داروین در سال ۱۸۷۹ در نامهای به یکی از دوستان خود مینویسد
در شدیدترین نوسانهایم، هرگز یک آتئیست به معنای منکر وجود خدا نبودهام. فکر میکنم به طور کلی و هر چه سنم بیشتر میشود، اما نه همیشه، واژهٔ
آگنوستیک (ندانمگرا) توصیف درستتری از وضعیت فکری من به دست میدهد
او در نامه ای می نویسد
من سزاوار این هستم که به عنوان یک خداباور شناخته شوم. این نتیجه گیری تا آنجا که به یاد دارم در ذهنم پر رنگ بود، زمانی که در حال نوشتن کتاب خاستگاه گونهها بودم. و به تدریج با تمام شدن کتاب این نتیجه گیری در من، ضعیف و ضعیف تر شد
ولی به هیچ روی مشتاق نبودم که باور خویش را از دست بدهم با این همه ناباوری بر من غلبه کرد تا اینکه تمام وجودم را فراگرفت. این تحول چنان آهسته رخ داد که من حتی یک لحظه هم احساس نکردم که تصمیم نادرستی گرفتهام. در واقع من درست نمی فهمم که چرا باید یک آدم آرزو داشته باشد که مسیحیت بر حق باشد، از قرار معلوم بر اساس نصح صریح متن [انجیل]
باید گفت آدمهایی که ایمان نداشته باشند، از جمله پدرم برادرم و تقریباً همه دوستانم باید تا ابد مجازات گردند. و بنابراین چنین آموزهای یک آموزه نفرتانگیز است
داروین
“God is absence. God is the solitude of man.”
خدا تنهایی انسان است
ژان پل سارتر
بومیان جزایر اقیانوس آرام هواپیما را خدا پنداشته بودند
1 - فئودور داستایوفسکی گفت که «اگر خدا مرده باشد، همهچیز مجاز است». او به دنیایی سرشار از بیعاطفگی، بیتفاوتی و خصومت آشکار میاندیشید که در آن، قانون جنگل حکمفرماست و افراد قدرتمند، افراد ضعیف را پایمال و نابود میکنند. باوجود این بهنظر نمیرسد که تصویر نهیلیستی و کابوسوارِ داستایوفسکی کاملاً درست باشد. همۀ ما افراد زیادی را میشناسیم که یا تصویر طبیعتگرایانهای از خدا دارند، یا اصلاً به خدا اعتقادی ندارند. و در بیشتر موارد، این افراد سعی میکنند زندگی معقولی داشته باشند، دغدغۀ رفاه دیگران را داشته باشند، صادق باشند، در روابط اجتماعی خود متعهدانه رفتار کنند و درصورت لزوم، به نیازمندان کمک کنند. آنها طوری رفتار نمیکنند که گویی «همهچیز مجاز است». بنابراین ممکن است که اصول اخلاقی سکولار انسانی بتواند جایگزین اصول دینی شود. اما این احتمال هم وجود دارد که نجابت و احترامی که مردم در روابط روزمرۀ خود با یکدیگر نشان میدهند، برگرفته از آدابورسوم و عاداتی باشد که در زمانی ایجاد شده است که پایبندی به قانون الهی، امری عادی و رایج بوده، و با از بین رفتن این تعهد و پایبندی، آدابورسوم بهآرامی ناپدید شوند. بهعبارتدیگر، ممکن است تمدنی که اکنون در جامعه مشاهده میکنیم گذرا باشد و با گذشت زمان، این تمدن با نهیلیسمی که داستایوفسکی از آن میترسید جایگزین شود.
داستایوفسکی همچنین گفت: «انسان نمیتواند بدون پرستشِ چیزی زندگی کند». اگر خدا، با تعریفی که بهطور سنتی از آن میشود، یا مرده است، یا در حال مردن است، پس انسان چه چیزی را میپرستد؟ برخی مردم علم را میپرستند (علم آرامآرام جای مفاهیم ماورایی را بهعنوان مرجع نهاییِ تصمیمگیری دربارۀ امور جهان میگیرد). برخی مردم لذت را میپرستند و تمام انرژی خود را صرف این کار میکنند. برخی مردم رهبران سیاسی را میپرستند و به نام آنها، مرتکب جنایات هولناکی میشوند. برخی مردم خودشان را میپرستند، همانگونه که گاهی اوقات، برخی انسانها بهعنوان خدا معرفی میشوند. و برخی مردم تجارت و دنیای خرید و مصرف را میپرستند که نیاز به توضیح اضافی ندارد.
کتاب: بهای زندگی
مولف: بری شوارتز
مترجم: کیوان شعبانی مقدم










No comments:
Post a Comment