عشق را از عشقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید، در بن درخت، اول بیخ در زمین سخت کند، پس سر بر آرد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد، و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند، و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود، همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است درختی است منتصب القامه که آن به حبه القلب پیوسته است و حبه القلب در زمین ملکوت روید و هرچه در اوست جان دارند.....و این جبه القلب دانه ای ست که باغبان از ازل و ابد از انبار خانهء "الارواح جنود مجنده" در باغ ملکوت در چمن "قل الروح من أمر ربی" نشانده است و به خودی خود آن را تربیت فرماید که " قلوب العارفین من اصایع الرحمن یقلبها کیف یشاء " . وچون مدد آب علم و "من الماء کل شیء حی" با نسیم " ان الله فی ایام دهرکم نفحات" از یمین الله مدد بدین حبه القلب می رسد،صد هزار شاخ و بال روحانی از او سر بر می زند ، از آن بشاشت و طراوت ،این معنی عبارت است که "انی لأجد نفس الرحمن من قبل الیمین".پس حبه القلب که آن را "کلمهء طیبه " خوانند،شجرهء طیبه شود و از آن شجره عکسی در عالم کون و فساد است که آن عکس را "ظل" خوانند و بدن خوانند و درخت منتصب القامه خوانند.و چون این شجره طیبه بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشه ای سر برآرد و خود را در او پیچید تا جایی رسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد و چندان که پیچ عشق بر این شجره زیادت می شود،که آن شجرهء منتصب القامه زرد تر و ضعیف تر می شود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روان مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد که «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی». وچون این شایستگی از عشق خواهد یافت،عشق عمل صالح است که او را بدین مرتبه می رساند که «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه».و صلاحیت استعداد این مقام است و آنچه گویند که فلان صالح است،یعنی مستعد است.پس اگر جان را به عالم بقا میرساند ، تن را به عالم فنا میبرد ، زیرا که در عالم کون و فساد هیچ چیز نیست که طاقت بار عشق تواند داشت...
شیخ شهاب الدین سهروردی ، رسالهء فی حقیقت عشق
No comments:
Post a Comment