زن در اندیشۀ میرزافتحعلی آخوندزاده (1227-1295ق/ 1812-1878م)
فاطمه اروجی
تلاش برای بهبود وضعیت زنان و احقاق حقوق آنها در جهان غرب به ویژه پس از انقلاب صنعتی (1750-1825م) آغاز شد. پیروزی انقلاب فرانسه در سال 1789م باعث شد که مفاهیمی مانند حقوق فردی و خردورزی و شهروندی و حاکمیت مردم مطرح و بدانها توجه شود.[1] در همین زمینه و به دنبال وقوع انقلاب کبیر فرانسه، المپ دوگوژ (Olympe de Gouges, 1748-1793)[2] اولین اعلامیۀ حقوق زنان در فرانسه را در سال 1791م نوشت:
ای زن، برخیز. ناقوس خردورزی در سراسر عالم طنین افکنده است؛ حقوق خویش را دریاب. امپراتوری توانمند طبیعت دیگر محصور در تعصب و تحجر و خرافه و دروغ نیست . . . شما ای زنان، پس کی میخواهید چشمانتان را بازکنید؟ آخر انقلاب به شما چه امتیازی ارزانی داشته؟[3]
توجه به مسئلۀ زنان و حقوق آنها بهویژه از حمایت محافل روشنفکری در جوامع غرب برخوردار بود. جنبش بیداری زنان به سرعت در قارههای اروپا و امریکا منجر به پیدایش سازمانی با نام ”نهضت اخلاقی“ شد که هدف آن رهایی زن از قید سنتهای کهنۀ مسیحیت و رفع هرگونه فشار ناروا بر ایشان بود. این نهضت سریعاً با برگزاری کنفرانسهای بینالمللی موفق به انتشار اعلامیههایی شد که در آن بر احقاق حقوق زنان، آزادی اشتغال و امکان رشد شخصیت و آزادی، ظهور قوای عقلانی و بهبود وضعیت زنان کارگر تأکید میشد. در این زمینه، مخصوصاً برخی از رجال برجسته مانند گلادستون (William Ewart Gladstone, 1809-1898) و دیزرائیلی (Benjamin Disraeli, 1804-1881) و فلاسفۀ بزرگی مانند جان استوارت میل (John Stuart Mill, 1806-1873) به صورت جدی از زنان برای رسیدن به حقوق برابر حمایت کردند.[4]
این موج اندیشه بهزودی از غرب به شرق راه یافت و منجر به بروز عکسالعملهای گوناگونی در بین نوگرایان شد که از جملۀ آنها، آغاز انتقاد شدید نوگرایان ایران به وضعیت و جایگاه فرودست زنان در جامعه بود. در آن دوره، زن در جوامع مسلمان از آزادیهای اجتماعی و سیاسی بیبهره بود و از لحاظ پوشش مجبور به استفاده از روبند برای حجاب بود که رفتهرفته منجر به حذف زن مسلمان از اجتماع و حتی از مراکز علم و تربیت شده بود. بهرغم تأکید آیات قرآن بر حق ارث زن به اندازۀ یکدوم مرد، زنان همچنان از این حق محروم بودند. سوء استفاده از جواز تعدد زوجات در شرایط خاص، این امر را در جوامع اسلامی تبدیل به سنتی رایج ساخته بود. در این شرایط بود که با ظهور جنبش حقوقی زنان در غرب و اثرپذیری از آن، نوگرایان و اندیشمندان مسلمان و از جمله ایران برای حمایت از زنان دست به قلم برده و آثاری در این زمینه خلق کردند.
در سالهای اخیر در ایران نتایج تحقیقات فراوانی دربارۀ زنان، بهویژه در خصوص وضعیت آنها در دورۀ معاصر، به صورت مقاله، کتاب منتشر یا در کنفرانسها عرضه شده است. این تحقیقات عمدتاً محدود به نقش زنان در انقلاب مشروطه و دیگر جنبشهای اجتماعی ایران یا تکنگاریهایی دربارۀ ایشان است. از آن جملهاند زنان ایران در جنبش مشروطه از عبدالحسین ناهید، زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا انقلاب سفید از بدرالملوک بامداد، زن در دورۀ قاجار از بشری دلریش، خاطرات تاجالسلطنه از منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان و بسیاری دیگر.[5] با این همه، جایگاه زنان در اندیشۀ نوگرایان چندان مورد توجه قرار نگرفته است. بهویژه آنکه نوگرایان پیشگام هم توجه چندانی به زنان، وضعیت و حقوق آنها نکردهاند و در آثارشان نیز توجه چندانی به این امر مشاهده نمیشود.[6] در نتیجه، در تحقیقات و پژوهشهای صورتگرفته دربارۀ نوگرایان و اندیشمندان، خلأ قابل توجهی در این مباحث وجود دارد.
این مقاله به دنبال آن است تا با نگاهی به جایگاه زن ایرانی در آغاز جریان نوگرایی و با بررسی ریشههای پرورشی، محیطی و فکری آخوندزاده، در مقام اندیشمند نوگرای ایران، اندیشۀ او را دربارۀ وضعیت، جایگاه و حقوق زن تحلیل کند و به دنبال عرضۀ پاسخی منطقی و مستدل به این سوال اساسی است که چیستی و کیفیت زن مدرن در دیدگاه میرزافتحعلی آخوندزاده چگونه است؟ همچنین، طرح و پاسخگویی به سوالاتی از این قبیل مد نظر است: آیا در اندیشۀ این اندیشمند که به دنبال ایجاد جامعۀ مدرن بود، زنان جایگاه ویژهای داشتند؟ آیا زنان در اندیشۀ او در ایجاد و ادارۀ جامعۀ مدرن نقشی داشتند؟ و آیا حقوق و امتیازاتی که او برای زنان در جامعۀ مدرن قائل بود حقوق و امتیازاتی برابر با مردان بود؟
جایگاه زن ایرانی در آغاز جریان نوگرایی
اگرچه قرآن اساساً میان زن و مرد از لحاظ ارزشی تفاوت خاصی قائل نشده است، زن در دنیای اسلامی جزو اموال و دارایی مرد محسوب میشد و به راحتی قابل خرید و فروش بود. چنین دیدگاهی موجب شد زن در فرهنگ و ادبیات ایران پس از اسلام جایگاه شایستهای به دست نیاورد و شعر کلاسیک ایران معمولاً زن را با صفات یار و دلدار و دلبر معرفی کرده است. در ادبیات فارسی به ندرت میتوان مطلبی یافت که با زن چنان که شایسته و سزاوار مقام اوست برخورد شده باشد.[7]
زن ایرانی در اوایل قرن بیستم تقریباً در تمامی عرصههای زندگی خود دچار تنزل موقعیت و وادار به پذیرش وضعیت فرودست در جامعه بود. فرصتهای تحصیلی بهشدت برای زنان محدود بود، چنانچه شواهد اندکی دربارۀ سواد و تحصیلات آنها در دست است. تا سال 1304ق فقط چهار درصد کل زنان باسواد بودند، چون سواد زنان مخالف خواست صریح قدرتهای حاکم و خطری برای جامعه محسوب میشد. زن و مرد در جامعه از یکدیگر جدا بودند. زنان از لحاظ حقوقی و قانونی در وضعیت نامساعدی قرار داشتند. ازدواج دختران در سنین پایین اجباری بود. شوهر هر زمان اراده میکرد، میتوانست زن خود را طلاق داده و ازدواج مجدد کند. زنان نمیتوانستند هیچ منصب سیاسی اختیار کنند. قانون اساسی 1285ق ایران نیز هیچ حقی برای زنان قائل نشده بود و آنان را همراه با مهجوران و مجرمان از حق رأی محروم کرده بود.[8]
در بررسی سیر تاریخی ایران درمییابیم که زنان جایگاه اجتماعی بسیار فرودستانهای داشتند و داشتن شغل و حرفه برای آنان بیمعنی بود. هیچ مرجع قانونی هم که از حقوق آنان حمایت کند وجود نداشت. در کل، وضعیت زنان در ایران پیش از مشروطیت اسفبار بود. آنان حق تعلیم و تربیت و خارج شدن از خانه را نداشتند. آزادیهای اجتماعی آنها تا حد بسیار زیادی محدود بود و هنگامی که میخواستند از خانه بیرون بروند -که معمولاً در مناطق شهری و به ندرت اتفاق میافتاد- شلوار سیاه و بلند وگشادی با نام چاقچور و چادری غالباً سیاه و بند و پیچه بر سر میانداختند، بهگونهای که هیچ قسمت از بدن آنها نمایان نمیشد و اگر زنی در این موضوع سستی به خرج میداد، او را به بیحیایی و بیعفتی متهم میکردند. مسئلۀ حجاب افراطی زنان چنان مهم بود که در آغاز نهضت مشروطیت، آزادیخواهان معمولاً به طرفداری از رفع حجاب متهم شدند.[9] مهدی ملکزاده در تاریخ انقلاب مشروطیت ایران وضعیت زن دوران قاجار را اینگونه توصیف میکند:
اگر مردها در ایران استبدادی از حقوق بشریت محروم بودند، زنهای ایران از مزایا و امتیازات حیوانات اهلی هم بینصیب بودند، زیرا حیوانات ماده آزادی حیوانات نر را داشتند و با هم آمیزش داشتند و آزادانه در کوه و صحرا چرا میکردند، ولی زن از معاشرت و ملاقات و صحبت با مردان محروم بود و اغلب در گوشۀ خانه محبوس و مهجور بود و حتی اجازۀ دیدن بستگان خود را نداشت و در چادر سیاهی مستور و از کلیۀ امتیازات اجتماعی آن زمان محروم بود. زنها به حدی تحقیر میشدند که لقب ضعیفه به آنها داده میشد، غافل از اینکه شرکت ندادن زن در امور اجتماعی و محروم کردن آنها از حقوق عمومی و آزادی و عدم رعایت مساوات و برابری در حق آنها و غفلت در تربیت آنها بزرگترین ریشۀ بدبختی و دورافتادگی ایرانیان و مشرقزمین از کاروان تمدن است.[10]
زن ایرانی مجبور به تحمل فشارهای اجتماعی بود و عرف جامعه و ناامنیها او را به ماندن در خانه مجبور میکرد.[11] سیاحان اروپایی، مخصوصاً آنها که در دوران معاصر به ایران سفر کردند، بخش عمدهای از گزارشهای خود را به وضعیت زنان اختصاص دادهاند. در این گزارشها تصویری تیره و نگرانکننده از وضعیت زن در جامعۀ ایران ارائه شده و این واقعیت مخصوصاً با گزارشهایی که شاعران و نویسندگان ایرانی دربارۀ جایگاه زنان در جامعه به دست دادهاند ثابت میشود.
