Monday, September 30, 2019

فرار - داستان کوتاه - مهدی یعقوبی



در محوطه سرسبز بیمارستان دو مامور مسلحی که در کنارش ایستاده بودند دستبدنش را باز و اشاره کردند که از خودرو پیاده شود . زندانی که اسمش سیمین بود نگاهی انداخت به اطراف و چادرش را  کمی کشید روی پیشانی اش . آسمان صاف و  آفتابی بود و بادی نرم گونه های شفافش را نوازش . هشت ماه به جرم جاسوسی در سلول انفرادی بود و میدانست که اگر نجنبد بی برو برگرد اعدامش می کنند.

 

Saturday, September 28, 2019

آیت الله خمینی - هیچکس حق ندارد با امریکا مذاکره کند مگر اینکه ...

آیت الله خمینی - هیچکس حق ندارد با امریکا مذاکره کند مگر اینکه نظام در خطر بیفتد
چرا که حفظ نظام از اوجب واجبات است.
 

Thursday, September 26, 2019

چند توصیه به نویسنده ها و داستانی کوتاه از ویلیام فاکنر




توصیه‌های ویلیام فاکنر به نویسنده‌ها
نیکول بیانچی/ ترجمه بهار سرلک
مشغول نوشتن داستان کوتاهی هستم و حالا که به پایان آن نزدیک شدم ترس‌های همیشگی‌ام سراغم آمده‌اند: اصلاً این داستان خوب است؟ توانسته‌ام شخصیت‌های باورپذیری را خلق کنم یا آنها تک‌بعدی هستند؟ می‌توانم همه‌چیز را در گره‌گشایی حل کنم؟ خواننده با این داستان ارتباط برقرار می‌کند؟ نوشته‌ام را نقد می‌کنند؟
توی همین فکرها بودم که اتفاقی در مجله پاریس ریویوی سال ۱۹۵۶، مصاحبه‌ای از ویلیام فاکنر، نویسنده «خشم و هیاهو» و «گور به گور» و برنده جایزه نوبل ادبیات دیدم. برخلاف شک و تردیدهایی که داشتم، برخی از نظرات او من را تشویق کرد پایان داستانم را بنویسم.
ویلیام فاکنر سال ۱۹۴۹ جایزه نوبل ادبیات را برای «ادای خدمت قدرتمندانه و هنرمندانه‌اش به رمان مدرن امریکایی» دریافت کرد. همچنین برای رمان‌های «یک افسانه» ۱۹۵۴ و «رودخانه‌ها» ۱۹۶۲ برنده جایزه پولیتزر شد.
با این وجود او در این مصاحبه، فاش کرده بود هرگز از کارش رضایت نداشت. او توضیح داده بود نویسندگان آرزوی کمال ایده‌آلی را در سر می‌پرورانند؛ کمالی که هرگز نمی‌توانند به آن دست یابند. او گفته بود: «همه ما در مسیر دستیابی به رویای کمالمان شکست می‌خوریم. بنابراین بر پایه شکستی باشکوه برای انجام غیرممکن، خودمان را ارزیابی می‌کنیم.» فاکنر بر این باور بود که غیرممکن است نویسنده‌ای داستانی کامل و بی‌عیب‌ونقص بنویسد. هر چند تلاش برای نوشتن اثری کامل در نوع خود مشقتی باشکوه است. در واقع آن سهم از تلاشی که برای انجام غیرممکن می‌کنی، مهم است.
فاکنر در این مصاحبه می‌گوید اغلب کارهای او هم در داشتن چنین مولفه‌ای با شکست مواجه شده‌اند:

Wednesday, September 25, 2019

Monday, September 23, 2019

دکتر شفیعی کدکنی - درباره‌ دشمنی با زبان پارسی و برنامه‌های زبانی دشمنان این زبان



