سفرنامه ابن بطوطه

 


ابن بطوطه را به عنوان یکی از بزرگترین جهانگردانِ تاریخ می‌شناسند. حدودِ هفتصد سال پیش، از مراکش راه افتاد و کشورهایی که الآن به نام مصر، سوریه، عربستان، ایران، هند، چین، مالدیو، فیلیپین، روسیه، اسپانیا یا سومالی می‌شناسیم را دید و حتی در دربار بعضی پادشاهان هم منصب گرفت. مارکوپولو، که گویا بعضی از خاطراتش دروغ بوده، نصفِ این مقدار هم سفر نکرد.


سفرنامۀ ابن بطوطه سرشار از نکته و نمک است. اگر وقت شد، راجع به آن باید بیشتر نوشت. بخشي که این روزها مدام در ذهنِ من تکرار می‌شود مربوط است به عبور او از یک بیابانِ بسیار گرم و بی‌آب و آبادانی، جایی در عربستانِ کنونی. صحرایي که باید با سرعت از آن عبور کرد تا گرفتارِ گرمای جهنمیِ آن نشوند. او داستاني راجع به این صحرا شنیده و بازگو می‌کند:

«... نَعوذُ بالله تو گویی جهنم است! در یکی از سال‌ها باد سَمومي (باد بسیار گرم و زهرآگین) که این‌جا می‌وزَد مشقّات و مصائبِ بزرگي برای حجاج به بار آورد: ذخیرۀ آب به پایان رسید ...»*.


عارف قزوینی - کار با شیخِ حریفان بمدارا نشود

 



کار با شیخِ حریفان بمدارا نشود
نشود یکسره تا یکسره رسوا نشود
شده آن کار که باید نشود، می باید
کرد کاری که دگر بدتر از این ها نشود
درِ تزویر و ریا باز شد این بار چنان
بایدش بست، پس از بسته شدن وا نشود
بس نمایش که پسِ پرده ی سالوس و ریاست
حیف! بالا نرود پرده تماشا نشود

مردان ايرانى از دیرباز رسم آنان بوده چند همسر داشته باشند

 


اولئاریوس که در زمان شاه صفی از ایران دیدن کرده، می نویسد:

مردان ايرانى نسبتا ثروتمند به داشتن يك همسر اكتفا نمى‌كنند. از ديرباز رسم آنان بوده است كه چند همسر داشته باشند. استرابون گمان دارد كه شاه سالانه به كسانى كه بيش از ديگران فرزند پسر به دنيا مى‌آورند جايزه مى‌داده است. امروزه اين دليل براى تعدد زوجات معتبر نيست، زيرا بسيارى از آنان مايل به داشتن فرزند زياد نيستند، به همين دليل يكى پس از ديگرى نزد پزشك ما كه به سبب معالجه بيمارى‌هاى مختلف شهرتى يافته بود مى‌آمدند و مى‌پرسيدند كه آيا او داروئى براى زنان جوان دارد كه از آبستنى آن‌ها جلوگيرى كند؟ ولی من علت تعدد زوجات مردان ایرانی را تنوع دوستی آنها در عشقبازی با زنان و افراط در شهوترانی می‌بینم.

مردان ایرانی وقتی سال عوض شد و نو شد، به فکر می‌افتند که زن تازه جدیدی هم بگیرند و در حقیقت، این شعر وصف حال آنهاست:

زنی نو کن ای خواجه هر نو بهار / که تقویم پارین نیاید به کار

بازرگانان ثروتمند كه در شهرهاى مختلف كشور به معاملات تجارى مشغولند، در خانه‌هاى اشرافى خود در آن شهرها همسرى دارند كه به محض رسيدن به آنجا نزد خانم آن منزل سكنى مى‌گزينند. به عبارت دیگر، علاوه بر تجارتخانه، خانه آنها هم در شهرها شعباتی دارد.

«میترا مهرآبادی، زن ایرانی به روایت سفرنامه‌نویسان فرنگی»


نامه نیما یوشج به صادق هدایت

 


 نامه نیما یوشج به صادق هدایت 

دوست عزیزم!

در مورد آثار شما، مخصوصن موضوع افکار آثار شما گفتنی زیاد است. اما من آن را می‌گذارم برای بعد. کاری که تو در نثر انجام دادی، من در نظم کلمات خشن و سقط انجام داده‌ام که به نتیجه‌ی زحمت آنها را رام کرده‌ام. اما در این کار من مخالف زیاد است، زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه هست و سوسکها بالا می‌روند و ضجه می‌کشند، مثل "واشریعتا" و "وا وزنا" می‌زنند ... بالاخره کار من هنوز نمودی نخواهد داشت و تا مرگ من هم نمودی نخواهد داشت. این کاری‌ست که من برای آن تمام عمرم را گذاشته‌ام، بی‌خبر که دیگران چند ساعت را به مصرف رسانیده دیواری که من در تمام عمرم ساخته‌ام، در یک ساعت به هم زده و معلوم نیست چه جور باید ساخت و روزی ساخته‌ نحس آنها خراب شده ، به همین دیوار برگردند ... من مطلب را در همین‌جا تمام می‌کنم و آرزوی موفقیت آن دوست عزیز را دارم.

دوستدار شما

نیما یوشیج


مصاحبه‌ی خبرنگار «سان» با کارل مارکس

 



مصاحبه‌ی خبرنگار «سان» با کارل مارکس

یکم اوت ۱۸۸۰

ترجمه‌ی علی رها

کارل مارکس یکی از برجسته‌ترین انسان‌های کنونی است که در سیاست انقلابی ۴۰ سال اخیر نقشی رازگونه ولی پرتوان داشته است. مردی که اشتیاقی به خودنمایی یا شهرت ندارد؛ در زندگی خودستا نیست یا از تظاهر به قدرت بی‌نیاز است؛ مردی که نه عجول است و نه فارغ‌بال؛ مردی با عقلی توانمند، وسیع و رفیع که سرشار از طرح‌هایی گسترده، روش‌های منطقی، و اهدافی عملی است. او زمین‌لرزه‌هایی که ملت‌ها را متشنج کرده و تاج و تخت‌ها را به انهدام کشیده تحمل کرده و هنوز استوار ایستاده است و بیش از هر فرد دیگری در اروپا، از جمله خودِ مازینی، تاج‌برسرها و شیادان حاکم را تهدید و وحشت زده کرده است.

حکم جالب قاضی امریکایی

 



حکم جالب قاضی امریکایی 

 قاضی در مورد پسر پانزده ساله ای که در حال سرقت از یک مغازه در آمریکا بود و هنگام فرار یکی از قفسه ها را شکسته بود حکمی صادرکرد.

وی پس از شنیدن جزئیات حادثه از پسر پرسید.آیا واقعاً نان و پنیر سرقت کرده اید و یک قفسه را خرد کرده اید؟

پسر با خجالت سرش را خم کرد وگفت آره.

قاضی،چرا دزدی کردی

پسر ،نیاز داشتم 

قاضی: آیا نمی توانستی آن را به جای سرقت خریداری کنی؟

پسر: من پول نداشتم.

داستانی تکاندهنده از سون تزو

 

یکی از معروف‌ترین داستان‌هایی که دربارهٔ سون تزو گفته می‌شود مربوط به پیش از استخدام او در ارتش است.