لیدی شیل، همسر جاستین شیل سفیر انگلیس در دورۀ ناصری، در خاطراتش از وضع نابسامان زن ایرانی صحبت کرده است. به اعتقاد او، بزرگترین آرزوی هر زن ایرانی پس از ازدواج آن بود که فرزند پسری به دنیا بیاورد تا از این طریق بتواند موقعیت آتی خود را در منزل شوهر تضمین کند. به دنیا آوردن فرزند دختر هیچ ارزشی نداشت و اصولاً ایرانیان برای دختر هیچ قدر و قیمتی قائل نبودند. شیل همچنین گزارش میدهد که طلسم و جادو آخرین و یگانه راه چارهای بود که زنان میتوانستند به آن متوسل شوند.[12]
زن سیاح خارجی دیگری با نام کلارا کولیو رایس، که قبل و بعد از جنگ جهانی اول به ایران سفرکرد، با اظهار تأسف از موقعیت متزلزل زن در جامعۀ ایران میگوید:
هرچه انسان به زندگی داخلی مردم نزدیکتر باشد، بیشتر تکان میخورد و متأثر میشود. درک و دریافت و شرح قوانین اخلاقی آنان مشکل است. زندگی زن مسلمان از اهداف متعالی تهی است؛ نه آرمانی، نه اندک عشق واقعی و نه کسبوکار. صرفاً طرز نگرش یکبُعدی و پس از آن پیری که هیچکس خواهان آن نیست و آنگاه خاموشی و تاریکی. حتی زندگانی آن جهان نیز کمتر به وی خشنودی و اطمینان میدهد . . . گرچه این نگرش تلقی مأیوسکنندهای از وضعیت زنان در جامعۀ ایران است، اما با این حال یک واقعیت است که نصف جمعیت ایران عاطل و باطل در خانه نشسته و حتی به جهت نادانی و ناآگاهی در امور تربیتی، در تربیت بچههایشان هم نمیتوانند اهتمام نمایند. بر اساس این دیدگاه، موقعیت زنان ایران تا حد زیادی باعث عقبماندگی کشور است.[13]
اگر از اغراقگوییهای سفرنامهنویسان دربارۀ موقعیت و جایگاه نازل زنان در جامعۀ ایران صرف نظر کنیم، با توجه به واقعیتهای جامعۀ ایران در آن دوره میتوان به روشنی به جایگاه زن در خانواده و بالطبع در جامعۀ آن روز پی برد. در خانواده، از همان بدو تولد به نوزاد پسر به مراتب بیشتر از نوزاد دختر بها داده میشد و این امر در سراسر زندگی دختران و زنان ادامه داشت. مادام کارلاسرنا در سفرنامۀ خود، آدمها و آیینها در ایران، میگوید: ”اگر نوزاد پسر باشد، جشن و سرور مفصلتر است. یک مسلمان متعلق به هر طبقه از جامعه که باشد، به دختر چندان محلی نمیگذارد و گاهی بیاعتنایی دربارۀ دختر به افراط کشیده و حتی در میان مردم نیز برای کوچکترین نقطه ضعفی با تعصب و کینهآمیز با وی برخورد میکنند.“[14]
اکثر محققان این گزارشها را بیان کردهاند و در محاقل مطبوعاتی نیز به کرات منعکس شده است. بهخصوص بحث تعدد زوجات تبدیل به چالش فکری اساسی در محافل مطبوعاتی و روشنفکرانه در دورۀ پس از مشروطیت ایران شده بود. در این باره، در روزنامههای شکوفه، زبان زنان و عالم نسوان مقالات مفصلی دربارۀ ازدواجهای نامناسب در جامعۀ ایران، که آشکارا نشانۀ تعرض به حقوق زنان بود، نوشته شد. در این میان، مقالههای عالم نسوان از اهمیت فراوان برخوردارند. این نشریه در مقالهای با عنوان ”زناشویی در ایران“ تصویری گویا از ترتیب ازدواج و پایمال شدن حقوق زنان در جامعۀ ایران ارائه میدهد:
ترتیب ازدواجی که در ایران متداول و ظلمی که در حق نسوان روا میدارند در هیچ جای عالم مرسوم نیست. اولاً دختری که نُه سال داشته و در قید حباله درنیامده باشد، آن را امر غریبی میشمارند و حتماً تا شانزده سالگی باید متأهل شوند. تأهل هم در مملکت ما چندین قسم دارد. اولاً دختر جوانی را که به واسطۀ ملاحظات سطحی با مردی که 60 سال دارد عروسی میکنند، البته مضاری که از آن مواصلت مشهود میگردد بر هر بصیری واضح است.[15]
عقیدۀ عمومی جامعه این بود که زن مطلقاً باید مطیع اوامر شوهر خود باشد و بنا بر این اصل، دختر را در خانه به گونهای تربیت میکردند که شخصیت خود را در برابر شخصیت مرد فراموش کند و تولید نسل و نگهداری و پرورش اولاد را وظیفۀ طبیعی و شرعی خود بداند. در خارج از محیط خانه و خانواده، فعالیت و کوشش اجتماعی منحصر به مردان بود و زنان در این فعالیتها شرکت نداشتند، جز اینکه در پارهای از مشاغل که در داخل یا خارج خانه وجود زن اجتنابناپذیر بود، از زنان استفاده میکردند، از قبیل کارگری حمام زنانه و مامایی.[16] این عوامل زمینه را برای گرایش بانوان به طلسم ، جادو و سِحر فراهم آورد. خرافات به میزان زیاد در بین زنان رواج داشت و یکی از گرفتاریهای اساسی جامعۀ ایران بود. گرایش مفرط زنان به سِحر و جادو و خرافات سبب میشد در زندگی روزمره کمتر از مردان اعتماد به نفس داشته باشند. همین امر در توجیه و تقویت این تفکر که زنان موجوداتی عاجز و ضعیفاند بسیار مؤثر بود. در منابع اشارهای به ”توپ مرواری“ شده است که در میدان ارگ تهران قرار داشت و دختران و زنان جوان برای گشایش بخت و اقبال و باردار شدن از زیر لولۀ آن عبور میکردند یا بر چرخ آن دخیل بسته و مراد میطلبیدند و انتظار کرامت از آن داشتند.[17]
با توجه به موقعیت نازل زن در ایران کاملاً آشکاراست که تعلیم و تربیت صحیح و برابر با مردان برایشان ممکن نبود. تعلیم و تربیت در ایران از ظهور اسلام تا انقلاب مشروطیت بر پایۀ سنت قرار داشت و جامعه به گونهای سنتی کودکان را برای در دست گرفتن نبض حیاتی آیندۀ این مرز و بوم تربیت میکرد. دختر تا نُه سالگی رموز و فنون خانهداری را از مادر میآموخت و از نُه سالگی شوهر داده میشد. در این میان، مساجد و جلسات مذهبی یکی از عمدهترین مکانهای تعلیم و تربیت کودکان به شمار میرفت.
البته در سطوح بالاتر اجتماع و در بین طبقات مرفه، دختران علاوه بر آموزشهای ابتدایی به فراگیری شرعیات و قرآن و در صورت روشنفکر بودن پدر خانواده به آموزش ادبیات فارسی، کتب اخلاقی و در نهایت آشنایی با دیوانهای شعرای فارسی میپرداختند. این آموزشها وظیفۀ معلمین سرخانه بود و بیشتر جنبۀ شنیداری داشت. در سطوح پایینتر جامعه و در بین طبقات متوسط، این آموزشها وظیفۀ مکتبخانهها بود. در مکتبخانههایی که ملاباجیها ادارهشان میکردند، آموزش علوم بسیار محدود بود و به قرائت قرآن و روخوانی چند کتاب ادبی چون کلیله و دمنه، گلستان سعدی و اشعار حافظ بسنده میشد. اما مظلومیت دختران ایرانی به حدی بود که این امکان نیز فقط در شهرها برایشان وجود داشت و دختران روستایی و عشایر از این حداقل نیز محروم بودند.
