انگار خاک مرده بر شهرها پاشیده بودند . همه جا بوی تابوت و سیاهی میداد . خاموشی بالهای تاریکش را بر بام خانه ها گسترده بود . تار و سنتورها شکسته در سینه خیابانها ، و آوازها و ترانه ها سر بریده شده بودند . دیگر آن جنب و جوش های جوانان نشریه فروش در گوشه و کنار ها شنیده نمی شد . مردم در پستوی خاموشی بیتوته کرده بودند و بوف کور یاس آرام آرام راهش را در رگان افسرده آنان باز
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی (هیچ)
Friday, June 30, 2017
Thursday, June 29, 2017
Tuesday, June 27, 2017
دیدار با خمینی - غلامحسین ساعدی
وقتي آقای خميني وارد ايران شد، كانون نويسندگان ايران به ديدن ايشان رفت كه راجعبه مطبوعات و اين مسائل صحبت بكنند. من هم جزو آن هيأت رفتم. بهنظر من خيلي كار خوبي كرديم كه رفتيم. غول را وقتي كه از چاه در ميآيد اگر نبيني و راجع به آن حرف بزني، فايده ندارد.
ديدن خميني براي من جالب بود. قضيه از اين قرار بود كه سانسور و اينها دوباره پا گرفته بود و كانون نويسندگان تصميم گرفت كه اندكي برود و به خود حضرت بگويد كه: «دايي، ما هستيمها». آن وقت نشستيم به نوشتن يك متن. يك عده جمع شدند و اينها و فلان. گفتيم نه، برويم و به او بگوييم، الان دستگاه دارد دست او ميافتد. يك متني تهيه شد كه به نظر من متن خوبي هم بود. بعدش تلفن زدند كه شما ميتوانيد بياييد، آقا اصلاً منتظر شماست. مثلاً سيمين دانشور بود، من بودم، سياوش كسرايي بود، جواد مجابي بود، باقر پرهام، شانزده/ هفده نفر بوديم. جعفر كوشآبادي بود. قرار شد متن را باقر پرهام بخواند. تنها زني كه با ما بود خانم [سيمين] دانشور بود. ايشان يك روسري داشتند و اين شيخ هي ميگفت كه اين روسري را يك كمي بكش بالا مثلا صورتتان را بپوشاند. اولين آدمي كه دويد و دو زانو نشست جلو خميني [سياوش] كسرايي بود. آقا گفت: بسمالله. من متشكرم. اين انقلاب فايدهاش اين بود كه ما طلبهها با شما نويسندگان و اينها نزديك شديم. آخرش هم گفت كه: «و شما مجبوريد فقط راجع به اسلام بنويسيد. اسلام مهم است. آن چيزي كه مهم است اسلام است. از حالا به بعد راجع به اسلام». يعني ما را سنگ روي يخ كرد. خيلي راحت. ما رفته بوديم بگوييم كه سانسور نباشد، اصلاً براي ما تكليف روشن كرد...