*آنجا [آکسفورد] یک فرد انگلیسی که اسمش همه چیزش انگلیسی بود، عضو کمپانی هند شرقی بود، آمده زبان فارسی یاد گرفته و به فارسی شعر گفته و شعر در سبک هندی… شما تا بخواهید یک مصرع دیگری را بفهمید… شماهایی که زبان مادری‌تان هست، شما که بعضی‌هایتان فوق لیسانس و دکتر ادبیات فارسی هستید محال است شعر بیدل را بفهمید.
* بیدل یک منظومۀ بسیار بسیار منسجم و پیچیده‌ای است که کُدهای هنریش را هر ذهنی نمی‌تواند اینکود[رمزگشایی] کند به اصطلاح زبانشناس‌ها. و این آدم آمده و به سبک بیدل شعر گفته و چقدر جالب و عالی… آدم باورش نمی‌شود که اینقدر این‌ها… بعد آن وقتی که مسلّط شدند، گفتند: گور بابای زبان فارسی، شما زبان فارسی برای‌تان خوب نیست. شما بیایید اُردو را که یک زبان محلّی است، این را بگیرید بزرگش کنید و همین کار را کردند.
* می‌دانستند که زبان فارسی شاهنامه دارد، مثنوی دارد، سعدی دارد، حافظ دارد، نظامی دارد، می‌‌تواند با شکسپیر کُشتی بگیرد. ولی زبان اردو چیزی ندارد که با شکسپیر کُشتی بگیرد. بعد از مدتی بچّه‌ی هندی می‌ گوید: گور بابای این زبان اردو. من که می‌‌توانم شکسپیر بخوانم، چرا این شعرهای ضعیف و این ادبیات چی‌چی را بخوانم اصلاً زبانم را انگلیسی می‌کنم، چنانکه کردند.

Sunday, September 22, 2019

شعری از عالمتاج قائم مقامی متخلص به ژاله




 (۱
عالمتاج قائم مقامی متخلص به ژاله۳۰۱ ق.–۱۳۲۶ ش.) شاعر ایرانی بود.
به استناد این بیت نام ژاله عالمتاج بود:

بسته در زنجیر آزادیست سر تا پای من
  بَرده‌ام ای دوست و آزادی بود مولای من
گرچه آزادیست عکس بردگی در چشم خلق
  مجمع آن هر دو ضد اینک دل شیدای من
چیست آزادی؟ ندیدم لیک می‌دانم که اوست
  مرهمی راحت رسان بر زخم تن فرسای من
من نه مردم لیک چون مردان به بازار وجود
  های و هویی می‌کند افسانه سودای من
پر کند ای مرد آخر گوش سنگین ترا
 منطق گویای من، شعر بلند آوای من
من نه مردم لیک در اثبات این شایستگی
  شور و غوغا می‌کند افکار مردآسای من
ای برادر گر به صورت زن همال مرد نیست
  نقش مردی را به معنی بنگر از سیمای من
عرصه دید من از میدان دید تست پیش
  هم فزون ز ادراک تو احساس ناپیدای من
باش تا بینی که زن را با همه فرسودگی
  صورتی بخشد نوآیین طبع معنی‌زای من
از تو گر برتر نباشد جنس زن مانند توست
  گو، خلاف رای مغرور تو باشد رای من
در ره احقاق حق خویش و حق نوع خویش
  رسم و آیین مدارا نیست در دنیای من
پنجه اندر پنجه مردان شیرافکن زنم
 از گری۱ چون سر برآرد همت والای من
باکی از طوفان ندارم ساحل از من دور نیست
  تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من
من به فکر خویشم و در فکر هم‌جنسان خویش
  گر نباشد؟ گو نباشد مرد را پروای من
گر به ظاهر ناتوانم لیک با زور آوران
  کوهی از فولاد گردد خود تن تنهای من
زیردستم گو مبین ای مرد کاندر وقت خویش
  از فلک برتر شود این بینوا بالای من

Saturday, September 21, 2019

عکس ها سخن می گویند




من عاشق دوچرخه سواری و طبیعت هستم.
دیروز هوا خوب بود و سوار دوچرخه ام شدم و 14 ساعت رکاب زدم .
این عکس ها را هم در راه گرفتم.

