تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی (هیچ)
Wednesday, September 19, 2018
Tuesday, September 18, 2018
اگر امام حسین پیروز می شد چه میشد!؟- مهدی یعقوبی
آیا هیچ فکر کرده اید که اگر امام حسین(جناح مغلوب علوی) بر رقیبش بر سر تصاحب تخت خلافت پیروز می شد چه اتفاقی می افتاد . آیا هزاران هزار اسیر و برده ایرانی را که در بازارهای مدینه پس از تجاوزهای دستعجمعی به فروش رساندند به ایران باز می گرداندند و در سرزمین خود آب و برق !؟ و خانه را مجانی می کرد یا همان حکومت دست و پا بریدن و کشتار کافران و مشرکان را بر اساس قوانین قصاص که در قرآن آمده است در قبایل عرب پیاده می کرد و در خارج از مرزها دست به توسعه طلبی و گسترش امپراطوری اسلامی می پرداخت .
ما در رابطه با امام حسین تصویری ایرانی و تلطیف شده همانند پدرش امام علی داریم . از آنجا که بعد از حملات سبعانه و استیلای عربها ایرانیان ضعیف شده و قدرت شکست دادن آنان را نداشتند به جای آنکه خودشان را در دین اسلام هضم کنند دین و مذهبشان را دراماتیزه و ایرانیزه کردند و چهره خشن و بهیمی آنان را اهورایی . برای همین در سده ها دچار پارادوکس و دوگانگی شدند . خوشبختانه اکنون از پس قرنها این تفکر دو آلیستی ترک خورده و در حال شکستن است و ایران و ایرانی در نقطه عطف تعین و تکلیف هویت تاریخی خود با خصم تاریخی خود یعنی همین آخوندها و دین و مذهبش .
در رابطه با نهضت امام سوم شیعیان هم آخوندها و هم مسلمانان رادیکال شیعه دست به غلو و مغالطه زیادی زده اند و با آوردن فاکتورهای غیز مجاز یعنی گزاره های نادرست عامدانه استنتاجی منطبق بر اغراض و اهداف خود دست یازیده اند.
یک سر طیف یعنی در منتهی الیه راست آخوندها و اعوان و انصارشان برای تحمیق مردم معجزات و کرامات را به او نسبت داده اند و درطرف دیگر طیف او را تبدیل به زورو یا چگوارا کرده اند
این دو طیف که در نهایت از یک آبشخور یعنی اسلام ناب محمدی آب میخورند با الگو قرار دادن بیابانگردهای اعراب جاهلی باعث آن شده اند تا ما سمبل ها و الگوهای میهن خود را فراموش کنیم و راه رهایی را در کوره راههایی که به سراب ختم میشوند جستجو کنیم .
بین قیام حسین تا قیام دلاورانه بابک خرمدین که به بیش از 20 سال علیه اشغالگران خونخوار مسلمان ادامه داشت از زمین تا آسمان تفاوت است . امام حسین برای خلافت ازلی و ارث و میراث از دست رفته می جنگید و سردار ایرانی بابک خرمدین برای آزادی مردم در زنجیر خود .
از یک سو عربهای متجاوز در جنگها علیه مردم ایران شرکت داشتند و آنها را می کشتند و برده خود می ساختند و خواهان گسترش امپراطوری اسلام در سراسر جهان در دریاهایی از خون بودند و در آنسو سرداران ایرانی جانشان را برای رهایی سرزمین در زنجیر از دست سپاهیان اشفالگر در کف دست گذاشته بودند.
و ایکاش حسین در جنگ قبیله ای با دشمن خانگی اش پیروز میشد تا بعد از 1400 سال ما شاهد اینگونه توحش و خرافات به نام عزاداری در میهن خود نبودیم و فرهنگ اشک و ضجه و مرگ و خشونت را جای فرهنگ شادی و شراب و محبت و عشق نمیکردند .
دیدگاه آخوندهای مکار در باره جنگ و جدال امام حسین با مخالفانش مشخص است و احتیاجی به تعبیر و تفسیرش نیست اما در این میان سخن با منورالفکران مسلمان است که با تجربه 40 ساله از این رژیم جنایتکار باز میخواهند در این مملکت انقلاب حسینی راه بیندازند . همان انقلابی که نتایج ارتجاعی اش را در خیزش هایی به نام بهار عرب شاهد بودیم .
هژمونی در جنبش ها بخصوص در کشورهای اسلام زده یک اصل اساسی است که اگر به دست نیروهای مذهبی بیفتد دوباره همان آش خواهد شد و همان کاسه .