«دیدار با کروکودیل غلامحسین ساعدی»
Monday, June 26, 2017
خلقت نوری حضرت رسول الله و حضرت امیرالمومنین چهل هزار سال قبل از خلقت آدم
خلقت نوری حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) و حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) چهل هزار سال قبل از خلقت آدم
در کتاب کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهره از قول محمد بن عباس مرفوعا تا محمد بن زیاد نقل شده است که محمد بن زیاد گفت:
ابن مهران عبدالله بن عباس در مورد تفسیر این سخن خدای تعالی «و ما همگى (براى اطاعت فرمان خداوند) به صف ايستاده ايم و ما همه تسبيح گوى او هستيم. (سوره مبارکه صافات، آیه 165 و 166)» سوال نمود. پس ابن عباس گفت: ما در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودیم سپس حضرت علی بن ابیطالب (علیه السّلام) وارد گشت. وقتی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) او را دید، به روی او تبسمی نمود و فرمود: خوش آمد کسی که خداوند او را چهل هزار سال قبل از حضرت آدم خلق نمود. گفتم: ای رسول خدا آیا فرزند قبل از پدر آفریده شده است. فرمودند: بله، همانا خدای تعالی قبل از خلقت آدم در این مدت، من و علی را خلق نمود و نوری را آفرید سپس آن نور را به دو نیم قسمت کرد و قبل از آفرینش تمام اشیاء، مرا از نیمی از این نور و علی را از نیم دیگر آن خلق نمود. سپس اشیاء را خلق کرد و اشیاء تاریک بودند و نور اشیاء از نور من و علی گرفته شده است، سپس خداوند ما را در سمت راست عرش قرار داد و سپس ملائکه را آفرید و ما خداوند را تسبیح گفتیم و ملائکه تسبیح گفتند و لا اله الا الله گفتیم پس ملائکه تهلیل (لا اله الا الله) گفتند و تکبیر گفتیم (ذکر الله اکبر را گفتیم) پس ملائکه تکبیر گفتند و آن را من و علی یاد دادیم و آن در علم پیشین الهی بود که محب من و محب علی داخل آتش نشود و شخص کینه دار از من و علی در بهشت وارد نشود. خدای عزّ و جلّ فرشتگانی خلق کرد که در دستشان کوزه های سیمین دارند که لبریز از آب حیات فردوس برین است. تمامی شیعیان علی (علیه السّلام) پدر و مادرشان پاک بوده و پرهیزگار و پاک هستند و به خدا ایمان دارند. زمانی که پدر یکی از آنها بخواهد تا با همسرش مباشرت نماید، یکي از فرشتگانی که به دستش کوزه ای از آب بهشت دارد می آید و آن آب را در ظرف آبی می افکند که او از آن می نوشد، پس او از آن آب می نوشد و ایمان در قلبش می روید چنانکه که گیاه می روید پس آنان دلیلی آشکار از پروردگارشان و پیامبرشان و از وصیشان علی و از دخترم زهرا و سپس از حسن و سپس حسین و سپس امامانی از نسل حسین (علیهم السلام) هستند. گفتم: یا رسول الله، ائمه چه کسانی هستند ایشان فرمودند: یازده تن از آنها از (نسل) من هستند و پدرشان علی بن ابی طالب (علیه السّلام) است. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: سپاس خدای را که محبت نسبت به علي (علیه السلام) و ایمان به امامت وی را از اسباب و ملزومات ایمان واقعی قرار داد.
Saturday, June 24, 2017
از دماغ فیل افتادن
ریشه این ضرب المثل به زمان حضرت نوح(ع) باز می گردد!
داستان از این قرار بود که حضرت نوح(ع) که از سوی خداوند مامور می شود از هر جاندار یک جفت در کشتی خود قرار دهد تانسل آنها منقرض نشود روزی دید که کشتی سرشار از فضولات حیوانات شده بود. با همراهانش به بحث نشستند ولی هیچ ایده ای به فکرشان نرسید تا اینکه حضرت از خدا درخواست راه حلی کرد .
خداوند به نوح(ع) دستور داد تا تا دستی به پشت فیل بزند. وقتی حضرت دستور را انجام داد از دماغ فیل خوکی به زمین افتاد و تمام کشتی را پاک سازی کرد.
در این هنگام ابلیس که ناراحت شده بود دستی بر پشت خوک زد و از دماغ خوک موشی افتاد.موش شروع به خراب کاری کرد.خداوند به نوح دستور داد تا دستی بر پشت شیر بزند وقتی دستور انجام شد گربه ای از دماغ شیر بیرون جهید و دنبال موش افتاد!
ریشه های تاریخی امثال وحکم - پرتوی آملی
Tuesday, June 20, 2017
Sunday, June 18, 2017
مسجد مختلط محرم و نامحرم با حجاب و بی حجاب در آلمان
درهای این مسجد به روی همجنسگرایان باز است
Germany opens its first liberal mosque in Berlin; men-women, Shia-Sunni can pray together
یک مسجد عجیب در آلمان راه اندازی شده که احتمالاً موجب اعتراض بسیاری از مسلمانان و علمای اسلامی خواهد شد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، یک مسجد در برلین افتتاح شده که هدف خود را گسترش رویکردهای لیبرالی از اسلام معرفی کرده است. این مسجد پیش نماز زن دارد و زنان و مردان دوشادوش یکدیگر به نماز می ایستند.