نان و شراب - اینیاتسیو سیلونه


روی عکس کلیک کنید

 قسمتی از کتاب نان و شراب به قلم "اینیاتسیو سیلونه"
دن: شنیدم در این کوه معدن هست
بونی: خدا نکند معدن باشد!
دن: نمی فهمم! برای چی؟!
بونی: مادام که کوه فقیر است، از آن ماست، اما همین که معلوم شد غنی است، حکومت آن را تصاحب خواهد کرد.
حکومت یک دست دراز دارد و ...
 

Thursday, September 19, 2019

یهودی - داستان کوتاه - مهدی یعقوبی



  از پشت شیشه های گرد و غبار گرفته مغازه تا چشمش افتاد به حاج جعفر ، پول های دخلش را بر داشت و گذاشت در صندوقچه آهنی ای که زیر میزش بود و درش را قفل. سپس با عجله  پا شد و سجاده اش را پهن . شروع کرد به نماز خواندن، آنهم با صدای بلند . همانطور که کلمات را غلیظ ادا میکرد زیر چشمی اطراف و اکناف را می پایید . حاج جعفر با سلام و صلوات و دعاهایی به زبان عربی آمد داخل مغازه و نیم نگاهی انداخت به اطراف . وقتی  دید صاحب مغازه یعنی حسن آقا مشغول عبادت است . همانجا ایستاد و در حالی که تسبیح میزد منتظر.  مدتی که گذشت کلافه شد و در حالی که ریشش را تند و تند میخارید از پشت شیشه به خیابان چشم  دوخت و در همانحال با خودش گفت:
- این قرمساقم داره فیلم بازی میکنه و تا ما رو دیده داره نماز جعفر طیار میخونه، خودم هزار تا مث تو رو میبرم لب چشمه و تشنه  بر میگردونم .


Wednesday, September 18, 2019

شیخ محمد خیابانی - من از اعقاب بابک خرم دین هستم



ملتی که از مرگ نترسد هرگز نمی‌میرد. ترس عامل عمدهٔ اسارت ملتهاست. یک ملت ترسو بزودی در چنگال مستبد ستمگر گرفتار می‌آید.
                                                                           شیخ محمد خیابانی

پیام هشدارآمیز ایران به آمریکا از طریق سوییس






پیام هشدارآمیز ایران به آمریکا از طریق سوییس
رادیو فردا

Tuesday, September 17, 2019

امیلی برونته - با من بیا شاید ستاره ها دیگر چنین بر ما نتابند






با من بیا
شاید دیگر باد
چنین بر ما نوزد،
و شاید ستاره ها دیگر
چنین بر ما نتابند،
بیا با من
پیش از پاییز
پیش از آن که دریاهای خون
ما را از هم جدا کند،
و پیش از آن که تو عشق را در قلب خود ویران کنی
و من عشق را در قلبم

امیلی برونته،
ترجمه از چیستا یثربی، کتاب آبی کوچک عشق



Monday, September 16, 2019

نلسون ماندلا - آزادی به بریدن زنجیرها از دست و پا خلاصه نمی شود



روح الله خمینی: 
اگر ما از اول كه رژيم فاسد را شكستيم و اين سد بسيار فاسد را خراب كرديم، به طور انقلابي عمل كرده بوديم،
 قلم تمام مطبوعات را شكسته بوديم
 و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل كرده بوديم
و روسای آنها را به محاكمه كشيده بوديم
 و حزب هاي فاسد را ممنوع اعلام كرده بوديم و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بوديم
 و چوبه های دار را در ميدان های بزرگ برپا كرده بوديم
و مفسدين و فاسدين را درو كرده بوديم،
 اين زحمت ها پيش نمي آمد.

