Saturday, November 25, 2023

محاکمه دزد نان

 


محاکمه دزد نان

در گذشته‌های نه چندان دور، در کانادا پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احضار کردند. پیرمرد به اشتباهش اعتراف کرد؛ سپس در حالیکه اشکهایش را با دستان ترک‌ خورده پاک می‌کرد گفت: «خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم».

قاضی روی صندلی‌اش جابجا شد، آّهی کشید و گفت: « تو خودت می‌دانی که دزدی کردی؛ و من ۱۰ دلار تو را جریمه می‌کنم.» وقتی قاضی نگاه معنی دار پیرمرد را دید ادامه داد: «البته می‌دانم که توانایی پرداخت آنرا نداری. به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت میکنم! »

صحن دادگاه در سکوت فرو رفت. آنگاه حضار دیدند که قاضی ۱۰ دلار از جیب خود درآورد و درخواست کرد به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود. سپس قاضی ایستاد و به حاضرین در جلسه گفت:

«همه شما محکوم هستید و باید هرکدام ۱۰ دلار جریمه پرداخت کنید. چون شما در شهری زندگی می‌کنید که فقیری مجبور می‌شود تکه‌ای نان دزدی کند!»

در آن جلسه دادگاه ۴٨٠ دلار جمع شد و قاضی آن را به پیرمرد بخشید. اما آنروز یک سوال در ذهن همه حضار جرقه زد: چرا در شهر ما باید فقیری گرسنه وجود داشته باشد؟ کسی پاسخی نداد…


No comments:

Post a Comment