پیش نماز مسجد «ابن رشد- گوته» در برلین یک زن آمریکایی-مالزیایی به نام «آنی زونه وِلد» است که خود اذان را با صدای بلند می خواند.
بانیان این مسجد که هشتادوهشتمین مسجد در برلین به حساب می آید می گویند قصد دارند درهای آن را به روی همجنسگرایان نیز باز کنند.
Saturday, June 17, 2017
چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟
یعقوب فرا رسید و بعضی از خوارج که مانده بودند ایشان را بکشت و مال های ایشان برگرفت . پس شعرا او را شعر گفتندی به تازی :
قد اکرم الله اهل المصر و البلد بملک یعقوب ذی الافضال والعدد.
چون این شعر برخواندند او عالم نبود ، درنیافت، محمد بن و صیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و بدان روزگار نامه پارسی نبود ، پس یعقوب گفت : «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟
محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت .
تاریخ سیستان. به تصحیح محمدتقی بهار (ملکالشعرا). تهران: معین،
Friday, June 16, 2017
ما الاغها - عزیز نسین
ما الاغها - عزیز نسین
ترجمه صمد بهرنگی
آه ، ما ! ما الاغها !… ما جماعت الاغها هم سابق بر این درست مثل جماعت آدمها حرف می زدیم . ما هم برای خودمان زبان به خصوصی داشتیم . موزون و شیرین و خوشایند صحبت می کردیم.چه عالی حرف می زدیم و چه ترانه های دل انگیز سر مدادیم. البته ما الاغها به زبان آدمها حرف نمی زدیم ، به زبان خود الاغها حرف می زدیم . زبان الاغها زبانی بود انعطاف پذیر ، لطیف و غنی .
ما جماعت الاغها آنوقت ها عرعر نمی کردیم ، بعدها عرعر کردن را پیشه ی خود کردیم .
خرافه چیست !؟
خرافه از نظر دهخدا:
خرافة. [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) نام مردی پری زده از قبیله ٔ عذره بوده است و او آنچه از پریان می دید، نقل می کرد و مردم او را بدورغ می پنداشتند و باورنداشتندی و گفتندی : هذا حدیث خرافة و هی حدیث مستملح کذب . (منتهی الارب ). در اصابه راجع به او آمده است :او مردیست که در بی پایگی احادیث به او مثل زده میشود و احادیث بی پایه را می گویند: «حدیث خرافة». نام اودر بین صحابیان نیامده است و فقط نقل کرده اند که عایشه شرح حال او را بنقل از پیغمبر چنین آورده است که پیغمبر روزی گفت : او مردی صالح بود و شبی از نزد من خارج شد و سه جن بر او حمله بردند و او را به اسارت گرفتند؛ یکی قصد قتل او کرد و دیگری می خواست او را دربند کند و سومی گفت : صحیح آن است که او را آزاد کنیم . تا آنکه مردی از جنیان بر آنها گذشت و قصة بطولها. بعضی دیگر داستان خرافة بصورت دیگری آورده اند مبنی بر آنکه روزی پیغمبر نزد اهل بیت و زنان خود حدیثی گفت . یکی از آنها گفت : این حدیث «خرافة» است ، پیغمبر فرمود: شما «خرافة» را نمی شناسید، خرافه مردی از عذره بود و مدتها در اسارت جنیان بسر برد و از آنها داستانها نقل کرده است . (از اصابة ج 1 قسم 1 ص 107).
واژه خرافه از عربی گرفته شده است؛ در روایتی از محمد، پیامبر مسلمانان، نقل شده است که خرافه مردی از قبایل یمن بود و مدتی توسط اجنه ربوده شد و پس از مدتی به قبیله اش بازگشت و هنگامی که رویدادهای عجیب از زندگی جنیان را بیان میکرد، در میان اعراب به شهرت رسید .
Wednesday, June 14, 2017
طرح ترور خاتمی چگونه ناکام ماند؟
محافظ رئیس جمهوری نقشه ترور محمد خاتمی را در سر داشت
سال ۷۸ خبری درمحافل سیاسی پیچید که یکی از محافظان محمد خاتمی به چند مرجع تقلید مراجعه کرده وخطاب به آنها گفته،اگر فتوا دهند،حاضر است رئیس جمهور را ترور کند.