در دورۀ محمدشاه (1250-1263ق) نخستین مدارس به شیوۀ جدید در ایران را مسیونرهای امریکایی و فرانسوی تشکیل دادند. نخستین مدرسۀ دخترانۀ ایران را کشیشی امریکایی با نام پرکینز در شهر ارومیه در سال 1217ق تأسیس کرد.[18] این مدرسه در ابتدا مخصوص اقلیتهای مذهبی بود و هیچ دختر مسلمانی اجازۀ تحصیل در آن را نداشت، چرا که جامعۀ آن عصر به هر نوع تحول با دیدۀ شک مینگریست و تحصیل دختران را جایز نمیدانست و به آیات قرآن مجید هم که در آنها سخن از ”یا ایها الذین آمنوا“ آمده که هم مردان و هم زنان را مخاطب قرار میدهد، بیاعتنایی میکرد و کلام مقدس نبوی در باب ”اطلبُ العلم“ یا ”طلب العلم فریضه“ را در نظر نمیآورد. تا سال 1308ق، فقط دختران مسیحی در این مدرسه درس میخواندند. بعدها دختران یهودی و زرتشتی و در 1316ق دختران مسلمان هم به آنها پیوستند.[19]
در سال 1292ق، خواهران سنونسان دوپول در تهران مدرسۀ دخترانه سنژوزف را تأسیس کردند. دختران ارمنی در این مدرسه درس میخواندند و با شرط عدم دخالت معلمان در مسایل اعتقادی دانشآموزان، تعدادی دختر مسلمان نیز در این مدرسه مشغول به تحصیل شدند. این دختران خواندن، نوشتن، خیاطی، خانهداری و اتوکشی یاد میگرفتند.[20]
در اوایل دهۀ 1280ق، به زنان اجازۀ یادگیری نوشتن داده نمیشد. در دوران سلطنت قاجار، خانوادهها به برخی از زنان اجازه دادند که خواندن را فرا گیرند، اما نوشتن به جد برایشان ممنوع بود. در این شرایط، زنان روشنفکر آزادیخواه مجلات و روزنامههای خود را چاپ و منتشر کردند. چاپ این نشریات عملی انقلابی به حساب میآمد. به علاوه، در این نشریات به گستردگی از مسایل مبتلابه زنان بحث میشد و نویسندگان آنها خواهان تغییر در وضعیت اجتماعی زنان بودند.[21] کاملاً پیداست که بهرغم همۀ محدودیتهایی که برای زنان در خانواده و جامعه اعمال میشد، آنها ساکت ننشسته و برای تغییر وضعیت اجتماعی خود و بیداری جامعه قدم به میدان نهادند.
اولین نشریۀ زنان در ایران در 1330ق با عنوان دانشنامه به سردبیری دکتر کحال منتشر شد. بعد از آن شکوفه در سال 1333ق به سردبیری مریم عمید مزینالسلطنه با هدف آشنا کردن زنان با کارهای ادبی، آموزش بچهداری و خانهداری و تشویق به تحصیل شروع به کار کرده، رفتهرفته لحنی سیاسی یافت. از 1393ق زبان زنان در اصفهان چاپ میشد که به صراحت نسبت به وضع زنان ایران اعتراض میکرد. این روزنامه اولین روزنامهای بود که به نام یک زن مجوز انتشار گرفت؛ تا آن زمان به نام زن مجوز روزنامه داده نمیشد.[22] این نشریات آغاز مبارزهای درازمدت برای اثبات حقوق زنان در زمینۀ آموزش و تحصیل بود و بعد از انتشار آنها بود که مدارس دخترانه نیز در ایران دایر شدند.
اولین مدرسه به سبک جدید برای دختران در سال 1285ق گشایش یافت. اولین مدرسۀ دولتی زنان در 1313ق در تهران تأسیس شد. طوبی آزموده یکی دیگر از اولین مدارس دخترانه با نام ”ناموس“ را در سال 1327ق ایجاد کرد. بعد از آن، ماهرخ گوهرشناس مدرسۀ ”ترقی بنات“ را در سال 1290ق بنا نهاد.[23] رفتهرفته انجمنهایی نیز در میان بانوان شکل گرفت. از جملۀ آنها ”حریت زنان“ بود که در سال 1327ق پایه گذاشته شد و بعد از آن هم انجمن ”مخدرات وطن“ در 1327ق ایجاد شدو انجمن ”پیک سعادت نسوان“ در سال 1344ق در رشت پا گرفت.[24]
این جنبش که هم از سوی زنان و هم از سوی روشنفکران ایران به راه افتاده بود در سطح جامعه گسترش یافت و بسیار زود به موضوع اجتماعی عامی تبدیل شد، به گونهای که در مجلس شورای ملی مسئلۀ حقوق زنان و بررسی وضعیت آنان بحثهایی را برانگیخت. حاجمحمدتقی وکیلالرعایا، نمایندۀ همدان، نخستینبار در تاریخ ایران در 1328ق مسئلۀ برابری زن و مرد را در مجلس شورای ملی مطرح کرد و در همان زمان هم بحث زنان و موقعیت آنها در جامعه به مباحث مطرح در روزنامهها تبدیل شد.
حسینخان عدالت، که روزنامۀ فکاهی صحبت را به زبان آذری در سال 1324ق درتبریز منتشر میکرد، در شمارۀ 4 روزنامه مقالهای به زبان آذری تحت عنوان ”دندۀ کج“ چاپ کرد که در آن از بهبود وضع زنان و حضور آزادیخواهانۀ آنها در اجتماع سخن رفته بود. انتشار این مقاله با واکنش جدی گروه سنتگرا مواجه شد. اعتراضات دامنهدار گروه سنتگرا باعث توقیف روزنامه و حبس و جریمۀ نویسندۀ آن شد. چند سال بعد نیز روزنامۀ گلستان در شیراز به علت درج مقالهای در توجیه حقوق و آزادی زنان توقیف شد.[25]
جنبش زنان در ایران در دهۀ 1300ق بر دگرگونی موقعیت زنان و ضرورت تحصیل آنان متمرکز شد. رهبران جنبش پیوسته بر اهمیت سوادآموزی زنان تأکید داشتند. در ایران، بهویژه بر اثر انقلاب مشروطیت، وضع زنان مورد اعتراض و توجه خاص نوگرایان قرار گرفت. در این اعتراضات، شعرا و نویسندگان در صف اول قرار داشتند. نوگرایان ایرانی هر کدام بر حسب اصول فکری خود دیدگاه و نظرات خاصی دربارۀ زنان داشتند. میرزافتحعلی آخوندزاده از آن دسته از نوگرایانی بود که در آثار خود به زن و جایگاه او در جامعۀ مدرن توجه خاصی مبذول داشت و بر آزادی زن، برابری میان زن و مرد، تعلیم و تربیت زن، الغای تعدد زوجات و آزادی حجاب تأکید ورزید.
شکلگیری اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده
میرزافتحعلی آخوندزاده در سال 1228ق/1812م در شهر نخو (نوخه) از توابع شکّی و در خانوادهای مرفه زاده شد. پدرش میرزامحمدتقیبن حاجی احمد اهل تبریز، مادرش مراغهای و پدربزرگش، حاجاحمد، اهل رشت بود. پدرش در اوایل جوانی کدخدای قصبۀ خامنه تبریز بود که در 1227ق معزول شد و به عزم تجارت به ولایت شکّی رفت و در شهر نخو دختر برادر آخوند حاجعلیاصغر را به ازدواج خود درآورد. مدتی از به دنیا آمدن میرزافتحعلی آخوندزاده نگذشته بود که به همراه پدر و مادرش به خامنه رفت، ولی در همان دوران مادر او از پدرش جدا شد و او به همراه مادر در ابتدا به قریۀ مشکین از توابع اردبیل رفته و نزد عموی مادری خود، آخوند حاجعلیاصغر اقامت گزید.[26] آخوندزاده طبق رسم زمان سواد را با خواندن قرآن در مکتبخانهای در روستای مشکین اردبیل در سن 7 سالگی شروع کرد. در سال 1241ق، به همراه مادر و عموی مادر خود به گنجه رفت و تحت آموزش و تعلیم ملاحسن قرار گرفت. در مسجد شاهعباس شهرگنجه با میرزاشفیع آشنا شد که از استادان روشنفکر بود و درشعر ”واضح“ تخلص میکرد. این مرحله شروع تحول روحی و فکری او بود. در سال 1249ق از گنجه به شکّی رفت و در دبستان دولتی مشغول به آموزش و فراگیری زبان روسی شد.[27]
دومین مرحلۀ تحول فکری و روحی او در سال 1250ق واقع شد. در 22 سالگی حاجعلیاصغر او را به عباسعلیبیگ معروف به بکیخان، نویسنده و مترجم حاکم روس قفقاز، معرفی کرد. آخوندزاده به دلیل آشنایی با زبان فارسی، عربی و ترکی در مقام مترجم زبانهای شرقی در خدمت حاکم روس در گرجستان مشغول به کار و از این طریق با نویسندگان گرجی و روس آشنا شد. در تفلیس، که درآن روزها کانون افکار جدید قفقاز بود، با محافل علمی و ادبی و نوگرا آشنا گشت و به این محافل رفتوآمد کرد. به سبب استعداد نویسندگی شروع به نوشتن نمایشنامه کرد. در واقع، زندگی در تفلیس در حیات و فعالیت ادبی او صفحۀ جدیدی گشود. آخوندزاده در مذاکرات و سفرهای دیپلماسی و دیدارهای سیاسی حضور مییافت.[28] در سال 1263ق در مقام مترجم در کنار گروه روس بود که به منظور تعیین مرز و ساحل روسیه و عثمانی به ایران آمده بودند.[29] در 1294ق درتفلیس درگذشت.[30] در زمان حضور در قفقاز از آثار و افکار نویسندگان روس، فرانسه، انگلیس و سویس در قرنهای هجدهم و نوزدهم تأثیر پذیرفت؛ با آثار شاعران و نویسندگان روس و از جمله چرنیشفسکی،استرافسکی، مارلنیسکی، لرمانتوف، گریبایدوف، گوگول، پوشکین و متفکران روس از جمله بلینسکی و دابرولیوف آشنا شد.[31] از روزنامههای مسکو و پترزبورگ و اخبار تفلیس بهره میگرفت و اینها باعث آشناییاش با دانش غربی و زبان روسی شد. از نوشتههای مولیر، لاوژن، الکساندردوما و نویسندگان و متفکران اجتماعی و سیاسی نظیر ولتر، روسو و ارنست رنان نیز بهرهمند شد. با رنسانس، جنبش اصلاح مذهب، انقلاب فرانسه و عقاید روشنفکران و متفکران عصر روشنفکری آشنا شد و تحت تأثیرآنها قرارگرفت. آثار متفکران انگلیسی از جمله جان استوارت میل را مطالعه کرد. با آثار متفکران ایران از جمله ملکمخان، جلالالدینمیرزا، یوسفخان مستشارالدوله آشنا و از آنها متأثر شد و نیز بر افکار آنها اثر گذاشت و در واقع پیشرو آنها بود.[32] او با منیفپاشا، وزیر روشنفکر عصر تنظیمات عثمانی، رابطه داشت. آخوندزاده به دنبال آشنایی با روشنفکران روس و گرجی به فکر فعالیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و از جمله گشودن مدرسه، روزنامه، تئاتر و باسوادکردن مردم افتاد تا از این راه مردم را تربیت و با حقوق خود آشنا کرده و زنان را نیز به حقوق انسانی خویش مطلع سازد. او اعتقاد داشت ترقی شرق در صورت باسواد کردن مردم و تربیت ملت امکانپذیر است.[33]
فعالیت آخوندزاده در زمینۀ ادبیات با نمایشنامهنویسی و داستانسرایی شروع شد.[34] از 1266 تا 1273ق شش نمایشنامه و یک داستان با مضامین مشتمل بر انتقاد اجتماعی نوشت. در 1274ق رسالۀ الفبای جدید را نوشت. برای تغییر خط 15 سال تلاش کرد و آن را راه حلی برای رشد و ترقی و رسیدن به دانش جدید میدانست.[35] در 1279ق شروع به نوشتن مکتوبات کمالالدوله با موضوع انتقادات سیاسی و دینی کرد.[36] در این حین، مقالههای انتقادی، فلسفی، سیاسی، اقتصادی و تاریخی نوشت و گاه نیز با تخلص صبوحی اشعار انتقادی سرود.[37] مقالههایی نیز از جمله ”ایراد انتقاد بر روضهالصفای ناصری،“[38] ”انتقاد بر رسالۀ یک کلمه مستشارالدوله،“[39] ”انتقاد بر تفهیم آزادی جان استوارت میل“ نوشت .[40] از آثار او چند نمایشنامه و داستان ”ستارگان فریبخورده“ و چند مقاله و شعر در زمان حیاتش به چاپ رسیدند و به زبان روسی منتشر شدند که در شناخت افکار و نوشتهها و مکاتبات خصوصی او اهمیت دارند.[41]
آخوندزاده از سال 1250ق به تفلیس رفت و تا 1266ق که شروع به نوشتن نمایشنامه کرد، دورۀ آموزش و رشد ذوق ادبی و استعداد هنری اوست. او در محیط پرتحرک انتقاد ادبی و اجتماعی زمان خود پرورش یافت و با تفکر رئالیسم و ادبیات انتقادی غرب آشنا شد. زمینۀ کار تئاتر در تفلیس مناسب بود، بنابراین او از اوضاع و احوال گوناگون مردم آگاهی پیدا کرد و از این اطلاعات برای نوشتن صحنههای واقعی اجتماعی الهام گرفت و این عوامل او را به سوی نمایشنامهنویسی کشاند.
