خاطرات ناصرالدین‌شاه؛ عربده‌کشی فخرالاطباء در اسکاتلند

 


خاطرات ناصرالدین‌شاه؛ عربده‌کشی فخرالاطباء در اسکاتلند!

ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمی‌کرد. خود او نام یادداشت‌هایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامه‌ها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما می‌گذارند. در اینجا گزیده‌ای از خاطرات یک روز از سفر سوم شاه به فرنگستان را می‌خوانید.

سومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در فروردین سال 1268 شمسی آغاز شد؛ او در این سفر ابتدا به روسیه رفت و سپس عازم کشورهای آلمان، هلند، بلژیک و انگلستان شد.

در اینجا گزیده‌ای از روزنامۀ خاطرات او در روز شنبه بیست و نهم تیرماه سال 1268 شمسی (ذی‌القعده سال 1306 قمری) را می‌خوانید که مربوط است به اقامت شاه در روستای بالاتِر در منطقۀ ابردین‌شایر اسکاتلند:

خطرناک ترین نوع بشر آنتوان چخوف

 



خطرناک ترین نوع بشر

کسی است که فهمش کم 

و اعتقادش زیاد است

آنتوان چخوف


عشق ناصرالدین شاه به ملیجک ثانی

 


این شخص بنا بر گفته اعتمادالسلطنه برادر امینه اقدس یکی از سوگولی های محبوب ناصرالدین شاه بود.البته در بعضی نقل ها گفته شده که برادرش نبود و نسبت دوری باهم داشتند.این میرزا محمد خان به واسطه نسبت با امینه اقدس به دربار راه پیدا کرد.

اول غلام بچه ای بود که به تمسخر لقب امین الزرته! (یا الزرطه) بهش داده بودند چون وظیفش پر کردن افتابه برای درباریان بود.بعد پیشرفت کرد و فراش خلوت و در اخر پیشخدمت شاه شد.یکم هم ناقص العقل بود به طور مثال شب میخوابید صبح پامیشد میگفت دیشب رفتم کربلا عجب صفایی داشت!یا میگفت با ملائکه صحبتی داشتم چنان گفت و پاسخ دادم! اما چندی بعد پسری از او به وجود آمد به اسم غلامعلی خان که لقب ملیجک ثانی رو گرفت.اصل موضوع همین شخص است.

Sunday, October 15, 2023

جهنم همین جاست مهدی یعقوبی هیچ

 



وقتی که کودک فلسطینی

در زیر باران موشک 

 کشته میشد

و تکه های گوشت و استخوانش

با هر انفجار

به گوشه ای  پرتاب

سرم را به دیوار کوبیدم

و اندوهناک با خویش گفتم

آیا خدایی هست

اگر هست ... آه

و اشک امانم نمی دهد

اشک

اشک

اشک

***

وقتی که کودک اسراییلی

در زوزه های باد 

مجتهد و پیشنماز مسجدالاقصی جاسوس اسراییل بود

 



شیخ فاضل عبدالله یهودا

او در سال 1946 از یمن به فلسطین مهاجرت کرد و به استخدام موساد اسرائیل درآمد. تظاهر به مسلمانی کرد و کل قرآن را حفظ و تفسیر و علوم قرانی را آموخت. در مسجدالاقصی نمازگزاران را  موعظه و مسائل دینی را تبیین و از مبارزان فلسطینی حمایت میکرد.

یهودی یمنی در سال 1946 میلادی به همراه گروهی از یهودیان یمنی که به یکی از مستعمرات اسراییل در آنجا پیوستند، از یمن به فلسطین مهاجرت کرد و در آنجا توسط سازمان اطلاعات موساد  برای آماده سازی برای جنگی که در آنجا به خدمت گرفته شد، به خدمت گرفت. اسراییلی ها در سال 1948 میلادی در حال آماده شدن برای تشکیل دولت رژیم اسراییلی بودند.