Sunday, September 15, 2019

هزار شعر سپید - مهدی یعقوبی - شعرهای 7 و 8



دنبال اسلحه می گشتند
دنبال نارنجک
و مانند سگ هاری هر گوشه را بو می کشیدند
و من میدانستم که دروغ می گویند

 در خانه کتاب هایی یافتند که هزار بار خطرناکتر از بمب و نارنجک بود
شعرهای ابوالعلا معری
سروده های کوهستان
و دستنوشته های سرخ

گفتند:
 این خانه بوی کفر میدهد
بوی ارتداد و زنادقه
و عطر آزادی

Thursday, September 12, 2019

سوشون - در راه که می آمدی سحر را ندیدی


سال 1355 بود که یکی از دوستانم ( یوسف بابانیا نوری ) که در درگیری با پاسداران در سال 60 جانباخت کتاب سووشون سیمین دانشور را به من پیشنهاد کرد که بخوانم و همیشه این جمله را بلند بلند می خواند:
در راه که می آمدی سحر را ندیدی...

 

Wednesday, September 11, 2019

تذکره الاولیا-عطار نیشابوری - بیزارم از آن خدای که






و هر که خدای را برای بهشت او بپرستد مزدور نفس خویش است...یعنی خداوند بی نیاز از عبادت است و تو پنداری که برای او کار میکنی؟"تو برای خود کار می کنی"!...
ذکر ابوبکر واسطی،از تذکره الاولیا-عطار نیشابوری

Sunday, September 08, 2019

بیشترین فاحشه های تاریخ معاصر را فروغ فرخزاد شنیده است



 در آن زمان هر کس به هر بهانه ای به فروغ حمله و هتاکی می کرد. هتاکان نه فقط در میان مردم عادی جامعه، که اتفاقا بخشی از روشنفکران آن سال‌ها بودند که ظهور زن مطرح شده‌ ی دوران، داشت خفه‌ شان می‌کرد. جلال آل‌احمد مریدانی داشت که کسب و کار دائم ‌شان تمسخر، توهین و هتاکی به فروغ بود.

Friday, September 06, 2019

مینوی خرد




 اگر رادمردی کسی را نان دهد، تا آن‌کس با آن نان سیر است، هر کرفه و کاری که کند مزدش به روان آن رادمرد خواهد رسید.

کتاب مینوی خرد، پرسش دوم

پرسيد دانا از مينوى خرد که خرد بهتر است يا هنر يا نيکي؟ مينوى خرد پاسخ داد که خردى که با آن نيکى نيست آن را خرد نبايد شمرد و هنرى که خرد با آن نيست، آن را هنر نبايد شمرد.

پرسید دانا از مینوی خرد که رادی( بخشندگی) بهتر است یا راستی یا سپاسداری یا خرد یا کامل اندیشی یا خرسندی
مینوی خرد پاسخ داد که برای روان، رادی و برای همه جهان، راستی و نسبت به ایزدان، سپاسداری و در تن مرد، خرد و در همه کارها، کامل اندیشی و برای آسایش تن و روان و زدن اهرمن و دیوان، خرسندی بهتر است.

مینوی خرد، فصل سوم ، برگردان از پهلوی به پارسی از استاد احمد تفضلی

Thursday, September 05, 2019

هزار شعر سپید - مهدی یعقوبی



شعر های 5 و 6
 
 در گسترای تاریکی
و فراخنای سکوت دره های مه آلود
پرنده ای که به خونش غلتیده بود
آخرین ترانه اش
 گلبوته ای سفید شد
بر چکاد کوهساران برفپوش

23 سال - علی دشتی




بکشید کسانی را که به خدا و روز آخرت ایمان نیاورده و حرام خداوند و پیغمبرش را حرام نمی‌دانند و همچنین آن دسته از اهل کتاب را که به دین حق ایمان نیاورده‌اند، مگر اینکه متعهد شوند با خواری و فروتنی به دست خود جزیه دهند.
آیه ۲۹ توبه