زنان در اندیشههای آخوندزاده
در برههای که اندیشمندان و نوگرایان ایران دربارۀ وضعیت و حقوق زن سکوت اختیار کرده بودند، چرا که جامعۀ آن روز ایران را در شرایطی نمیدیدند که توانایی طرح و ایراد مسایل زنان و حقوق آنها را داشته باشند، آخوندزاده یکی از نخستین نوگرایان ایران بود که بسیار جدی و اساسی در مباحث مربوط به زنان دست به قلم برد و درست به همین سبب است که در در این زمینه پیشرو نوگرایان ایران به شمار میرود. آخوندزاده در نوشتههای خود به آزادی و مساوات فردی اعتقاد داشت و منشأ آن را حقوق طبیعی آدمی میدانست.
اعتقاد به آزادی زن، الغای تعدد زوجات و ایجاد مساوات میان زن و مرد در همۀ حقوق اجتماعی، تعلیم و تربیت و آزادی حجاب زن از مترقیترین افکار آخوندزاده بود. از این نظر نیز پیشرو نوگرایان دنیای اسلامی به شمار میرود.[42]
الف. حقوق اجتماعی زن
اندیشههای آخوندزاده دربارۀ زن در چندین جهت قابل توجه است. یکی از مهمترین افکار آخوندزاده دربارۀ زنان آزادی و برابری زن با مرد در زمینۀ حقوق اجتماعی است. آخوندزاده بخشی از اندیشههای خود را دربارۀ زنان در قالب نمایشنامهها و داستانهای خود بیان کرده است و ضمن توجه به داستان و نمایشنامهنویسی به مسایل زنان و مشکلات آنان در جوامع مسلمان پرداخته است. در واقع، نمایشنامههای او میدان جولان زن مدرن، زن رها از قیود سنتهای فکری و دینی جامعۀ سنتی و عرضهکنندۀ نقش مؤثر و اساسی او در تعیین سرنوشت خود است. در حقیقت، چنین زنی میتواند نقش بسیار مؤثر و سازندهای را در جامعه ایفا کند. در نمایشنامههای اوست که انسان به تفکرات و نظراتش دربارۀ زن مدرن پی میبرد.
او در نمایشنامۀ کمدی وزیر خان لنکران با مضمونی سیاسی و اجتماعی سعی در بر ملا کردن استبداد حاکمان شرقی و وزرای نادان و چاپلوس آنها داشت. جنبۀ مهم این داستان توجه آخوندزاده به جایگاه و مقام زن است که در این داستان جایگاه قهرمانی دارد.[43] داستان از این قراراست که وزیر برای محکم کردن موقعیت خود تلاش میکند خواهرزن جوانش را به اسم نساخانم به عقد یکی از خانهای محلی درآورد و در این باره به همسرش شعلهخانم میگوید: ”شعله! میدانی خواهر ترا که به خان بدهیم درجۀ من، رتبۀ تو، چقدر زیادتر خواهد شد.“[44] حلقۀ نامزدی نساخانم را وزیر به او میدهد، ولی نساخانم که برای خود حق و حقوقی قائل است با او مخالفت میکند و میگوید: ”این انگشتر را ببرید، لایق خان دختر پیدا کرده انگشتش بکنید.“[45] سپس، انگشتر را پیش وزیر زمین میگذارد و بیرون میرود و بعدها با رضایت خودش با نامزدش ازدواج میکند.[46]
نمایش خرس دزدافکن صحنهای از زندگانی اجتماعی روستایی زمان نویسنده را به تصویر میکشد. جنبۀ عشقی این نوشته جالب توجه است و ارزش آن در شناختن استقلال و حقوق زنان است.[47] در این نمایشنامه، پسر فقیر روستایی با نام بایرام عاشق دختری با نام پریزاد از طبقه بالا شده است، ولی قانون و مقررات نظام اجتماعی مانع ازدواج آنها میشود. جالب توجه است که با تلاش پسر و پایداری دختر ازدواج صورت میگیرد.[48]
در نمایشنامۀ مرد خسیس، که به حاجی قره نیز شهرت دارد، به مقام و جایگاه زن و ایستادگی و پایداری او توجه شده است. حیدربیگ و صوناخانم که یکدیگر را دوست دارند با تلاش و کوشش موفق میشوند با یکدیگر ازدواج کرده و صوناخانم در همۀ مشکلات اقتصادی درکنار شوهرش ایستاده و او را از وارد شدن به کارهای خلاف نجات میدهد و همواره حامی و همراه شوهرش است.[49]
در نمایشنامۀ وکلای مرافعه نیز عنصر زن مقام و منزلت والا و قدرتمندی دارد و به دنبال خواست آزادی خود است. سکینهخانم، وارث حقیقی برادرش، مرحوم حاجیغفور، است، اما اطرافیان او به کمک وکیل عدلیه سعی دارند او را از ارث محروم کنند. او دختر زرنگ و فهمیدهای است که به حقوق خویش واقف است و با ایستادگی و هشیاری و با کمک شهادت درست شاهدان به حق قانونی و ارثی خود میرسد.[50] همچنین، سکینهخانم در بحث ازدواج اختیار زندگیاش را به دست میگیرد و به عمۀ پیرش که میخواهد او را به اجبار شوهر بدهد چنین میگوید: ”من کی به تو اذن دادم مرا به آقاحسن شوهر بکنی؟ من حالا دیگر نه پدر دارم، نه برادر، خودم وکیل خودمم . . . دیگر اختیار خودم را از دست نمیدهم. هیچکس نمیتواند مرا به شوهر بدهد.“[51] سکینهخانم رو در روی خواستگارش میایستد و دست رد به سینۀ او میزند و میگوید: ”خواهش دل به زور نیست.“[52]
آخوندزاده در نمایشنامۀ موسی ژوردان قهرمانان خود را زن انتخاب میکند و برخلاف تفکرات رایج مبنی بر سرآمد بودن مردان بر زنان و اعتقاد بر عقلانیت مردان در مقابل توسل زنان به خرافات و سحر و جادو، مردان را نیز معتقد به سحر و جادو میداند و بالاخره زنان داستان او موفق میشوند نظرات خود را به مردان بقبولانند.[53]
کمدیهای میرزافتحعلی آئینۀ اجتماعاند.آخوندزاده به زیر و بم روانی شخصیتی که نشان داده آگاه است و همگی اصالت دارند. بسیار بااهمیت است که آخوندزاده در بیشتر نمایشنامههای خود سعی دارد مقام زن را بالا ببرد که در آن دوران سنتشکنی آشکاری بود، زیرا زنی که در جامعۀ مسلمان خوار و زبون بود، به یک باره به دنبال حقوق، آزادی و رهایی از قیود نظام اجتماعی خویش میافتد و پیروز میشود.[54]
ب. آزادی حجاب
از مباحث مطرح در اندیشۀ آخوندزاده در باب زنان، مسئلۀ حجاب و نوع نگرش به این مسئله است. مترقیترین اندیشههای آخوندزاده و نگرش او دربارۀ زن در مکتوبات کمالالدوله بیان شده است. او در ملحقات کمالالدوله به حق از زن و جایگاه بالا و حقوق او در اجتماع سخن گفته و از آن دفاع میکند و به خوبی نشان میدهد که در جوامع اسلامی زن و حقوق او در کل نادیده گرفته شده و از میان رفته است. از این رو، آخوندزاده تصنیف کمالالدوله را جسارتی از سوی خود میداند که تا آن زمان کسی جرئت اظهار آن را نداشته است و منظور از نوشتن آن رفع تعصب و تحول در دین اسلام و بیداری مردم آسیا از خواب غفلت بیان میکند.
