مبهوت در آیینه رویای تو بودن
در زیر پر خاطره هایت که غنودن
با رایحه یاد تو در گوشه ایوان
با هر تپش دل غزل تازه سرودن
ژرفای خیالت به فراسوی زمانها
در سیر و سفر در ابدیت که نمودن
در زمزمه با عکس رخت خلوت خاموش
از ماه پس پنجره ها بوسه ربودن
مانند گلی سرخ سحرگاه بهاران
جز پرتویی از عشق تو عالم که نبودن
از شوق تماشای تو از قعر شب تار
تا خطه خورشید سحر پر که گشودن
زیبایی جادویی رخسار تو را شاد
در نقره مهتاب شبانگاه ستودن
من عاشقتم عاشقتم عاشقتم را
از روی لب و برق نگاه تو شنودن
مهدی یعقوبی