالِ ۱۲۶۷ (۱۳۰۵) بود که به این کار پرداخت. بدینسان که به شیوه مکتب دارانِ مسجدی را در ششکلان گرفت و هم به شیوه آنان شاگردان را بر روی زمین نشاند. چیزی که بود به جلو ایشان پیش تخته نهاد و الفبا را به شیوه آسان و نوینی (شیوه ای که امروز هست) آموخت و از کتابهای آسانِ درسِ فارسی گفت و شاگردان را پاکیزه نگه داشت و در آمدن و رفتن برده گزاشت و پس از آن همه یک تابلویی که نامِ «مدرسه رشدیه» بر روی آن نوشته بود بالای در زد. با آنکه از دانشهای نوین نمی آموخت و پروای بسیار می نمود باز ملايان به دستاویز آنکه الفبا دیگر شده و یک راه نوینی پیش آمده ناخوشنودی نمودند و سرانجام او را از مسجد بیرون کردند. چند سال بدینسان از جایی به جایی می رفت و بهر کجا ترشروییها از مردم می دید تا حیاطِ مسجد شیخ السلام را که خود مدرسه کهن بوده گرفت و با پولِ خود اتاقهای پاکیزه ای ساخت و آنجا را دبستان گردانیده، نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید و شاگردان هم گرد آمدند. دیرگاهی در اینجا بود ولی چون ملايان ناخوشنودی می نمودند روزی طلبه ها به آنجا ریختند و همه نیمکتها و تخته ها را شکستند و دبستان را به هم زدند.

تاریخِ مشروطه ایران-  احمدِ کسروی


Monday, November 28, 2022

فیسبوک به خاطر این شعر حسابم را کاملا بست

فیسبوک به خاطر این شعر حسابم را بست


مزدوران وزارت بدنام اطلاعات و تروریست های جمهوری بچه کش اسلامی که هدایت فیسبوک فارسی را در دست گرفته اند حساب کاربری ام را به خاطر این شعر کاملا بستند.

این شعر را بخوانید


آن روزها یادش بخیر

 


آن روزها یادش بخیر

 سپاه پاسداران در سال 58 با اطلاعیه ای در شهر بابل حکم دستگیری ام را به علت گوشمالی دادن یکی از مزدوران صادر کرد 

یه شیر رو میندازن تو قفس

 


یه شیر رو میندازن تو قفس

بهش سوسیس کالباس میدن

شیره میگه:

من آهو میخوردم این چیه ؟!

بهش میگن اونقدر گرسنه می‌مونی تا همینو بخوری، شیر چند روز بعداز شدت گرسنگی سوسیس رو میخوره

چند روز بعد به جای سوسیس، استخون میندازن جلوش، ‏شیره میگه:

بابامن به سوسیس عادت کردم، این چیه ؟!

بهش میگن اونقدر گرسنه می‌مونی تا استخون رو بخوری!

شیر چند روز بعد از شدت گرسنگی استخون رو میخوره.


Thursday, November 17, 2022

دستمال داری - هرتا مولر

 



«دستمال داری؟» هر روز صبح، قبل از آنکه پا به خیابان بگذارم، مادرم کنار ِ در خانه ما، این را از من می‌پرسید. من هم هیچ وقت دستمال نداشتم و چون نداشتم بر می‌گشتم توی خانه و دستمال بر می‌داشتم. بله، هیچ وقت دستمال بر نمی‌داشتم و هر بار منتظر بودم مادرم این را از من بپرسد. دستمال نشانه این بود که مادرم صبح‌ها به فکر من است. بقیه روز خودم بودم و خودم. «دستمال داری؟» این سوال نشانه غیرمستقیم علاقه و محبت بود. شرم و حیا مانع اظهار علاقه مستقیم می‌شد، چون در قاموس کشاورزان جایی نداشت. عشق و علاقه لای یک سوال پیچیده می‌شد. فقط به همین شکل می‌شد عشق و محبت را به زبان آورد – بدون احساس، به صورت امر و نهیپف یا شبیه حرکت‌های ماهرانه‌ای که موقع کار‌ها انجام می‌شد. اصلا همین خشکی کلام علامت عشق و عاطفه بود. من هر روز صبح دو بار به طرف در ِ خانه می‌رفتم، بار اول بدون دستمال، بار دوم با دستمال. فقط بار دوم وارد خیابان می‌شدم، و چون

Saturday, November 12, 2022

اگه اینا برن کی بجاشون میاد - مهدی یعقوبی (هیچ)

 

اگه اینا این آخوندای شپشو 

اگه این دایناسورا

اگه این روضه خونای دوزاری

این مرده خورا برن کی بجاشون میاد

اگه این مغز فندوقی ها

ادامه شعر


نامید نباشید؛ این روزها می رود، دیکتاتورها می میرند

 



نامید نباشید؛ این روزها می رود، دیکتاتورها می میرند

سخنرانی تاریخی چارلی چاپلین در فیلم دیکتاتور بزرگ:

"متاسفم ، من نمی‌خواهم بیش از این امپراطور باشم ، این کار من نیست

من دوست دارم اگر امکانی باشد به هر کسی که می‌توانم کمک کنم

یهودی ، بی‌دین ، سیاه یا سفید

ما خواستار کمک به ‌یکدیگر هستیم ، انسانیت چنین است

ما همه خواهان آنیم که در شادی یکدیگر شریک باشیم و با هم زندگی کنیم ، زندگی‌ایی فارغ از رنج و نکبت ما می‌خواهیم از یکدیگر متنفر باشیم و یکدیگر را تحقیر کنیم

در این دنیا برای همه ما مکانی برای زندگی هست ، این کره خاکی بقدر کافی غنی