سعیدی سیرجانی درباره رضاه شاه

 


وجود رضا شاه میهن پرست و صریح اللهجه و بی باک، برای نجات ایران در هم ریخته و عقب افتاده و نکبت زدهٔ عهد قاجار غنیمتی بود. درست است که رضا شاه همه قدرت ها را قبضه کرده بود، اما به تصدیق دوست و دشمن جز ترقی ملت ایران و حفظ حیثیت ایرانی آرزویی نداشت. او در دوره تلخ سربازیَش طعم تلخ تسلط اجانب را چشیده بود، دیده بود که چه فرومایگان بی شخصیت و پول پرستی زیر علَم اجنبی سینه می زنند و روزگار ملت را سیاه می کنند؛ و از دیده ها و چشیده های خود عبرت گرفته بود. فرق رضا شاه با دیگر قدرتمندان جهان این بود که به اینان نمی توان راست گفت و به رضا شاه کسی نمی توانست دروغ بگوید.

رضاه شاه مخالفان خود را قلع و قمع کرد اما این مخالفان اغلب کسانی بودند که می خواستند خود به قدرت برسند و تخت تاج شاهی را تصاحب کنند یا عمال و سرسپردگان کسانی بودند که چنین هوایی در سر داشتند. اما نشنیده ایم رضا شاه کسی را که بی غرضانه و بی سائقهٔ وطن خواهی با فرمانش مخالفت کرده و به نصیحتش پرداخته باشد، به کام مرگ فرستاده باشد...

من هنوز هم رضا شاه را بزرگترین پادشاهی می دانم که در عرض دو قرن اخیر در ایران ظهور کرده است، خدمات بزرگ به ایران(ایجاد ارتش متحد الشکل، الغاء کاپتلاسیون، تاسیس دانشگاه تهران، ساختن راه آهن سرتاسری، واسترداد ایالت زرخیز خوزستان) فراموش نشدنی هستند در حالی که قتل های سیاسی دوران سلطنتش که معلول توطئه ماموران سازمان امنیت آن روزهای ایران بود، اگر با آن پایه گذاران سلسله های سلطنتی در ایران مانند "شاه اسماعیل صفوی، نادر شاه افشار و آقا محمد خان قاجار" مقایسه شود حقیقتا در حکم صفر است.

 در آستین مرقع-  سعیدی سیرجانی 


وحشی بافقی ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم

 


ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم

امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم

کشتن میرزا آقا بدیع نیشابوری در سال 1248 به فرمان ناصرالدین شاه قاجار

 


داستان از این قرار بود که بدیع در ملاقات با بهاالله مامور بردن نامه ای به شاه شد که به لوح سلطان معروف است. 

شاه نامه را نخوانده پاره کرد و دستور شکنجه و کشتن او را داد. 

در کتاب داستان دوستان شرح کشتن او توسط یکی‌از میرغضبان شاه اینگونه توضیح داده میشود:

…..یکی از احبّای قدیم طهران می‌گفت همسایه جدیدی برای ما رسیده بود و شب اوّل پیغام داد آیا شما می‌آیید اطاق ما یا ما بیاییم برای دیدن شما؟

وی را به اطاق خود خواستیم. معلوم شد قدیم‌ها از میرغضبان دربار ناصرالدّین‌شاه بوده. با بطری عرق خود آمده بود. 

ولی دیگر پشم‌هایش ریخته و دندان‌هایش آویخته؛ امّا چشم‌ها همچنان مَهیب و سِبلَت‌ها پرپشت و مُرعِب بود. 

حلاج - علی میرفطروس

 


قسمتی از کتاب حلاج، علی میرفطروس

درباره ریشه لغت «زندیق» نظریات متعددی از طرف واژه شناسان ابراز شده است و بحث نظری در ریشه یابی این لغت، در حوصله این کتاب نیست «نگاه کنید به: عقاید مزدک- دکتر سید علی مهدی نقوی- ص 100 و نیز بیست گفتار-مهدی محقق-ص 196-191» اما باید بدانیم که کلمه «زندیق» معرب «زندیک» فارسی است و «زند» نام کتابی بود که «مزدک» در تاویل و تفسیر کتاب «اوستا» نوشته بود و چون مطالب «زند» با اعتراض و مخالفت روحانیون فئودال زرتشتی روبرو شد از آن پس پیروان «مزدک» و معتقدان به کتاب «زند» را «زندیک» میگفتند، که نماینده «ارتداد» و «الحاد» به دین رسمی «زرتشتی» بود. پس از حمله اعراب به ایران «زندیک-زندیق» به پیروان مانی و مزدک به افرادی که از پذیرفتن اسلام خودداری میکردند اطلاق میشد.

کلیم کاشانی وصلت غبار غم ز دل ما نمی برد

 


وصلت غبار غم ز دل ما نمی برد

می صیقلست و زنگ ز مینا نمی برد

سرگشتگی بچرخ مرا تا نیاورد

نک گردباد راه بصحرا نمی برد

آخر زدست شوخی طفلان گریختیم

جائیکه اشک پی بسر ما نمی برد

شهرت بهر چه یار شد آفت باو رسید

ماجرای سرود عمو سبزی‌فروش

 

سرود ملی ایران از دوره قاجار تاکنون روند جالبی را طی کرده است. کشور ایران پنج سرود ملی دارد که هر یک بر اساس اتفاقات و ماجراهایی ساخته شده و سپس جای خود را به اثر دیگری داده‌اند. «مهر خاوران» آخرین سرود ملی ایران است که از سال ۱۳۷۱ رسمیت داشته است.

احمد شاملو - مبارزه حافظ یک سرمشق برای من است

 



برای من جالب ترین جنبه ی حافظ، جنبه ی مبارزه جویانه ی اوست، مردی که در پُرفریب ترین دوره های تاریخی مملکت که خانقاه بازی و ریارکاری و عوامفریبی به اوج رسیده، تنها، می گویم تنها، البته می شود مثلا عبید را هم کنار او نشاند ولی عبید مسئله ی دیگری است. حافظ تنها در مقابل شیخان خانقاهی می ایستد و شروع به افشاگری می کند. و این در شرایطی است که آدم کش هائی مثل امیر مظفر و پسرش شاه شجاع از این خانقاه ها و از این زهدبازی ها برای مشروع جلوه دادن حکومتشان استفاده می کردند، و در واقع خانقاه ها شریک دربار بودند.این جنبه ی اجتماعی-سیاسی حافظ در مرتبه ی اول برای من فوق العاده مهم بود. بعد هم خوب آن جان شاعرش و آن زبان شسته رُفته و پر تحرکی که در اختیار دارد که در واقع برای ما که چند صد سال بعد از او به دنیا آمده ایم این دو سه جنبه ی حافظ برای من فوق العاده مهم بود.