این مراجع تقلید اما به اداره اطلاعات قم گزارش داده بودند و این فرد دستگیر شد.
تا دو سال بعد، از این فرد گزارشی منتشر نشد،تا اینکه او به تعدادی از روزنامهها مراجعه کرد و خبر داد، پس از مدتی بازداشت، بدون بازخرید شدن از سپاه پاسداران اخراج شده و این نهاد به اصطلاحِ رایج، سوابق او را نیز صفر کرده،انگار نه انگار که ۱۱ سال از کارکنان این نهاد بوده است.
Saturday, June 10, 2017
حکایات شگفت اما واقعی
الخرائج و الجرائح کتابی در ذکر معجزات پیامبر(ص) و ائمه(ع) نوشته سعید بن هِبةُالله مشهور به قطب الدین راوندی، متوفای ۵۷۳ق است.
سوّم راوندى و غير او از محدّثان خاصّه و عامّه روايت كرده اند كه (سفينه) آزاد كرده حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم گفت كه حضرت مرا به بعضى از جنگها فرستاد و بر كشتى سوار شديم و كشتى ما شكست و رفيقان و متاعها همه غرق شدند و من بر تخته اى بند شدم موج مرا به كوهى رسانيد و در ميان دريا چون بر كوه بالا رفتم موجى آمد و مرا برداشت و به ميان دريا برد و باز مرا به آن كوه رسانيد و مكرّر چنين شد تا در آخر مرا به ساحل رسانيد و در ميان دريا مى گرديدم ناگاه ديدم شيرى از بيشه بيرون آمد و قصد هلاك من كرد من دست از جان شستم و دست به آسمان برداشتم و گفتم من بنده تو و آزاد كرده پيغمبر توام و مرا از غرق شدن نجات دادى آيا شير را بر من مسلّط مى گردانى؟!
پس در دلم افتاد كه گفتم اى سبع ! من سفينه ام مولاى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم حرمت آن حضرت را در حقّ مولاى او نگاه دار. واللّه كه چون اين را گفتم خروش خود را فرو گذاشت و مانند گربه به نزد من آمد و خود را گاهى بر پاى راست من و گاهى بر پاى چپ من مى ماليد و بر روى من نظر مى كرد پس خوابيد و اشاره كرد به سوى من كه سوار شو چون سوار شدم به سرعت تمام مرا به جزيره رسانيد كه در آنجا درختان ميوه بسيار و آبهاى شيرين بود، پس اشاره كرد كه فرود آى و در برابر من ايستاد تا از آن آبها خوردم و از آن ميوه ها برداشتم و برگى چند گرفتم و عورت خود را با آنها پوشانيدم و از آن برگها خُرجينى ساختم و از آن ميوه ها پر كردم و جامه اى كه با خود داشتم در آب فرو برده و برداشتم كه اگر مرا به آب احتياج شود آن بيفشرم و بياشامم. چون فارغ شدم خوابيد و اشاره كرد كه سوار شو چون سوار شدم مرا از راه ديگر به كنار دريا رسانيد ناگاه ديدم كشتى در ميان دريا مى رود پس جامه خود را حركت دادم كه ايشان مرا ديدند و چون به نزديك آمدند و مرا بر شير سوار ديدند بسيار تعجب كردند و تسبيح و تهليل خدا كردند. مى گفتند تو كيستى؟ از جنّى يا از انسى؟ گفتم من سفينه مولاى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى باشم و اين شير براى رعايت حق آن بشير نذير اسير من گرديده و مرا رعايت مى كند، چون نام آن حضرت را شنيدند بادبان كشتى را فرود آوردند و كشتى را لنگر افكندند و دو مرد را در كشتى كوچكى نشانيدند و جامه ها براى من فرستادند كه من بپوشم و از شير فرود آمدم و شير در كنارى ايستاد و نظر مى كرد كه من چه مى كنم پس جامه ها به نزد من انداختند و من پوشيدم و يكى از ايشان گفت كه بيا بر دوش من سوار شو تا تو را به كشتى برسانم نبايد شير رعايت حق رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم را زياده از امت او بكند، پس من به نزد شير رفتم و گفتم خدا ترا از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم جزاى خير بدهد، چون اين را گفتم، واللّه ديدم كه آب از ديده اش فرو ريخت و از جاى خود حركت نكرد تا من داخل كشتى شدم و پيوسته به من نظر مى كرد تا از او غايب شدم
. ( الخرائج و الجرائح راوندى 1/136)