از نوشتههای آخوندزاده در این باره کاملاً پیداست که مخالف حجاب پذیرفته در جامعۀ اسلامی است. او مینویسد: ”با نزول آیۀ حجاب نصف بنینوع بشر را، که طایفه اناث است، الی مرور دهور به حبس ابدی انداخت.“[55] آخوندزاده قائل به آزادی و حقوق برابر زن با مرد است، بنابراین حجاب را که مخالف آزادی زن است رد کرده و آن را مربوط به اوضاع و احوال جامعۀ عربستان و مسایلی میداند که در روابط میان پیامبراسلام(ص) و همسرانش و اعراب پیش آمد.[56]
آخوندزاده در انتقاد بر رسالۀ یک کلمه مستشارالدوله نظر خود را دربارۀ حجاب زن بیان میکند. او مخالف حجاب جامعۀ اسلامی بود. به نظر او، شریعت اسلامی آن را به ناروا و به ناحق بر زنان تحمیل کرده و مخالف مساوات و برابری زن و مرد است. آخوندزاده در این باره چنین مینویسد:
شریعت چه حق دارد که طایفه اناث را به واسطۀ آیه حجاب به حبس ابدی انداخته مادامالعمر بدبخت میکند، و از نعمت حیات محروم میسازد. و به واسطۀ حکم حجاب، در حرمخانهها خدمت طایفۀ ذکور با آلت رجولیت جایز نشده، هرکس از ارباب استطاعت برای خدمتگزاری در حرمخانهها لابد و ناچار طالب خرید خواجهها میباشد؛ و بدین سبب شقیترین مردمان برای منافع دنیویه اطفال معصومه را از جنس بشر خواجه کرده در ممالک اسلامیه میفروشند. اگر آیۀ حجاب نازل نمیشد، همان اشقیا بدان عمل شنیع هرگز مرتکب نمیشدند، به علت اینکه از آن عمل دیگر حاصلی متصور نمیشد.[57]
در ادامه نیز دربارۀ مخالفت خود با حجاب میگوید:
نزول آیۀ حجاب از قرار شهادت برخی از صاحبنظران بعد از نقل عایشه و صفوان وقوع یافته است و مفاسدی که از نزول این آیه در میان اهل اسلام شیوع یافته و این فرقه را از بدبختترین کل ملل روی زمین کرده است، بیرون از شمار است؛ از قبیل وحشیت خصال طایفۀ ذکور و خشونت طبایع ایشان در معاشرت و اختلاط با همجنسان خود و حرمان ایشان از الذّ نعمات دنیویه که عبارت از مصاحبت طایفۀ اناث است و شیوع معصیت لواطه در میان این قوم به مرتبهای است که هیچکس از اسناد آن بر خود اندیشه نمیکند. حتی شعرای این قوم آشکارا در وصف اَمردان منظومات منتشر میسازند و این عمل شنیع را از قبایح نمیشمارند و قساوت قلب و سباعیت ایشان و عدم تربیت کل نسوان در علوم و فنون و صنایع و سلب حقوق انسانیت و آزادی از ایشان در جمیع مواد و امثال ذلک علیالخصوص از قبیل آنکه طایفۀ اناث از عدم سیر و حرکت و از کثرت قعود و اقامت در یک محل محصور و از استنشاق هوای ناصاف در حالت مستوریت و محجوبیت به استنباط اطبای یوروپا مبتلای انواع مرضها میگردند. معهذا، وجود معصیت زنا به واسطۀ نزول آیه حجاب از میان طوایف اسلام رفع نشده است. قطع نظر از آنکه مخصوصاً به جهت رفع زنا آیۀ حجاب نگاه داشتن خدام ذکور را در حرمخانهها منع کرده است و به واسطۀ این منع بلاتصور باعث انتشار کسب رذیل خواجهفروشی شده است.[58]
ج. الغای تعدد زوجات
آخوندزاده مخالف قانون تعدد زوجات است و اعتقاد دارد که این قانون میباید ملغی شود. از نظر او، قانون تعدد زوجات از رسوم زشت و ناپسندی است که ارتباط میان زن و شوهر را در جامعۀ اسلامی به صورت مالک و مملوکه درمیآورد که آن نیز خلاف عدالت و مساوات است.[59] او دربارۀ تعدد زوجات و مضارذآن در جامعه چنین مینویسد:
ای جلالالدوله، فیلسوفان یوروپا چنان که آیۀ حجاب را همچنیین آیۀ تجویز کثرت زوجات را از سهوهای بزرگ ما میشمارند و میگویندکه در ضمن تجویز کثرت زوجات علاوه بر مفاسد عدیده و قطع نظر از ظلم فاحش در حق جزو ضعیف نوع بشر، دو گونه فساد پر واضح است: یکی خصومت جاوید فیمابین خویشاوندان و بهخصوص فیمابین برادران و خواهران که از مادران مختلفه متولد میشوند. دیگری، قلت تناسل فیمابین ملت اسلام.[60]
آخوندزاده در رد توجیهات تعدد زوجات در اسلام دلایل و براهین خود را بیان میکند:
اما آنچه در قرآن به جهت رعایت عدالت در این ماده گفته شده است که ”وَ اِن خفتم الا تعدلوا فواحده“ امکانپذیر نیست، به علت اینکه اگر مراد از عدالت رعایت رضای زن و عدم جور در حق اوست، این عدالت در همان روز رفع شد که مرد بر سر زن اول خود، زن دیگر گرفت. بعد از آن تا آخر عمر مرد در حق زن اولش ظلم فاحش ثابت و باقی است. دیگر درین ماده عدالت وجود ذهنی ندارد که به موجب همان آیه رعایت لازم آید و امکان وقوع از قوه به فعل داشته باشد . . . معنی عدالت را در حق طایفۀ زنان، فیلسوفان فرنگستان بهتر فهمیدهاند که زنان را در جمیع حقوق بشریت و آزادیت با مردان شریک شمردهاند. حتی امروز در بعضی دول آن اقلیم، زنان را به ادارۀ امور مملکت نیز داخل میکنند، علاوه بر آنکه درجۀ تاجداری را نیز در بعضی موارد بر ایشان مسلم میدارند. چنان که این رسم قبل از غلبۀ عربها در ایران جایز بود. حکمای فرنگستان به غیر از دلایل مذکوره دو دلیل دیگر نیز بر ترجیح وحدت زوجه بر کثرتش ایراد میکنند: یکی اینکه در کثرت زوجات نوع بشر غالباً از لذت عشق و محبت محروم است و اگر احیاناً به یکی از زوجات متعدده عشق و محبت حاصل میشود، سایرینش لامحاله برخلاف عدالت و انصاف در قید زوجیت بیثمرخون جگرخواهند خورد. دیگری اینکه اگر فیمابین حکما مسئلۀ مساوات حقوقیه ذکوراً و اناثاً ممعٌ علیه است، کثرت زوجات منافی مسئلۀ مساوات است. همین دلیل دوگانه مقتضی شرح مبسوط است که گنجایش این مقام ندارد. حکمایی که برای رفع کثرت زوجات تصنیفات خواهند داشت، البته بدین دلایل دوگانه شرح مبسوط خواهند داد، با ذکر مثال و تجربه در فساد و قبح آن.[61]
آخوندزاده در ادامه مخالفت خود را با مزاوجت بیشمار مالکان با کنیزان در اسلام و تصاحب بی قید و شرط آنها و ظلم و ستمی که از این طریق مالکان مسلمان بر کنیزان روا میدارند نیز با بیانات تندی ابراز میدارد.[62] در اینجاست که آخوندزاده وظیفه و مسئولیت علمای دین را سنگین میداند و از ایشان توجه به قانون تعدد زوجات و رفع ظلم و ستم وارده بر زنان از این امر را میخواهد: ”علمای دینیه در این مسئله باید تأملی بکنند . . . و در حق ایشان مترحم بشوند و نگویند که مالک جاریه کفیل کسوه و نفقه اوست باید در عوضش از او منتفع بشود.“[63] در نهایت، آخوندزاده مخالفت خود را با قانون تعدد زوجات در اسلام، مالکیت مرد و مملوک و برده بودن زن بیان میکند که آشکارا معارض با عدالت و مساوات در میان مردم است: ”مالک یعنی چه؟ مملوک و مملوکه یعنی چه؟ در بشریت مملوک و مملوکه شدن خلاف عدالت و مساوات است. این قبیل چیزها . . . نه سزاوار طبع بشر [است].“[64] بنابراین، قویاً خواستار لغو قانون تعدد زوجات است و آن را از ضروریترین اقدامات دولتهای اسلامی میداند و همانگونه که خواستار لغو حجاب در جوامع اسلامی است، به همان اندازه خواستار براندازی رسم ناپسند تعدد زوجات است و دلایل خود را در این زمینه بازگو میکند:
کسانی که بعد از این از اخلاف ما در دین اسلام پروتستانتزم خواهند شد و در جمیع مسائل فقهیۀ ما تغییر و تزیید معمول خواهند داشت و آیۀ حجاب را منسوخ خواهند کرد، باید این مسئله را نیز فراموش نکنند و اگر بنا بر تصور و تحقیق ایشان عقیدۀ حکمای فرنگستان معقول انگاشته شود، آیۀ تجویز کثرت زوجات را نیز فیمابین ملت اسلام باید منسوخ داشته، تزویج را منحصر به وحدت زوجه بکنند.[65]