از مطالعه قرآن به شگفتی می افتیم که اثری از معجزه در آن نیست. بیش از بیست و پنج موضع در قرآن وجود دارد که منکران از محمد معجزه خواسته اند که محمدیاسکوت کرده ویا سرباز زده. نمونه هایی مانند اسری90-95. فرقان آیه 30 حجر6-7 انبیاء3-5 یونس20 تا اینجا جواب محمد این بوده که بگومن بنده ای هستم شبیه شما. و در آیات رعد7 و عنکبوت50 می گوید من فقط بیم دهنده ام. ودر عنکبوت51 سرانجام قرآن را آیت خود می نامد. در آیات 109-111 سوره انعام مشرکان سوگندیاد می کنند اگرمحمد معجزه ای بیاورد ایمان می آورند و خدا جواب میدهد اگرآیت هم نازل کنم شما ایمان نمی آورید و "مردم ایمان نمی آورند مگر خدا بخواهد.ما چشم و دل ایشان را از گرویدن به حق گردانیده ایم" . دلیل ایمان نیاوردنشان این است که خدا نمی خواهد. چنین برمی آید که محمد از آوردن معجزه طفره می رود. این مورد برای اهل کتاب (پیروان سایر ادیان) که درخواست معجزه کردند در آیه 152 سوره نساء نیزبیان شده که اگر میخواستیم هدایتشان میکردیم. در آیه 35 انعام گویا محمد از اینکه معجزه ای ندارد ناراحت است و خدا با بهانه فوق به محمد می گوید"پس تو نادان مباش" در آیه 59 اسری بهانه ای که برای نیاوردن معجزه آورده می شود این است که اگر معجزه آوردیم و ایمان نیاوردند آنها را هلاک می کنیم و چون خداوند نمی خواهد کافران هلاک شود معجزه نمی آورد. این در حالی است که در سوره های مدنی به وفور حکم به قتل و کشتار کافران داده شده است. قابل ذکر است تمام آیاتی که پیرامون بحث معجزه بیان شده مربوط به سوره های مکی است و بعد از آنکه قدرت و برق شمشیر محمد بر سر کفار نازل شد نه در خواستی از معجزه بود و نه توجیهی برای نبود معجزه. سوال مهمی که مطرح می شور این است، آوردن معجزه برای خدایی که در قرآن از داستان های معجزات پیامبران قبل به کرات سخن گفته و آن را ادله روشن برای هدایت ذکر کرده و خود را برای این معجزات ستوده است، چطور چنین قدرتی را به محمد نمی دهد تا بهانه ای برای کفار باقی نماند.
 23سال علی دشتی

Wednesday, September 04, 2019

پرنده پشت پنجره ام در شهر لاهه هلند


  The Hague 
Netherlands

 

صبح وقتی پرده پنجره خانه ام را در هلند کنار میزنم می بینم که این پرنده منتظر نشسته است. ترجیح میدهد دانه های آفتابگردان یا بادام را از دستم بردارد تا اینکه در کنارش روی میله آهنی بگذارم.

Tuesday, September 03, 2019

خاطرات روسپیان سودازده - گابریل گارسیا مارکز



این رمان از گابريل گارسيا مارکز در صدر پرفروش ترين نويسندگان جهان در ايران شد. 
هیچ وقت با زنی هم خوابگی نکرده ام که به او پول نپرداخته باشم ، حتی آن تعداد کمی را هم که این کاره نبودند با دلیل یا به زور متقاعد میکردم که پول را از من قبول کنند ، حتی اگر قرار باشد آن را به سطل زباله بیاندازند.

Monday, September 02, 2019

ضرطه - داستان کوتاه



ضرطه - داستان کوتاه
در گوشه سلول قاسم سرش را گذاشته بود در کاسه دستانش و مات و مبهوت نگاهش را پرداده بود به میله های آهنی که بر سقف سیمانی تعبیه شده بود . هراسی محو و مبهم در چشمهایش موج می زد . کم حرف بود و روز و شب در رویاهایش پرسه .

هم سلولی اش داریوش که آنسوتر نشسته بود کتابی را که مشغول خواندش بود بست و پتوی سربازی را از روی زانویش کنار.  آمد دستش را گذاشت روی شانه اش. قاسم نرمخندی زد و دوباره نگاهش را انداخت به میله های آهنی بر سقف سلول که آسمان آبی از لابلایش پیدا بود.
داریوش گفت:
- زیباس نه
قاسم سرش به علامت تایید تکان داد.
- نگفتی برا چی افتادی هلفدونی، اتهامت چیه
- اگه بگم خنده ات میگیره