براستی آیا قیام حسین به دلیل تضادهای جوشان اجتماعی و پیوند ارگانیک حوادث و بر اساس انباشت کمیت ها و رسیدن آن به نقطه جوش لایتغیر و در نتیجه جهش اجتماعی صورت پذیرفته است یا نزاع قبیله ای بیابانگردهایی بود که ثروت های بادآورده آنان از طریق استثمار بردگان و تاراج بدست آمده بود و هیچ خط و ربطی با قوانین کلاسیک انقلاب که از ادبیات چپ منتج شده است ندارد.
این نوع برداشتها نشان از تعمیم مکانیکی دانش انقلاب در یک جامعه قبیله ای بی آب و علف می باشد . یعنی همان کلیشه سازی روشنفکران چپ نمای قبل از انقلاب که خواب و خیال و انگاره های خود را واقعیت پنداشته و میخواستند که انقلاب کوبا یا چین را بصورت کاریکاتوری و کلیشه ای در ایران پیاده کنند و نه تنها سرشان به سنگ خورد که باعث ظهور ضحاکی عمامه بر سر که هستی و نیستی ایران را ویران کرد شده است .
تعمیم پیش ساخته علم انقلاب در دوره جاهلیت که اساس پیوند اجتماعی قبیله بود و به هیچ وجه مقید به قانون و برنامه و نظام خاصی نبودند بیشتر به طنز شبیه است تا جوش دادن آن به قوانین دیالکتیکی انقلاب .
روشنفکران ایرانی تا زمانی که استراتژی و تاکتیک های خود را بر مبانی دینی تاراجگران بادیه نشین صدر اسلام پیوند زده اند و بر اتفاقات و حوادث رخ داده در آن زمان رنگ و لعاب انقلابی می پوشانند و خواهان پیاده شدن حکومت عدل علی مطمئن باشید که ایران رنگ آرامش و پیشرفت را نخواهد دید و به قانون عام یا دور تسلسلی که کشورهای اسلامی به آن دچار گشته اند دچار خواهد شد .
***************
شمر دایی حضرت عباس
ابن زیاد پسر عموی امام حسین
ابن سعد پسر سعدابن ابی وقاص دایی حضرت رسول است
ابن زیاد پسر عموی امام حسین
ابن سعد پسر سعدابن ابی وقاص دایی حضرت رسول است
در باره ی مجازات اعدام سخنرانی روبسپیر در مجلسِ موسسانِ فرانسه در باره ی مجازات اعدام
در باره ی مجازات اعدام
سخنرانی روبسپیر در مجلسِ موسسانِ فرانسه
(٣۰ مِه ۱۷۹۱)
ترجمه از زبانِ فرانسه: بیژن هیرمن پور
این خبر به آتن رسید که در شهرِ آرگُس، تعدادی از شهروندان به مجازاتِ مرگ محکوم شده اند. مردمِ آتن به معابد شتافتند تا خدایان را فراخوانند و از ایشان بخواهند آنها را از اندیشه هایی چنین قساوتآمیز و مرگبار بازدارند.
من نه از خدایان، بَل از قانون گزاران ـ که میباید مُنادی و گزارنده ی قوانینِ جاودانه ای باشند که خداوند به آدمیان ابلاغ میکند ـ میخواهم تا قوانینِ دَم را ـ که قتل قضائی را رَوا میدارد و مطرودِ اخلاقیات و قانونِ اساسیِ جدیدِ ایشان است ـ از مجموعه ی قوانینِ فرانسویان حذف کنند. میخواهم به آنان ثابت کنم که مجازاتِ مرگ اولاً ناعادلانه است و ثانیاً شدیدترینِ مجازاتها نیست و بسیار بیش از آنکه از جنایات پیشگیری کند، موجبِ افزایش آنها میشود.