از این رو، آخوندزاده اندیشمند و متفکری است که خواستار اصلاح دین و بالطبع آزادی دینی است. از نطر آخوندزاده، وضعیت کنونی جوامع اسلامی به گونهای است که محتاج پروتستانتیزم و اصلاح دین است: ”از این سبب، کسب کاری و پیشهوری و هنروری در میان ملت اسلام به غایت کم است و ثروت و مکنت نسبت به سایر ملل به غایت اندک است. از جهت همین نوع سببهای بیحصر، پروتستانتیزم در دین اسلام محض به خاطر حب بشر از واجبات است.“[66] آخوندزاده معتقد است که دین اسلام بنا بر تقاضای عصر و اوضاع زمانه به پروتستانتیسم و تحول محتاج است. مینویسد: ”پروتستانتیسم کامل موافق شروط پیشرفت و تمدن متضمن هر دو نوع آزادی و مساوات حقوقیه هر دو نوع بشر، تخفیفدهندۀ استبداد سلاطین مشرق در ضمن تعلیمات حکیمانه و مقرر وجوب سواد در کل افراد اسلام ذکوراً و اناثاً [است].“[67] آدمیت دربارۀ او میگوید که هدف اجتماعی آخوندزاده لیبرالیسم اجتماعی و پروتستانتیسم اسلامی است، زیرا پروتستانتیسم را موافق شرایط تمدن و متضمن آزادی و مساوات حقوقیه هر دو نوع بشر (زن و مرد) و همچنین باعث ایجاد تنظیمات حکیمانه و باعث برقراری فرصت آموختن سواد و دانش میان جنس زن و مرد میداند.[68]
نکتۀ در خور توجه اینکه آخوندزاده در اندیشۀ پروتستانتیسم اسلامی، که آن را لازمۀ جوامع اسلامی میداند، از جنبش بزرگ اسماعیلی نیز تأثیر پذیرفته است. او در این باره حسنبن محمد بزرگ امید را بنیادگذار اصلی پروتستانتیسم در جهان می شمارد. آخوندزاده در این زمینه به سخنان و اقدامات او اشاره میکند که بخشی از آن به بینش و اقدامات اسماعیلیان دربارۀ زنان راجع است. هنگامی که علی ذکره السلام (حسنبن محمد بزرگ امید) به جای پدر قرار گرفت، خطبهای ایراد کرد. بخشی از خطبۀ او دربارۀ زنان و آزادی زنان چنین بود:
ای جماعت، طایفۀ اناث را در حبس و حجاب نگاه داشتن قطع نظر از آنکه ظلم عظیم است، در حق این نصف بشریت، از برای طایفۀ ذکور نیز خسارت بیشمار دارد. از امروز طایفۀ اناث را در حبس و حجاب نگاه مدارید و ایشان را بیتربیت مگذارید و در حق ایشان ظلم و ستم را روا مبینید، و زیاده بر یک زن مگیرید. چنان که من زیاده بر یک زن ندارم و هر کس بعد از این دخترکوچک خود را مثل پسرخود به خواندن و نوشتن مشغول نسازد و هر کس از بزرگ و کوچک و از غنی و فقیر زیاده بر یک نفر زن بگیرد، مستحق بازخواست و خشم من خواهد شد.[69]
آخوندزاده اسماعیلیان را پروتستانتیست و اقدامات حسنبن محمد بزرگ امید را پروتستانتیسم در اسلام میداند. او به اقدامات حسنبن محمد بزرگ امید دربارۀ زنان که قائل به آزادی آنها بود اشاره میکند:
فردای آن روزکه مذهب پروتستانتیزم در ایران اظهار شد، علی ذکره السلام دو ساعت به ظهر مانده، دست زن خود، بانوی بزرگ درهالتاج را که از سلسلۀ پادشاهان دیالمه بود گرفته از حرمخانه بیرون آمد و بانوی بزرگ روگشاده در تماشاگاههای الموت با شوهر حکیم و روشنروان خود سیر کرده به حرمخانه بازگشت و هر روز که هوا ملایمت و موافقت داشت، علی ذکره السلام اینگونه سیر را با بانوی بزرگ تکرار میکرد. اعیان و اشراف و جمیع ساکنان الموت در آزادی طایفۀ اناث تقلید او کرده، با زنان روگشادۀ خودشان به سیر بیرون میشدند و در جمیع قلمرو او این رسم جاری شد.[70]
به همین مناسبت، آخوندزاده، حسنبن محمد بزرگ امید را میستاید و از عقل، حکمت و همت و عزم او در میان ملت اسلام یاد میکند که با اقدامات روشنگرانۀ خود تمدن را در میان جامعۀ اسلامی منتشر ساخت و برای رهایی جامعه از حماقت، جهالت و بدبختی کوشید. به همین سبب، آخوندزاده حسنبن محمد بزرگ امید را پروتستانتیست میداند که در دورهای که هنوز اروپا در قرون وسطا و در سیطرۀ کلیسا و اقدامات تعصبآمیز او به سر میبرد، اسماعیلیان به رهبری حسنبن محمد بزرگ امید اقدامات روشنگرانهای صورت دادند. آخوندزاده در نهایت افسوس میخوردکه جامعۀ اسلامی عمق اندیشهها و اقدامات حسنبن محمد بزرگ امید را متوجه نشد و اقدامات او نتوانست ریشه دوانده و به عمر خود ادامه دهد.[71]
آخوندزاده حتی به اندیشههای باب نیز دربارۀ زنان پرداخته و بخشی از تفکرات او را دربارۀ آزادی تعلیم و تربیت و آزادی حجاب زن میپذیرد. او در این باره مینویسد: ”فقط دو حکم باب که از قرار تقریر رفقا در قرآن خود بیان کرده است، حکم فیلسوفانه به نظر آمد. یکی این است که طایفۀ اناث در جمیع رسوم آزادیت و کل حقوق بشریت باید با طایفۀ ذکور مساوی باشد و باید به طایفۀ اناث نیز مثل طایفۀ ذکور تربیت داده شود (و طایفۀ اناث نیز مثل طایفۀ ذکورگشادهرو باشد).“[72]
از مهمترین اندیشههای آخوندزاده دربارۀ زنان، برابری میان زن و مرد در حقوق اجتماعی است. میتوان گفت یگانه نوگرای مسلمان ایران که با صراحت کامل و بدون ابهام در زمینۀ فقهی ازدواج سخن گفت آخوندزاده بود. او به صراحت نوشت تعدد زوجات، که با شرایط خاص جایز شمرده میشود، با اصل برابری دنیای دموکراسی منافات دارد و برابری در برابر قانون از لوازم دادگری است. او در ادامه افزود که در جوامع اسلامی زن و مرد دارای حقوق برابر نیستند و به قانونی که طبق آن، شهادت قانونی یک کافر ذمی دارای ارزش برابر با شهادت یک مسلمان نیست اعتراض کرد.[73]
آخوندزاده علاوه بر کمالالدوله در مقالات متعدد خود نیز عقاید خویش را دربارۀ حقوق زنان بیان کرده و ظلم و ستم و بیعدالتی در حق زنان را ناشی از شریعت و دین میداند. او در انتقاد بر رسالۀ یک کلمه مستشارالدوله چنین میگوید: ”آیا شریعت خودش چشمۀ عدالت است یا نه؟ اگر شریعت چشمۀ عدالت است باید اصل اول را از اصول کونستتسیون، که مساوات در حقوق نیز در این اصل مقدور است، مع مساوات در محاکمات مجری بدارد. مساوات در حقوق مگر مختص طایفۀ ذکور است؟“[74] آخوندزاده در انتقاد بر شریعت اسلامی عدم رعایت مساوات و عدالت در محاکمات و بهویژه محاکمات میان مسلمانان و ذمیها را به نقد میکشد و مینویسد که قاضی محکمۀ شرع شهادت ذمی را نمیپذیرد و از ذمیان شاهدان مسلمان میطلبد.[75]
آخوندزاده نابرابری موجود میان زن و مرد و مسلمان و نامسلمان را ناشی از فقه اسلامی دانسته و اصولاً به قانون مجازات اسلامی سخت حمله میکند. به نظر او، این قوانین با روح نظام قانونی و دموکراسی غربی منافات دارد.[76]
د. تعلیم و تربیت
نوشتههای آخوندزاده دربارۀ حقوق و آزادی زن و نشر فرهنگ و دانش و تغییر الفبای اسلامی و برانداختن پندارهای پوچ و تصمیمهای غلط تأثیرات عمدهای در پیشرفت ملتهای خاور نزدیک داشته است .آخوندزاده آموزش اجباری را لازمۀ دولت آزادیخواه میداند؛ نظام آموزشیای که فارغ از جنسیت فرد در صدد تعلیم و تربیت باشد. او دولتی را آزادهخواه میداند که هدفش اعطای حقوق سیاسی و اجتماعی به زن و مرد و محترم شمردن این حقوق باشد. تأکید آخوندزاده بر مسئلۀ آموزش و سواد از همه بیشتر است. اساساً معتقد است که قبل از ترویج علم و دانش میان مردم هر اقدامی برای پیشرفت و ترقی بیفایده است. از نظر او، به علت اینکه هرگونه تنظیمات و قوانین مبتنی بر علم است، دین اسلام باید پیش از ترویج و انتشار علوم در میان مردم برای وضع تنظیمات و قوانین جدید زحمت بیجا نکشد.[77]
آخوندزاده در بحث برابری تعلیم و تربیت و آموزش زن و مرد بار دیگر بحث پروتستانتیسم را در اسلام به میان میکشد و اعتقاد دارد با پروتستانتیسم است که میتوان تعلیماتی مساوی و برابر برای زنان و مردان فراهم آورد. او در مباحث سواد و آموزش به هر دو جنس مرد و زن توجه داشت و منافع عامۀ خلق را در نظر میگرفت. آخوندزاده عموماً از بیسوادی کل جامعه و بهویژه از عدم تحصیل زنان لب به شکوه میگشاید: ”در میان طوایف اسلامیه از ده هزار یک نفر صاحب سواد به هم نمیرسد و طایفۀ اناث بالمره از سواد بیبهره میمانند.“[78] در اینجاست که یکی از بزرگترین مشکلات این مسئله و راه حل آن را تغییر الفبا میداند و مدتهای مدیدی در این راه تلاش میکند که البته به نتیجه نمیرسد. آخوندزاده در الفباء جدید یکی از دلایل عقبماندگی ایران را الفبای موجود میداند:
