Wednesday, July 02, 2025

چون میسر نیست بر من کام او عشق بازی میکنم با نام او

 


دید مجنون را یکی صحرانورد

در میان بادیه بنشسته فرد

ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم

می زند حرفی به دست خود رقم

گفت ای مفتونِ شیدا چیست این؟

می‌نویسی نامه؛ سوی کیست این؟

هر چه خواهی در سوادش رنج برد

تیغ صرصر خواهدش حالی سترد

کی به لوح ریگ باقی ماندش؟

تا کسی دیگر پس از تو خواندش؟

گفت شرح حسن لیلی می‌دهم

خاطر خود را تسلی می‌دهم

می‌نویسم نامش اول وز قفا

می‌نگارم نامه عشق و وفا

نیست جز نامی ازو در دست من

زان بلندی یافت قدر پست من

ناچشیده جرعه‌ای از جام او

عشق‌بازی می ‌کنم با نام او

جامی


No comments:

Post a Comment