بیرون از جامعه ی مدنی، هرگاه دشمنی سرسخت به قصدِ جان، به من حمله ور شود، یا پس از آنکه بیست بار او را دفع کردم، باز برایِ ویران کردنِ مزرعه ای که با دستانِ خود کِشته ام، یورش آوَرَد، از آنجا که من به جُز نیرویِ فردیِ خود چیزِ دیگری ندارم تا در مقابلِ نیرویِ او قرار دهم، یا باید خودم نابود شوم، یا او را بکُشم. و قانونِ دفاعِ طبیعی نیز عملِ مرا توجیه و تصدیق میکند. ولی در جامعه ـ که نیرویِ همگان در برابرِ این یک تَن مُسلح است ـ کدام اصلِ حقوقی میتواند جوازِ اعدامِ او را صادر کند؟ کدام ضرورت میتواند جامعه را از مجازاتِ این کار معاف کند؟
فاتحی که فرمان به کشتارِ دشمنانِ اسیرش میدهد، وحشی خوانده میشود. شخصِ بالغی که گلویِ کودکی را میبُرَد ـ که به سهولت میتواند خلعِ سلاح و مجازاتش کند ـ دیوی مخوف به نظر میرسد. متهمی را که جامعه محکوم میکند، در نهایت، برایِ او، چیزی نیست جُز دشمنی شکست خورده و ناتوان و در مقابلِ او، از یک کودک در برابرِ یک آدمِ بالغ، ضعیف تر است.
Monday, September 17, 2018
سیمای دو زن
سیمای دو زن
داستان های عاشقانه خسرو و شیرین و لیلی و مجنون هردو سروده نظامی شاعر توانمند ایرانی اند.
منظومه خسرو و شیرین داستان عاشقانه ای است در ایران باستان ونیز یادی است از معشوقه ی در جوانی از کف رفته نظامی به نام آفاق .به نحوی که در این حدود هشتصد سال کسی نتوانسته نظیرش را بسراید.
ولیلی ومجنون داستان دلدادگی دو جوان است در دیا عرب.
نظامی در آغاز هر دو داستان مدعی است که در اصل داستان تصرفی نکرده است.
نظامی نا خوداگاه در لیلی و مجنون به ترسیم چهره زن در دیار عرب ودر خسرو و شیرین به نمایاندن چهره زن در ایران باستان پرداخته است.
لیلی پرورده جامعه ای است که دلبستگی را مقدمه انحراف می پندارد که نتیجه اش سقوط حتمی است در درکات وحشت انگیز فحشاست.در این سرزمین پاکی و تقوا بدا به حال دختر و پسر جوانی که نگاه علاقه ای رد و بدل کنند.
اما در دیار شیرین منعی بر مصاحبت و معاشرت بی آلایش مرد و زن نیست .وعجبا که در عین آزادی معاشرت شخصیت دختران پاسدار عفاف ایشان است.
دختری سرشناس یکه و تنها بر پشت اسب می نشیند و از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون می تازد و کسی متعرض او نمی شود .
اما وضع لیلی چنین نیست .جرائمش بسیار اول این که زن به دنیا آمده و از هر اختیار و انتخابی محروم .گناه دیگرش زیبایی است.در نظام قبیله ای مرگ و زندگی او در قبضه استبداد مردان است .پدر لیلی مرد مقتدری است که چون از تعلق خاطر قیس (مجنون )و دخترش با خبر می شود در حصار خانه زندانیش می کند و زندانبانش زن فلک زده ای است به نام مادر که به فرمان شفاعت ناپذیر شوهر مجبور است رابطه دخترش را با جهان خارج قطع کند.
اما فضای داستان خسرو و شیرین بکلی متفاوت است.دنیای شیرین دنیای بی پروایی هاست شیرین دست پرورده زنی است که: "ز مردان بیشتر دارد سترگی"
دختر ورزشکار نشاط طلب طبیعت دوستی است که بر اسبی زمانه گرد بر می نشیند و با جماعتی از دختران هم سن و سال خود که : "زبرقع نیستشان بر روی بندی " و هر یک با فنون سوار کاری و دفاع از خویش آشنایی دارند، به چوگان بازی می رود.
دختری که در چو نین محیطی بالیده در مورد طبیعی ترین حق مشروع خویش_یعنی انتخاب شوهر _گرفتار هیچ مانعی نیست.
شیرین در کنار عاشق خود _خسرو_اسب می تازد به گردش و تفریح می پردازد مذاکره می کند شرط و شروط می گذارد و امتیاز می گیرد ودر همه حال پاکدامنی خود را پاس می دارد.
و آن طرف زندگی سراسر تسلیم لیلی است خالی از هر تلاشی.از مکتب خانه اش باز می گیرند و در خانه زندانیش می کنندوبه شوهر نادیده نامطبوعی می دهندش بی آنکه اعتراضی بکند .
موقعیت زن در نظام قبیله ای عرب و جایگاه زن در ایران.
داستان های عاشقانه خسرو و شیرین و لیلی و مجنون هردو سروده نظامی شاعر توانمند ایرانی اند.