علمای گرام البته به حال بیچاره بیسوادان دلسوزی خواهند داشت که غرق دریای ظلمت و بیخبریاند و از لذت روحانی بالکلیه محروم. نه به گذشته واقفاند، نه به آینده عارف. هر چه با چشم میبینند و با گوش میشنوند تنها آن را میدانند. از این جهت علوم و صنایع در ملت اسلام ترقی نداشته، آنا فاناً تنزل و تناقض میپذیرد.[79]
آخوندزاده در نامهای دربارۀ تغییر الفبا به اعتمادالسلطنه مینویسد:
باید کل سکنۀ ایران ذکوراً و اناثاً به خواندن و فهمیدن فلکالسعاده قادر باشد تا اینکه منظور شما به عمل آید و زحمت شما به هدر نرود. اهالی یوروپا در مدت پنج و شش ماه ذکوراً و اناثاً صاحب سواد میتوانند شد، اما اطفال ما در مدت پنج و شش سال هنوز از گلستان و بوستان سر بدر نمیآورند. البته اهالی یوروپا وسیلهای یافتهاند که به امداد آن به تحصیل سواد در اندک مدت قدرت به هم میرسانند، پس چرا ما همان وسیله را از ایشان اخذ نمیکنیم، در صورتی که به جمیع ترقیات ایشان اعتراف داریم و طالب اخذ جمیع تنظیمات ایشان میباشیم.[80]
آخوندزاده پیشنهاد میدهد که برای آبادی ایران و بهرهمندی ایران از علم و دانش باید کل مردم ایران بدون استثنا، شهری یا روستایی یا ایلاتی، ذکوراً و اناثاً مانند اهل پروس صاحب سواد شوند و برای باسواد کردن مردم ایران نیز پیشنهاد میدهدکه باید الفبای قدیم را تغییر داده و الفبای جدید را ایجاد کرد که در مدتی اندک، عموم مردم بتوانند تحصیل کنند و مانند دولت پروس، اطفال از 9 تا 15 سالگی به غیر از خواندن و نوشتن به هیچ کاری مشغول نشوند.[81] آخوندزاده در مقالۀ اجتماعی ”مسائل مکتب و تدریس“ از آموزش زنان و برابری آنان با مردان در آموزش سخن میگوید. او ضمن تأسیس مکتبخانه میگوید:
بسیار خوب، در شهرها مکتبخانهها باز کردیم و تحصیل علم را به زبان روسی آغاز کردیم، در این صورت زنان و ساکنین دهات چکار کنند؟ در دهستانها نیز مکتبخانهها دایر کنیم و معلم بیاوریم یا نه؟ اگر میخواهی بگویی دایرکنیم؛ انصاف کن با کدام امکانات و با کدام قدرت؟ . . . منفعت علم در صورتی پدیدار است که کافۀ ناس، مانند مردم پروس و مردم ینگیدنیا، اناث و ذکور از علم بهرهیاب باشند . . . برای فراگرفتن علم استطاعت و اتفاق و وسیله لازم است.[82]
آخوندزاده تغییر الفبا را یکی از راههای باسواد شدن زنان در زمانی کوتاه میداند:
چنانکه از الفباء جدید ملاحظه خواهد شد، سبب تجدید به مرتبهای واضح است که احتیاج به بیان مشروح ندارد. همین قدرکافی است که به واسطۀ این الفباء تازه کل طایفۀ اسلام در اندک مدت به خواندن و نوشتن السنۀ خودشان قادر خواهند شد، خصوصاً طایفۀ اناث به واسطۀ این خط جدید به تحصیل سواد توانا خواهند داشت.[83]
آخوندزاده بحق از نظام آموزش همگانی دفاع میکند: ”باید علوم و معارف فیمابین کل اصناف ملت از اعلی و ادنی، از وضیع و شریف بلااستثناء عمومیت پذیرد، شبان و کشتکار و تاجر و عطار نیز آن استعداد را داشته باشند که وزراء دارند و جمیع ملت در جمیع تدابیر اولیای دولت شرکت داشته باشند.“[84] آخوندزاده در انتقاد از برنامۀ آموزش ایران در مقایسه با غرب مجدداً به مبحث آموزش و تعلیم و تربیت زنان میپردازد:
در مدت دو سال اطفال فرنگیان در علم حساب که به اصطلاح ایشان ماتیماتیقاست حل مسائل مشکله میکنند، اما اطفال ما هنوز مشغول خواندن هجه والفجر هستند. طایفۀ اناث بیچاره بالکلیه از سواد محروماند. اگر الفباء آسان میبود، اکثر نسوان کسب سواد میکردند و بعد از آن به همجنسان خودشان معلم واقع میشدند. در اکثر مدارس فرنگیان به جهت تعلیم و تربیت دختران معلمان از طایفه نسواناند.[85]
در تفکر آخوندزاده، نظام آموزشی سنتی زن رااز آموزش محروم کرده و او را در جایگاه فرودست قرار داده است. به همین سبب، این نظام ناکارآمد و نارسا میبایست از میان میرفت و به جای آن نظام آموزشی مدرنی ایجاد میشد که زن و مرد را به صورتی برابر آموزش میداد.
فرجام سخن
نوگرایان ایران تقریباً همزمان با دیگر کشورهای اسلامی به زن و جایگاه او در جامعۀ ایران توجه کرده و در این زمینه در آثار خود مباحثی را مطرح کردند و برای تغییر وضعیت زن در جامعۀ ایران و اصلاح موقعیت و جایگاه او کوشیدند. متأسفانه در بررسیهای صورتگرفته مشخص شده است که نوگرایان ایران در مقایسه با نوگرایان دیگر کشورهای اسلامی کمترین میزان توجه را به مسایل زنان نشان دادهاند، چنانچه سیدجمالالدین اسدآبادی به راحتی از بحث زنان چشمپوشی کرده و گاه فقط اندک اشارهای به مسایل زنان داشته است. حتی دولتمردان نوگرای ایران به مسئلۀ زن بیتوجهی کردهاند. این در حالی است که در مصر محمدعلیپاشا، دولتمرد نوگرا، بیمارستانی مخصوص زنان ایجاد کرد، مدارس دخترانه ساخت و از کتاب طهطاوی دربارۀ تربیت و آموزش نسل جوان، بهخصوص دختران، حمایت کرد.
با این همه، برخی از نوگرایان ایران به مباحث زنان توجه کرده و اندیشهها و تفکرات خود را دربارۀ وضعیت و موقعیت آنها در جامعه بیان داشتهاند. ایشان به قانون تعدد زوجات معترض بودند و حجاب زن را به نقد کشیدند. بر لزوم تعلیم و تربیت زن و ارتقای درک و فهم زنان تأکید و اعتقاد داشتند چون زنان نقش مادری را بر عهده دارند و نسل آیندۀ جامعه را آموزش میدهند، باید خود تحت آموزش و تربیت قرار گیرند تا نسلی آگاه و روشن تعلیم دهند. نوگرایان ایران از تساوی حقوق زن و مرد حمایت میکردند. در این میان، آخوندزاده از جمله نوگرایان ایرانی بود که در مجموعه نوشتهها و مقالاتش خواهان تعلیم و تربیت اجباری و عمومی برای زنان، ایجاد برابری میان زن و مرد و آزادی زنان بود. او با تعدد زوجات مخالف بود و در نمایشنامههایش تعدد زوجات را محکوم و از لزوم تعلیم و تربیت زنان صحبت کرد.
[1] 1شیلا روباتام، زنان در تکاپو: فمنیسم و کنش اجتماعی، ترجمۀ حشمتالله صباغی (چاپ 3؛ تهران: شیرازه، 1390)، 39.
[2] بانوی فعال در انقلاب کبیر فرانسه که اعلامیۀ حقوق زنان را در 1791م منتشر کرد و سرانجام به جرم گرایشات تجزیهطلبانه به مرگ محکوم و با گیوتین گردن زده شد. بنگرید به
Michelet, The Women in the French Revolution (Philadelphia: Henry C. Baird, 1855), 126-127.
[3] روباتام، زنان در تکاپو، 39؛ کالین مک ایودی، رویدادنگاری تاریخ جهان، ترجمۀ حسن افشار (تهران: نشر مرکز، 1370)،203.
[4] غلامرضا انصافپور، قدرت و مقام زن در ادوار تاریخ (تهران: شرکت نسبی کانون کتاب، 1346)، 378 و 382.
[5] برای فهرستی از این آثار بنگرید به منیژه نجم عراقی، مرسده صالحپور و نسترن موسوی، منبعشناسی زنان (تهران: نشر دیگر، 1381)، 163-170.
[6] از جمله میتوان از مستشارالدوله تبریزی نام برد که جزو پیشگامان نوگرای ایران است، اما در آثارش توجه چندانی به وضعیت زنان نکرده است.
[7] یحیی آرینپور، از نیما تا روزگار ما (چاپ 3؛ نشر زوار، 1371)، 4.
[8] الیزا ساناساریان، جنبش حقوقی زنان در ایران، ترجمۀ نوشین احمدی (تهران: اختران، 1384)، 29-30.
[9] آرینپور، از نیما تا روزگار ما، 76.
[10] مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران (تهران: انتشارات سقراط، بیتا)، جلد 1، 102-103.
[11] بشری دلریش، زن در دورۀ قاجار (تهران: انتشارات روشنگران، 1375)، 108.
[12] لیدی شیل، خاطرات، ترجمۀ حسین ابوترابیان (تهران: نشر نو، 1362)، 92.