ختنه ابراهیم پیامبر در 99 سالگی با تیشه
دانشمندان و فلاسفه بزرگ جهان اسلام در مورد سن و سال ابراهیم پیامبر برای ختنه با هم اختلاف نظر دارند و با هم متفق القول نیستند از سویی در بعضی از احادیث مستند آمده است که پیامبران و ائمه بزرگوار ختنه شده و از پهلوی مادر بدنیا می آیند
* * *
سنّت ختنه در ادیان و جوامع قدیمی نیز سابقه داشته است. بنابر آنچه در تورات[1] ذکر شده، حضرت ابراهیم در ۹۹ سالگی مورد خطاب الهی قرار گرفت و مأمور شد که خود و اولاد ذکور از نسل خود را به نشانه پیمان بستن با خداوند ختنه کند. یهودیان اغلف را نجس شمرده و از بسیاری از حقوق محروم میدانستند.[2]
سفر پیدایش، ۱۷: ۱، ۹۱۳
ذیب، ص۵۲
ابوهریره از پیغمبر ص روایت کرده که ابراهیم در سن هشتاد سالگی با تیشه ختنه کرد
تاریخ طبری ج1 ص214
در احادیث
Friday, June 09, 2017
حضور امام رضا در نیشابور
شيخ صدوق، در «عيون» به نقل از ابوواسع و او از جده خود -خديجه بنت حمدان بن پسنده- روايت کرده که امام رضا در نيشابور در محله غربي (يا قزويني) در ناحية بلاشاباد در خانه جدّم –پسنده- وارد شد. و دليل شهرت او به پسنده نيز آن بود که امام، از ميان مردم، منزل او را پسنديده بود. امام، دانه بادامي در گوشه منزل کاشت. آن دانه، تبديل به درخت شد و در مدت يکسال بادام داد. مردم با خبر شدند و بيماران براي استشفاء و تبرّک از آن بادام ميخوردند و به برکت حضرت شفا يافته و هر که را چشمدردي بود از آن بادام به چشم ميماليد و شفا مييافت. زن حاملهاي که زاييدن بر او دشوار بود. چون از آن بادام خورد در ساعت وضع حمل کرد و اگر چهارپايي را قولنج عارض ميشد، از شاخههاي آن بر شکمش ميماليدند و خوب ميشد
و نيز شيخ صدوق، گزارش داده که امام در نيشابور در محله قزويني منزل کرد و در آن جا حمامي بنا کرد که امروز به گرمابه رضا مشهور است و آن جا چشمهاي بود که آبش کم شده بود. امام کسي را واداشت که آب آن را بيرون آورد تا فراوان شد. امام در بيرون دروازه در زير زمين، حوضي ساخت که چند پله پائين ميرفت و آب چشمه بدان ميريخت. حضرت، داخل حوض شد و بيرون آمد و سپس به روي آن نماز گزارد و سپس مردم ميآمدند و از آن چشمه براي تبرّک نوشيده و در آن حوض غسل ميکردند و بر روي آن نماز گزارده و دعا ميکردند و از خداوند حاجت خواسته و حاجاتشان برآورده ميشد و آن چشمه را امروز «عين کهلان» مينامند و مردم تا به امروز به سراغ آن چشمه ميآيند
آنگاه حضرت املاء فرمود اين حديث را و ابوزرعه و محمد بن اسلم کلمات آن حضرت را به مردم ميرساندند و براي نوشتن اين حديث، بيست و چهار هزار قلمدان به غير از دواتها آماده شد و فرمود: حديث کرد مرا پدرم حضرت موسي بن جعفر کاظم. فرمود: حديث کرد مرا پدرم جعفر بن محمد صادق، فرمود: حديث کرد مرا پدرم محمد بن علي باقر. فرمود: حديث کرد مرا پدرم علي بن حسين، زين العابدين. فرمود: حديث گفت مرا حسين بن علي -شهيد سرزمين کربلا- فرمود: حديث کرد مرا پدرم اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب -شهيد سرزمين کوفه- فرمود: حديث فرمود مرا برادرم و پسر عمويم محمد رسول خدا. فرمود: حديث کرد مرا جبرئيل. فرمود: شنيدم حضرت رب العزه سبحانه و تعالي فرمود: «کلمة لا اله الاّ الله حصار من است و هرکس آن را بگويد داخل حصار من شده و هرکس داخل حصار من گردد از عذاب من در امان است.» صدق الله سبحانه و صدق جبرئيل و صدق رسوله و صدق الائمّه
عيون اخبار الرضا
Thursday, June 08, 2017
67 - داستان مهدی یعقوبی
آفتاب نشسته بود درست وسط آسمان و بادی گرم شروع به وزیدن . دو پرنده آنسوتر بر شانه های دیوار بتونی روی سیم خاردار نشسته بودند و بی تفاوت به اطراف نگاه .
