:سهروردی گفت
حقیقت یک آفتاب است که متکثر و متعدد میشود به تعدد مظاهر از دریچهها و روزنها و شکافها، که شهر یکی است و خانهها بسیار و راهها یی بیشمار. و گفت: اول شروع در حکمت بر آمدن است از دنیا، و میانه ی آن مشاهده ی انوار الهی است، و آخرش سفر غیرمتناهی
شمس الدین محمد شهرزوری
نزهت الارواح و روضة الافراح
«اشیا عالم بر دو قسماند یکی آنچه در حقیقت ذاتش نور و ضوء است و دیگر آنچه در حقیقت ذاتش نور و ضوء نیست
و نور خود در هر حال بر دو قسم بود، آنچه هیاتی عرضی بود و نور عارض و دیگر نوری که عارض بر غیر نبود که نور مجرد و نور محض است
و ظلمت نمیباشد مگر عدمِ نور فقط و از نوعِ اعدامی نیست که در آنها امکان وجود باشد پس هر چه غیر نور و نورانی بود مظلم بود و هر گاه از برزخ نور
منتفی گردد در مظلم بودن خود نیازی به چیزی دیگر ندارد
اول حکمت پوست باز کردن از دنیاست
و میانه آن مشاهده انوار خداست
و آخر آن این که بی منتهاست
سهروردی
هر باده را مستان است و هر بحر را غریقان
آن حیرت زده که در ظلمات فرو مانده و چشم او از روشنی آفتاب دوخته است کجا و
آن حیرت زده که از فرط قرب به آفتاب در پرتو آن سوخته است کجا؟
تفاوت ره بین این دو بسیار است
سهروردی در نزهه الارواح شهرزوری
No comments:
Post a Comment