دین به پايان مىرسد و فلسفه آغاز مىشود، همان گونه كه كيمياگرى به پايان مى رسد و شيمى آغاز مىشود، و طالع بينى به پايان مى رسد و سـتاره شناسی آغاز مى گردد.!
خدا را مذاهب، پیامبران و مقدسین، با تخیل و تعصبِ انسانهایی ساختهاند که هنوز تواناییهای ذهنیشان به رشد کامل نرسیده بود.
درنتیجه، بهشت چیزی نیست جز سرابی که در آن انسان توسط جهل و ایمان خود به تعالی میرسد و تصویر خود را به صورت بزرگ و واژگون و الوهیت یافته کشف میکند.
بنابراین تاریخ مذاهب، از پیدایش، تا اوج و افول خدایانی که در باور انسان از پی یکدیگر آمدند، چیزی نیست جز پیشرفت هوش و آگاهی جمعی بشریت.
انسانها در مسیر پیشرفت تاریخیشان یا در خویشتن و یا در طبیعت بیرونی، هر کیفیت یا هر نقص بزرگی را که دریافتند، به سرعت، آن را به خدایانشان نسبت میدادند.
بعد، در آن کیفیت بیش از اندازهاش اغراق و آن را با روش کودکان با تخیل مذهبیشان بزرگ کردند. و سپس متافیزیسینها، ایده آلیستهای مذهبی ،فیلسوفان ،سیاستمداران یا شاعران آن را توسعه دادند.
ایدهی خدا (خداباوری) نشانگر طرد خرد وعدالت انسانی است.این قطعیترین انکار آزادی بشریست و قطعاً به بندگی بشریت ختم میشود، هم در اندیشه و هم در عمل.
میخائیل باکونین
خدا و دولت
No comments:
Post a Comment