منظومه خسرو و شیرین داستان عاشقانه ای است در ایران باستان ونیز یادی است از معشوقه ی در جوانی از کف رفته نظامی به نام آفاق .به نحوی که در این حدود هشتصد سال کسی نتوانسته نظیرش را بسراید.
ولیلی ومجنون داستان دلدادگی دو جوان است در دیا عرب.
نظامی در آغاز هر دو داستان مدعی است که در اصل داستان تصرفی نکرده است.
نظامی نا خوداگاه در لیلی و مجنون به ترسیم چهره زن در دیار عرب ودر خسرو و شیرین به نمایاندن چهره زن در ایران باستان پرداخته است.
لیلی پرورده جامعه ای است که دلبستگی را مقدمه انحراف می پندارد که نتیجه اش سقوط حتمی است در درکات وحشت انگیز فحشاست.در این سرزمین پاکی و تقوا بدا به حال دختر و پسر جوانی که نگاه علاقه ای رد و بدل کنند.
اما در دیار شیرین منعی بر مصاحبت و معاشرت بی آلایش مرد و زن نیست .وعجبا که در عین آزادی معاشرت شخصیت دختران پاسدار عفاف ایشان است.
دختری سرشناس یکه و تنها بر پشت اسب می نشیند و از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون می تازد و کسی متعرض او نمی شود .
اما وضع لیلی چنین نیست .جرائمش بسیار اول این که زن به دنیا آمده و از هر اختیار و انتخابی محروم .گناه دیگرش زیبایی است.در نظام قبیله ای مرگ و زندگی او در قبضه استبداد مردان است .پدر لیلی مرد مقتدری است که چون از تعلق خاطر قیس (مجنون )و دخترش با خبر می شود در حصار خانه زندانیش می کند و زندانبانش زن فلک زده ای است به نام مادر که به فرمان شفاعت ناپذیر شوهر مجبور است رابطه دخترش را با جهان خارج قطع کند.
اما فضای داستان خسرو و شیرین بکلی متفاوت است.دنیای شیرین دنیای بی پروایی هاست شیرین دست پرورده زنی است که: "ز مردان بیشتر دارد سترگی"
دختر ورزشکار نشاط طلب طبیعت دوستی است که بر اسبی زمانه گرد بر می نشیند و با جماعتی از دختران هم سن و سال خود که : "زبرقع نیستشان بر روی بندی " و هر یک با فنون سوار کاری و دفاع از خویش آشنایی دارند، به چوگان بازی می رود.
دختری که در چو نین محیطی بالیده در مورد طبیعی ترین حق مشروع خویش_یعنی انتخاب شوهر _گرفتار هیچ مانعی نیست.
شیرین در کنار عاشق خود _خسرو_اسب می تازد به گردش و تفریح می پردازد مذاکره می کند شرط و شروط می گذارد و امتیاز می گیرد ودر همه حال پاکدامنی خود را پاس می دارد.
و آن طرف زندگی سراسر تسلیم لیلی است خالی از هر تلاشی.از مکتب خانه اش باز می گیرند و در خانه زندانیش می کنندوبه شوهر نادیده نامطبوعی می دهندش بی آنکه اعتراضی بکند .
موقعیت زن در نظام قبیله ای عرب و جایگاه زن در ایران.
سیمای دو زن - سعیدی سیرجانی.
Friday, September 14, 2018
داستان شير و جسد امام حسين
اصول کافي، ج 1، ص 465، ح 8: حدثنا عبداللَّه بن ادريس عن ابيه ادريس ابن عبداللَّه الاودي، قال: لَمّا قُتِلَ الحُسَينُ، أَرادَ القَومُ أَن يُوَطِّئُوهُ الخَيلَ، فَقالَت فِضَةُ لِزَينَبَ: يا سَيِدَّتي! إِنَّ سَفِيَنةً کُسِرَ بِهِ فِي البَحرِ فَخَرَجَ اِلي جَزيرةٍ فَاِذا هُوَ بِأَسَدٍ فَقالَ: يا اَبَا الحارِثِ! إِنّا مَولي رَسُولِ اللَّهِ، فَهَمهَمَ بَينَ يَدَيهِ حَتّي وَقَفَهُ عَلَي الطّريقِ وَ الأَسَدُ رابِضٌ في ناحيةٍ فَدَعِيني أَمضِي إلَيهِ واُعلِمُهُ ما هُم صانِعُونَ غَداً قالَ فَمَضَت إِلَيهِ فَقالَت يا اَبَا الحارثِ فَرَفَعَ رَأسَهُ ثُمَّ قالَت...
