خاطره ای از نلسون ماندلا
یک روز که ریاست جمهوری آفریقای جنوبی بود برای نهار خوردن با همراهان به یک رستوران میرود. روی میز بزرگی که نشسته اند نگاه میکند به گوشه رستوران میبینید یک نفر شسته و رو از آنها میگیرد.
به یکی از محافظین میگوید بروید اورا به میز ما دعوت کنید.
طرف می آید با شرمندگی عرض ادب میکند و نهار را با رییس جمهوری صرف میکند.
پس از آنکه از رستوران خارج میشوند یکی از دوستان به ماندلا اصرار میکندکه این شخص کی بود که شما فقط او را دعوت کرده.
در جواب گفت این نگهبان زندان سلول من بودکه هر گاه زیاد تشنه بوده و درخواست آب میکردم، به جای آب ، شلوار خود را پایین آورده و از پنجره سلول بر من ادرار می کرد.
آن همراه خیلی عصبانی میشود.
وقتی میگوید چرا او را دعوت کرده.
نلسون ماندلا جواب میدهد دیدم ما وقتی به رستوران وارد شدیم آن شخص بسیار شرمنده و با ترس نشسته ودر ذهن خود فکر کردحالا که او را دیده شاید به فکر انتقام از کارهای گذشته او باشم.
خواستم به او اطمینان دهم که انقلاب ما به قصد انتقامجویی نیامده.
No comments:
Post a Comment