[13] کلارا کولیو رایس، زنان ایران و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد (تهران: انتشارات آستان قدس، 1366)، 43.
[14] کارلاسرنا، آدم و آیینها در ایران (تهران: نشر زوار، 1362)، 297.
[15] ”زناشوئی درایران،“ عالم نسوان، سال 4، شمارۀ 3 (1302ش)، 18-19. دربارۀ ازدواج اجباری دختران در سنین پایین همچنین بنگرید به رایس، زنان ایران، 4.
[16] علیاصغر شمیم، ایران در زمان سلطنت قاجار (تهران: بهزاد، 1383)، 378.
[17] عبدالعزیز جواهرکلام، تاریخ تهران (تهران: وزارت فرهنگ، 1325)، 147.
[18] Peter Avery, The Cambridge History of Iran (Cambridge: Cambridge University Press, 1991), vol. 7, 78.
[19] ساناساریان، جنبش حقوقی زنان در ایران، 68.
[20] حسین محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید درایران (چاپ 3؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1378)، جلد 1، 367-368.
[21] ساناساریان، جنبش حقوقی زنان در ایران، 54.
[22] ساناساریان، جنبش حقوقی زنان در ایران، 54-61.
[23] ساناساریان، جنبش حقوقی زنان در ایران، 132.
[24] بدرالملوک بامداد، زن ایرانی ازانقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، ج اول، (تهران: انتشارات ابن سینا، 1347)، جلد 1، 46-49 و 51؛ ج 2، 7-9 و 13-22 و 24-28.
[25] گوئل کهن، تاریخ سانسور در مطبوعات ایران (تهران: انتشارات آگاه، چاپ اول، 1363)، جلد 2، 705.
[26] عنوان آخوندزاده هم از این بابت به او داده شد. بنگرید به فریدون آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده (تهران: خوارزمی، 1349)، 10.
[27] میرزافتحعلی آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله به شاهزاده جلالالدوله (تهران: بینا، 1334)، 3-4؛ میرزافتحعلی آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات، به کوشش حمید محمدزاده (تبریز: بینا، 1357)، 349-351؛ میرزافتحعلی آخوندزاده، مقالات، گردآوردۀ باقر مؤمنی (تهران: انتشارات آوا، 1351)، 8-12.
[28] مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر دینی و غیر دینی (تهران: شرکت سهامی انتشار، 1371)، 62.
[29] در این تاریخ به همراه هیئت روس برای تبریک تاجگذاری پادشاهی ناصرالدینشاه به ایران آمد. با امیرکبیر دیدار داشت و بعد از بازگشت هیئت روس حدود 4 ماه در ایران بود. بنگرید به آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 28.
[30] آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 28.
[31] – غلامرضا گودرزی، دین و روشنفکران مشروطه، تهران، اختران، 1383، صص120-121.
[32] از همنشینی با افرادی از جمله خاچاطور ابوویان (Kh.Abovyan, 1810-1846)، آزادیخواه و بنیانگذار ادبیات رئالیست جدید ارمنستان، و شاعر گرجیزبان چاوچاوادزه (A. Chavchavadzeh) بهره بسیار برد که سرای او محفل ادیبان و دانشمندانی از جمله بکیخان، شاعر آزادیپرست روس لرمانتوف و باراتا شیویلی بود که به آنجا میرفتند. آخوندزاده همچنین از میرزااسماعیلبیگ مشهور به کوتکاشنسکی (Koutkashinsky, 1806-1861)، افسر نظامی و نویسندۀ عضو انجمن جغرافیایی روس و صاحب رمان رشیدبیگ و سعادتخانم، تاثیر گرفت. او یاور آخوندزاده در گسترش دیدگاه و رفتار و مطالعاتش بود. آخوندزاده از دیگر سو از تاریخ ایران، ادبیات و فرهنگ فارسی، ترکی، فقه اسلامی، فلسفه و عرفان اطلاع داشت و بهخصوص حکمت عملی در تفکر آزادیخواهی و تحول بعدی او مؤثر بود. آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 16-19.
[33] آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 24.
[34] او پیشرو فن نمایشنامهنویسی و داستاننویسی اروپایی در آسیا بود. آثارش به فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و نروژی ترجمه شد و لقب مولیر شرق و گوگول قفقاز گرفت. بنگرید به آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 32-33.
[35] آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات؛ آخوندزاده، مقالات، 176-207؛ آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 3-4.
[36] آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله.
[37] دربارۀ اشعاراو بنگرید به آخوندزاده، مقالات، 231-260.
[38] میرزافتحعلی آخوندزاده، مقالات فارسی، به کوشش حمید محمدزاده (تهران: انتشارات نگاه، 2535)، 18-30؛ آخوندزاده، مقالات، 149-161.
[39] دربارۀ مکتوبات آخوندزاده به میرزایوسفخان مستشارالدوله دربارۀ یک کلمه بنگرید به میرزافتحعلی آخوندزاده، مقالههای فلسفی، ویراستۀ ح .صدیق (تبریز، ساوالان، 2537)، جلد 2، 33-40، آخوندزاده، مقالات، 96-102.
[40] آخوندزاده، مقالات، 93-95؛ آخوندزاده، مقالات فلسفی، 49-52.
[41] آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 28-31.
[42] آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 143-144.
[43] میرزافتحعلی آخوندزاده، تمثیلات: شش نمایشنامه و یک داستان، ترجمۀ محمدجعفر قرهجهداغی (چاپ 2؛ تهران: خوارزمی، 1349)، 35-86.
[44] آخوندزاده، تمثیلات، 76-77.
[45] آخوندزاده، تمثیلات، 77.
[46] آخوندزاده، تمثیلات، 78-86.؛ آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 44-45.
[47] آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 46.
[48] آخوندزاده، تمثیلات، 91-156.
[49] آخوندزاده، تمثیلات، 161-245.
[50] آخوندزاده، تمثیلات، 251-314.
[51] آخوندزاده، تمثیلات، 256-257.
[52] آخوندزاده، تمثیلات، 264.
[53] آخوندزاده، تمثیلات، 319-370.
[54] آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 53.
[55] آخوندزاده، مکتوبات، 42.
[56] آخوندزاده، مکتوبات، 42. برای آگاهی بیشتر از نظرات آخوندزاده در این باره بنگرید به آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 53؛ آخوندزاده، مکتوبات، 43.
[57] آخوندزاده، مقالات، 97؛ آخوندزاده، مقالات فلسفی، 34.
[58] آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 61.
[59] آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 205.
[60] – آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 61. آخوندزاده درادامه می نویسد: ”فهم فساد اول محتاج به دلیل و بیان نیست. همه کس بر آن واقف است. اما فساد ثانی را بدین دلیل موجب قلت ثمرات تناسل میدانند که بیان میگردد: مثلاً میگویند زید مرد واحد است، چهار نفر زن میگیرد. فرض بکنیم هر یک از این چهار زن برای زید پنج نفر فرزند میزاید. پس عدد فرزندان چهار نفر زن از یک مرد میشود بیست. به عکس، فرض بکنیم که هر یک از این چهار زن میرود به یک مرد و هر یک برای شوهر خود میتواند ده فرزند بزاید، پس عدد فرزندان چهار نفر زن از چهار مرد میرسد به چهل، و هم اکثر اوقات زید که چهار نفر زن گرفته است، پیش از وقت طبیعی از کار میافتد و بر عمل تولید عاجز میشود. اما هر یک از چهار زن او هنوز به درجۀ یائسگی نرسیده است و قابل ولادت است. نهایت در قید زوجیت زید تا آخرعمر خود باید در حکم یائسه باشد. به همین سبب گویا بنا بر عقیدۀ حکمای فرنگستان، طوایف یوروپا که قانون ایشان بر وحدت زوجه است، در اقلیم تنگ خودشان روز به روز ازدیاد به هم میرسانند. اما طوایف آسیا با وسعت اقلیم خودشان هرگز در عدد ازدیاد حاصل نمیکنند و نفاق خویشاوندان و ازدیاد نوع بشر در هر کشور گویا موجب آبادی وطن و موجب قوت ملت و اقتدار سلطنت است.“ بنگرید به آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 61-62.
[61] آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 62.
[62] آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 62.
[63] آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 62.
[64] آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 62.
[65] آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 62.
[66] آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 54.
[67] آخوندزاده، مکتوبات کمالالدوله، 76.
[68] آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 221.
[69] آخوندزاده، مکتوبات، 44.
[70] آخوندزاده، مکتوبات، 45.
[71] آخوندزاده، مکتوبات، 45.
[72] آخوندزاده، مکتوبات، 60.
[73] آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، 157-165.
[74] آخوندزاده، مقالات، 97؛ نیز بنگرید به آخوندزاده، ”مکتوب به میرزا یوسف دربارۀ یک کلمه،“ در مقالات فلسفی، 34.
[75] آخوندزاده، مقالات، 97-98؛ آخوندزاده، مقالات فلسفی، 34-35.
[76] عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران (چاپ 3؛ تهران: امیرکبیر، 1381)، 29.
[77] موسی غنینژاد، تجدد و توسعه در ایران معاصر (تهران: نشر مرکز، 1377)، 17.
[78] آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات، 4؛ آخوندزاده، مقالات، 176.
[79] آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات، 7 و 262.
[80] آخوندزاده، مقالات، 202.
[81] آخوندزاده، الفباء جدید و مکتوبات، 273؛ آخوندزاده، مقالات، 189-190.
[82] آخوندزاده، مقالات، 115-116.
[83] آخوندزاده، الفباء جدید و مکتوبات، 6؛ آخوندزاده، مقالات، 177.
[84] آخوندزاده، مقالات، 112.
[85] آخوندزاده، الفباء جدید و مکتوبات، 154.
منبع ایران نامک
No comments:
Post a Comment