Thursday, September 13, 2018
کودک آزاری در محرم - چند عکس
زن قحبه چه مي كشي خودت را
ديگر نشود حسين زنده
كشتند و گذشت و رفت و شد خاك
خاكش علف و علف چرنده
من هم گويم يزيد بد كرد
لعنت به يزيد و بد كننده
اما دگر اين كتل متل چيست؟
وين دسته ي خنده آورنده
تخم چه كسي بريد خواهيد
با اين قمه هاي نا برنده؟
آيا تو سكينه اي كه گويي
سو ايستميرم عميم گلنده
كو شمر و تو كيستي كه گويي
گل قويما مني شمير النده
تو زينب خواهر حسيني
اي نره خر سبيل گنده؟
خجلت نكشي ميان مردم
از اين حركات مثل جنده؟
در جنگ دو سال قبل ديدي
شد چند كرور نفس رنده
از اين همه كشتگان نگرديد
يك مو ز زهار چرخ كنده 3
در سيزده قرن پيش اگر شد
هفتاد و دو سر ز تن فكنده
امروز چرا تو مي كني ريش؟
اي در خور صد هزار خنده!
كي كشته شود دوباره زنده
با نفرين تو بركشنده؟
باور نكني بيا ببنديم
يك شرط به صرفه ي برنده
صد روز دگر برو چو امروز
بشكاف سر و بكوب دنده
هي بر سر و ريش خود بزن گل
هي بر تن خود بمال سنده
هي با قمه زن به كله ي خويش
كاري كه تبر كند به كنده
هي بر سر خود بزن دو دستي
چون بال كه مي زند پرنده
هي گو كه حسين كفن ندارد
هي پاره بكن قباي ژنده
گر زنده نشد عنم به ريشت
گر شد عن تو به ريش بنده!
ديگر نشود حسين زنده
كشتند و گذشت و رفت و شد خاك
خاكش علف و علف چرنده
من هم گويم يزيد بد كرد
لعنت به يزيد و بد كننده
اما دگر اين كتل متل چيست؟
وين دسته ي خنده آورنده
تخم چه كسي بريد خواهيد
با اين قمه هاي نا برنده؟
آيا تو سكينه اي كه گويي
سو ايستميرم عميم گلنده
كو شمر و تو كيستي كه گويي
گل قويما مني شمير النده
تو زينب خواهر حسيني
اي نره خر سبيل گنده؟
خجلت نكشي ميان مردم
از اين حركات مثل جنده؟
در جنگ دو سال قبل ديدي
شد چند كرور نفس رنده
از اين همه كشتگان نگرديد
يك مو ز زهار چرخ كنده 3
در سيزده قرن پيش اگر شد
هفتاد و دو سر ز تن فكنده
امروز چرا تو مي كني ريش؟
اي در خور صد هزار خنده!
كي كشته شود دوباره زنده
با نفرين تو بركشنده؟
باور نكني بيا ببنديم
يك شرط به صرفه ي برنده
صد روز دگر برو چو امروز
بشكاف سر و بكوب دنده
هي بر سر و ريش خود بزن گل
هي بر تن خود بمال سنده
هي با قمه زن به كله ي خويش
كاري كه تبر كند به كنده
هي بر سر خود بزن دو دستي
چون بال كه مي زند پرنده
هي گو كه حسين كفن ندارد
هي پاره بكن قباي ژنده
گر زنده نشد عنم به ريشت
گر شد عن تو به ريش بنده!
ایرج میرزا
Wednesday, September 12, 2018
گریز از دهان مرگ
آن چه در زیر می خوانید، گفتگوی حسن پویا با محمدرضا آشوغ است که در فصل هفتم کتاب «در آستانه ی توفانی روبنده...) آمده است.
محمد رضا آشوغ شاید تنها زندانی سیاسی شصت و هفتی باشد که از میدان تیر باران گریخته است . او سحرگاه ۱۱ مرداد ماه سال ۶۷، در چند قد می مرگ ، مسیر بین زندان و کشتارگاه ، با هوشیاری وشجاعتی کم نظیر از دهان مرگ گریخت تا حکایت جانهای شیفته ای را که در آن سحرگاه شوم به جوخه ی آتش سپرده شدند باز گوید و ازراز های آن جنایت پرده بردارد.
اگر ممکن است ازتحصیلات خود ودوره ویا دوره هایی که در زندان بودید بگویید.
ج- من محمد رضا آشوغ هستم ، تکنسین مهندسی بهداشت و کنترل مواد غذایی که در سال سوم دستگیر شدم . اولین بار در سال ١۳۶۰ بازداشت و به دوسال حبس و ١۰ سال حبس تعلیقی محکوم شدم و تا سال ١۳۶۲ در زندان بودم .