آنطرفتر در ضلع جنوبی حیاط حصار کشیده بیمارستان روانی . سلمان در حالی که پیژامه اش را تا سینه بالا کشیده بود و دکمه های پیراهنش باز ، با قیافه عصبانی و پیشانی پر چین و چروکش تند و تند قدم میزد و در حالی که با خودش حرف دستهایش را به اینسو و آنسو پرتاب .
چند بار زیر چشمی نگاهش افتاد به سهراب که کمی آنطرفتر روی زمین دراز کشیده بود و در آن هوای برشته پتوی سیاه انداخته بود روی خودش و در خوابی عمیق فرو
Wednesday, June 07, 2017
داعش داخلی و داعش خارجی دو روی یک سکه اند و سر و ته یک کرباس
حملات تروریستی هدایت شده از خارج چه از سوی دولتهای خارجی و چه گروههای داعشی و تروریستی در خدمت بقای رژیم و مشروعیت بخشیدن به دشمنان مردم ایران یعنی آخوندهای حاکم است .
آخوندهای حاکم با بهانه قرار دادن این نوع حملات و استفاده ابزاری از آن تلاش میکنند حکومت کهریزکی خود را مشروع جلوه دهند حال آنکه داعش خارجی و داعش داخلی اگر چه با هم اختلافات خانوادگی و مسلکی دارند اما در کل دو روی یک سکه اند و سر و ته یک کرباس .
نگاهی به قتل عام دهها هزار زندانی بی گناه در دهه 60 و کشتار مردمی که در سال 88 با دستهای خالی به خیابان آمده بودند و به راهپیمایی مسالمت آمیز دست زدند نشان میدهد که در واقع ریشه داعش در همین نظام آخوندها نهفته است و این تروریست هایی که منطقه را به خاک و خون کشانده اند شاخه و برگهای همین درخت مسموم و خون آلود نظام میباشند .
Tuesday, June 06, 2017
کف زدن و فریاد شادی مردم پس از مرگ شیخ محمد خیابانی
«ظهر راپرت واقعه رسيد. معلوم شد دختربچهاي به پست قزاق ميگويد خياباني در فلان خانه در زيرزمين است. قزاقها كسب تكليف كرده وارد خانه ميشوند. بين حياط و زيرزمين چند تير رد و بدل ميشود. تيري به دست يك نفر قزاق ميخورد، تيري هم به پاي خياباني و تيري هم به سرش... گفتند تيرِ سرش را خودش زده است. مؤيد اين قول نوشتهاي از بغلش در آمد كه چون نخواستم تسليم شوم انتحار كردم... روز ديگر از طرف نظميه همهمه شنيده شد. صداي كف زدن و فرياد... گفتم چه خبر است؟ گفتند نعش خياباني را آوردهاند مردم جمع شدهاند و دست ميزنند و هياهو ميكنند و ميخواهند دور بازار بگردانند. فوقالعاده متأثر شدم گفتم ببرند در سيد حمزه محترماً دفن كنند. دو سه ناسزا هم به اين جماعت كوفي گفتم كه تا دو روز قبل پاي نطق او دست ميزدند و مردي را شيفته كردند، امروز پاي نعش او دست ميزنند...»
کتاب "خاطرات و خطرها" از مهدی قلی خان هدایت