Wednesday, August 13, 2025

سه مکتوب میرزا آقاخان کرمانی مردی تصمیم می گیرد جنازه مادرش را به کربلا ببرد.

 

 یک ایرانی که کیسه‌ای حاوی استخوان‌های جدش را حمل می‌کرد، 

که به ادعای او وصیت کرده بود در کربلا دفن شود، دستگیر شد.


 سه مکتوب میرزا آقاخان کرمانی

«مرد تصمیم می‌گیرد جنازه‌ی مادرش را به کربلا ببرد تا راه بهشت به رویش بگشاید وقتی به کرمانشاه رسید در می‌یابد عثمانی‌ها بابت هر جنازه دو تومان حق گمرک می‌گیرند مرد از ترس آن که در گمرک چشم نامحرم بر جنازه‌ی مادرش بیافتد از آخوندی استفسار می‌کند. 

آخوند می‌گوید دیدن نامحرم خالی از اشکال نیست. مرد مادر مرده با هم‌شهری‌اش ملا‌زلفعلی مشورت کرده و تصمیم می‌گیرد استخوان سر و دیگر استخوان‌های مادر را در هاون خرد کند و در توبره‌ی اسب در میان جوها مخفی کند. یابو نیمه‌های شب میخ طویله را کنده و یک‌سر بر سر توبره‌ی معهود رفته جوها و استخوان‌های کیسه را تماما خورده و از کله مرحومه والده اثری نمی‌ماند.

یابو را بستم و بسیار گریستم ملا زلفعلی علت را جویا شد. تفصیل را نقل کردم گفت غم مخور استخوان‌های مرحوم والده در شکم یابو بیرون نیست تا دوازده ساعت دیگر یابو آن‌چه از استخوان خورده یا قی می‌کند یا پهن می‌اندازد تکلیف این است پهن یابو را جمع کرده با نعش مرحومه به کربلا بیاوری. پِهِن یابو را در غربالی جمع کرده و در قوطی حلب کرده با سایر استخوان‌ها در کیسه‌ی کرباسین دوخته به کربلای معلی آوردم.

کله‌ی مرحومه امروز به حمدالله تعالی در زمینِ خیمه‌گاه برابر حجله‌ی حضرتِ قاسم مدفون است.»

 


No comments:

Post a Comment