دومین بار اواخر سال ۶۴ دستگیر و به ده سال حبس محکوم شدم . در ۹ مرداد سال ۶۷ بدون محاکمه و حتی بدون رعایت موازین حقوقی و قضایی پوسیده ی مربوط به رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی - و قوانین قضایی بین المللی- بدون جرم جدیدی ، به اعدام محکوم شدم و سحرگاه ۱۱ مرداد، در دو قدمی مرگ، از جوخه ی تیرباران گریختم .
شما درتابستان ۶۷ درزندان یونسکو بودید، تاریخچه ی این زندان چگونه است ومسولان آن درآن مقطع چه کسانی بودند؟
محمد رضا آشوغ شاید تنها زندانی سیاسی شصت و هفتی باشد که از میدان تیر باران گریخته است . او سحرگاه ۱۱ مرداد ماه سال ۶۷، در چند قد می مرگ ، مسیر بین زندان و کشتارگاه ، با هوشیاری وشجاعتی کم نظیر از دهان مرگ گریخت تا حکایت جانهای شیفته ای را که در آن سحرگاه شوم به جوخه ی آتش سپرده شدند باز گوید و ازراز های آن جنایت پرده بردارد.
اگر ممکن است ازتحصیلات خود ودوره ویا دوره هایی که در زندان بودید بگویید.
ج- من محمد رضا آشوغ هستم ، تکنسین مهندسی بهداشت و کنترل مواد غذایی که در سال سوم دستگیر شدم . اولین بار در سال ١۳۶۰ بازداشت و به دوسال حبس و ١۰ سال حبس تعلیقی محکوم شدم و تا سال ١۳۶۲ در زندان بودم .
دومین بار اواخر سال ۶۴ دستگیر و به ده سال حبس محکوم شدم . در ۹ مرداد سال ۶۷ بدون محاکمه و حتی بدون رعایت موازین حقوقی و قضایی پوسیده ی مربوط به رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی - و قوانین قضایی بین المللی- بدون جرم جدیدی ، به اعدام محکوم شدم و سحرگاه ۱۱ مرداد، در دو قدمی مرگ، از جوخه ی تیرباران گریختم .
شما درتابستان ۶۷ درزندان یونسکو بودید، تاریخچه ی این زندان چگونه است ومسولان آن درآن مقطع چه کسانی بودند؟
Monday, September 10, 2018
Sunday, September 09, 2018
Friday, September 07, 2018
Wednesday, September 05, 2018
Monday, September 03, 2018
جرئت شک کردن - مهدی یعقوبی
جرئت شک کردن
شک کردن تنها مسئلهای است که در آن شک نیست
واشنگتن ایروینگ
در جامعه اسلامی ما هیچ شجاعت و شهامتی بالاتر از شک کردن و خطر کردن در قلمرو ایدئولوژی نیست .
در جامعه غرق در خرافات و استبدادی ما شک کردن به مبادی دین در حکم نبرد با سپاه جهل و جنون را دارد و بهای بس سنگینی می طلبد. باید مانند یک رزمنده جامه رزم بتن کرد و پیه همه چیز را بتن مالید و به میدان جنگ رفت.
مذهب اسلام از آغاز ورودش در سرزمین ما با شمشیرهای آخته و خونین درهای هر گونه آزاداندیشی را با قفل های آهنین بسته است و روح مردم ایران ما را به بند . خدای مسلمانان در قرآن صریحا کسانی را که با آنتخاب آزاد و آگاهانه از اسلام بر گشته اند . مستوجب شدیدترین مجازات ها میداند . مجازات هایی که آدمی از شنیدنش پیکرش به لرزه می افتد و حتی در خواب و رویاها هم به خود اجازه آن را نمی دهد که به دستوراتش شک کند تا مبادا به دست نایبانش بر روی زمین به شنیع ترین صورت کشته و پس از مرگ هم در آتش گدازان جهنم تا ابد سوزانده شود.
شما حتما جسارت داعشی ها و دیگر نیروهای فناتیک مسلمان را در جنگ ها ( جهاد در راه خدا ) دیده اید آنها بی مهابا دل به دریا میزنند و برای رسیدن به بهشت و حوریانش مثل آب خوردن به خود بمب و نارنجک می بندند و خود را منفجر . اما همین نیروهای بی باک و جسور در مقابل اندیشیدن و شک در مبادی دینی به اندازه یک دانه جو شجاعت و جرئت ندارند . دستگاههای فکری آنها در این قلمرو مانند کسی که بر اثر ویروس بیماری ایدز که به سیستم ایمنی بدن حمله می کند و فرد را نسبت به ابتلا انواع بیماریهای گوناگون آسیب پذیر می سازد مختل یا از کار افتاده است .
خروج و شوریدن انسان از این قفس فولادین فراتر از بود و نبود و عزم و جسارتی عظیم می طلبد . عزمی که وجود و لاجود فرد را در کوره گذازانش ذوب می کند و موجب طلیعه تولدی تازه می شود . در این نفی در نفی اگر چه در هیات ظاهری اش تطوری ایجاد نشده است اما در ماهیت و جوهر کاملا فرق می کند و زندگی اش را بصورت بنیادی دگرگون می کند . چرا که جرئت شک کردن و اندیشیدن دیباچه هر فهم و درک فلسفی و پیشدرآمد آزادی است.
اگر این تغیرات و کمیت های انباشته در یک جهش خلاق دیوار دنیای کهنه را ترک ندهد و آن را فرو نپاشد . یعنی تنها به یک تحول صوری و رفرمیستی بسنده کند و نفی به اثبات در مدارهای بالا و بلندتر منجر نگردد آنوقت تبدیل خواهد شد به پارادوکس یا انسانهایی از نوع همین منورالفکران یا مکلا های بندباز که در عمل بسی خطرناک تر از آخوندها و ملاهای مرتجع می باشند . آنها به جای ریشه کنی درختی که میوه های زهرآگین ببار می آورد به شاخه و برگها می چسبند و آبها را با مغلطه کردن گل آلود می سازند تا مردم راه را از چاه نشخیص ندهند.
مکلاها با تاکتیک های قدیمی و کلمات قلنبه و سلنبه از نقد اساسی پرهیز می کنند و مسائل را دور میزنند و به جاده خاکی می روند.
نقد و شک کردن واقعی ایدئولوژی بالنده می طلبد و دل کندن از گنداب طبقه استثمارگر که بود و نبودش با سود بسته است و برای بقای نظام انگلی اش به این روشنفکرانی که متعلق به دنیای کهنه اند شدیدا نیازمند.
مکلاها در جامعه ما به رنگ کردن در و پنجره و تغییر دکوراسیون می اندیشند در حالی که ما می گوییم خانه از پای بست ویران است و نه تنها در قلمرو سیاست و اجتماع ، بلکه در قلمرو ایدئولوژیک باید تغییر یافت . همان پهنه ای که باید مانند یک رزمنده جامعه رزم پوشید و در نبرد با ملایان مرتجع به میدان جنگ مرگ و زندگی شتافت.
شک کردن تنها مسئلهای است که در آن شک نیست
واشنگتن ایروینگ
در جامعه اسلامی ما هیچ شجاعت و شهامتی بالاتر از شک کردن و خطر کردن در قلمرو ایدئولوژی نیست .
در جامعه غرق در خرافات و استبدادی ما شک کردن به مبادی دین در حکم نبرد با سپاه جهل و جنون را دارد و بهای بس سنگینی می طلبد. باید مانند یک رزمنده جامه رزم بتن کرد و پیه همه چیز را بتن مالید و به میدان جنگ رفت.
مذهب اسلام از آغاز ورودش در سرزمین ما با شمشیرهای آخته و خونین درهای هر گونه آزاداندیشی را با قفل های آهنین بسته است و روح مردم ایران ما را به بند . خدای مسلمانان در قرآن صریحا کسانی را که با آنتخاب آزاد و آگاهانه از اسلام بر گشته اند . مستوجب شدیدترین مجازات ها میداند . مجازات هایی که آدمی از شنیدنش پیکرش به لرزه می افتد و حتی در خواب و رویاها هم به خود اجازه آن را نمی دهد که به دستوراتش شک کند تا مبادا به دست نایبانش بر روی زمین به شنیع ترین صورت کشته و پس از مرگ هم در آتش گدازان جهنم تا ابد سوزانده شود.
شما حتما جسارت داعشی ها و دیگر نیروهای فناتیک مسلمان را در جنگ ها ( جهاد در راه خدا ) دیده اید آنها بی مهابا دل به دریا میزنند و برای رسیدن به بهشت و حوریانش مثل آب خوردن به خود بمب و نارنجک می بندند و خود را منفجر . اما همین نیروهای بی باک و جسور در مقابل اندیشیدن و شک در مبادی دینی به اندازه یک دانه جو شجاعت و جرئت ندارند . دستگاههای فکری آنها در این قلمرو مانند کسی که بر اثر ویروس بیماری ایدز که به سیستم ایمنی بدن حمله می کند و فرد را نسبت به ابتلا انواع بیماریهای گوناگون آسیب پذیر می سازد مختل یا از کار افتاده است .
خروج و شوریدن انسان از این قفس فولادین فراتر از بود و نبود و عزم و جسارتی عظیم می طلبد . عزمی که وجود و لاجود فرد را در کوره گذازانش ذوب می کند و موجب طلیعه تولدی تازه می شود . در این نفی در نفی اگر چه در هیات ظاهری اش تطوری ایجاد نشده است اما در ماهیت و جوهر کاملا فرق می کند و زندگی اش را بصورت بنیادی دگرگون می کند . چرا که جرئت شک کردن و اندیشیدن دیباچه هر فهم و درک فلسفی و پیشدرآمد آزادی است.
اگر این تغیرات و کمیت های انباشته در یک جهش خلاق دیوار دنیای کهنه را ترک ندهد و آن را فرو نپاشد . یعنی تنها به یک تحول صوری و رفرمیستی بسنده کند و نفی به اثبات در مدارهای بالا و بلندتر منجر نگردد آنوقت تبدیل خواهد شد به پارادوکس یا انسانهایی از نوع همین منورالفکران یا مکلا های بندباز که در عمل بسی خطرناک تر از آخوندها و ملاهای مرتجع می باشند . آنها به جای ریشه کنی درختی که میوه های زهرآگین ببار می آورد به شاخه و برگها می چسبند و آبها را با مغلطه کردن گل آلود می سازند تا مردم راه را از چاه نشخیص ندهند.
مکلاها با تاکتیک های قدیمی و کلمات قلنبه و سلنبه از نقد اساسی پرهیز می کنند و مسائل را دور میزنند و به جاده خاکی می روند.
نقد و شک کردن واقعی ایدئولوژی بالنده می طلبد و دل کندن از گنداب طبقه استثمارگر که بود و نبودش با سود بسته است و برای بقای نظام انگلی اش به این روشنفکرانی که متعلق به دنیای کهنه اند شدیدا نیازمند.
مکلاها در جامعه ما به رنگ کردن در و پنجره و تغییر دکوراسیون می اندیشند در حالی که ما می گوییم خانه از پای بست ویران است و نه تنها در قلمرو سیاست و اجتماع ، بلکه در قلمرو ایدئولوژیک باید تغییر یافت . همان پهنه ای که باید مانند یک رزمنده جامعه رزم پوشید و در نبرد با ملایان مرتجع به میدان جنگ مرگ و زندگی شتافت.
Sunday, September 02, 2018
کافرستان - مهدی یعقوبی
زنان با حجاب مسلمان در پاریس
تا قبل از ظهور شجره طیبه داعش در جهان اسلام ، دمدمای غروب که هوا رو به تاریکی می رفت زنان با حجاب با مقنعه می آمدند روبروی خانه ام روی نیمکت می نشستند و گل می گفتند و گل می شنفتند و گاه که خسته می شدند با موبایل خود ور می رفتند . تنها اشکالی که داشت این بود که تخمه هایی را که زیر مقنعه می شکستند همانجا می ریختند و به ریش هلندی های کافر ,و زنان لخت و عوری که گهگاه با سگ های نجس شان!؟ از کنارشان می گذشتند قاه قاه می خندیدند .
بعد از ظهور و افول داعش متاسفانه بر اساس اسلام هراسی هایی که غرب کافر به راه انداخته اند و بیزاری مردم اروپا از هر نوع اسلام دیگر رد و اثری از آنها نیست .
البته بنده یک لاقبای تبعیدی!؟ شک ندارم که غیبت آنها موقتی است و بعد از به قدرت گرفتن دوباره اسلام در این کافرستان باز چشمم به دیدار رخ و رخسارشان روشن خواهد شد.
بعد از ظهور و افول داعش متاسفانه بر اساس اسلام هراسی هایی که غرب کافر به راه انداخته اند و بیزاری مردم اروپا از هر نوع اسلام دیگر رد و اثری از آنها نیست .
البته بنده یک لاقبای تبعیدی!؟ شک ندارم که غیبت آنها موقتی است و بعد از به قدرت گرفتن دوباره اسلام در این کافرستان باز چشمم به دیدار رخ و رخسارشان روشن خواهد شد.
مهدی یعقوبی