این یهودی خود را به عنوان یک روحانی مسلمان درآورده و خود را شیخ فاضل عبدالله می نامد و اسلام را سرپوشی برای کار خود برای موساد قرار داده و بسیار باهوش بوده و در حفظ کل قرآن با تفسیر و علوم آن کار می کرده است. ، اما گاهی در مسجد الاقصی بیت المقدس امامت مسلمانان را بر عهده داشت.

شفیعی کدکنی زبان فارسی به هیچ قومی در ایران تعلّق ندارد

 


زبان فارسی به هیچ قومی در ایران تعلّق ندارد

 شفیعی کدکنی 

*زبان فارسی به هیچ قومی در ایران تعلّق ندارد. بلکه متعلّق به همۀ ایرانیان است.


من در آکسفورد که بودم، آن‌جا در کتابخانه‌اش، یک فرد انگلیسی که اسمش و همه چیزش انگلیسی بود، عضو کمپانی هند شرقی بود، آمده بود زبان فارسی یاد گرفته بود و به فارسی شعر می‌گفت و شعر در سبک هندی!

شماهایی که زبان مادریتان هست، شما که بعضی‌هایتان فوق لیسانس و دکتر ادبیات فارسی هستید محال است شعر بیدل را بفهمید. بیدل یک منظومۀ بسیار بسیار منسجم و پیچیده‌ای است که کُدهای هنریش را هر ذهنی نمی‌تواند دی‌کُد کند به اصطلاح زبان‌شناس‌ها؛ و این آدم آمده و به سبک بیدل شعر گفته و چقدر جالب و عالی … آدم باورش نمی‌شود که این‌قدر این‌ها … [انگلیسی‌ها]

بخشی از نامه‌ی احمد کسروی به بیات نخست وزیر وقت ایران در سال ۱۳۲۲


 


بخشی از نامه‌ی احمد کسروی به بیات نخست وزیر وقت ایران در سال ۱۳۲۲


اما این موضوع که شیعیان به تحريك ملايان به خود حق میدهند بر مذاهب دیگر با آسودگی تف و لعنت بفرستند خلاف مشروطه و دموکراسی است .

Wednesday, October 04, 2023

سنت حسنه مهدی یعقوبی . هیچ


 


شب عروسی حاج احمد آقا و سکینه دختر 13 ساله یکی از علمای پر نفوذ حوزه علمیه  بود. دور تا دور حیاط منزل را چراغانی و گوشه و کنار را پر از گلهای رنگارنگ و زیبا کرده بودند. بوی مطبوع غذاهای چرب و نرم همه را از خود مست لایعقل و به رویاهای دور و دراز پر میداد

مثل همیشه مهمانها که بیشترشان از یاران نزدیک حاج احمد بودند ساعتها قبل از موعد مقرر در محل حاضر شدند و درباره صدور آفتابه به کشورهای فرنگی تا ختنه کردن توریست هایی که وارد ایران میشوند و ذبح شرعی و ساختن بیت الخلاهای اسلامی از فروش پول نفت در غرب کافر و نابودی اسرائیل با بمب اتم و دیگر موضوعات مهم و حیاتی بحث و فحص میکردند.

روده بزرگ ها داشتند روده های کوچک را میخوردند اما 


جواب ابلهان خاموشی است

 

شیخ الرییس ابوعلی سینا بلخی، اسب خود را به درختی بست و سفره‌ی پهن کرد تا چیزی بخورد. 

روستازاده‌ی مدعی‌العموم و بی‌سواد، سوار بر الاغش به آن‌جا رسید، پیاده شد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا خرش شریک کاه اسب شود و خودش بر سفره‌ی شیخ بنشیند!

شیخ گفت، خرت را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش را بشکند! 

روستایی آن سخن را نشنیده گرفت و با شیخ مشغول شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را شکستاند. روستایی گفت، اسب تو خر مرا لنگ کرد! 

شیخ، ساکت شد و خود را لال جلوه داد؛ روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی، از حال پرسید، شیخ هم‌چنان خاموش بود. 

قاضی به روستایی گفت، این مرد لال است؟

روستایی پاسخ داد، این لال نیست و خود را لال ظاهر ساخته تا که تاوان خر مرا ندهد؛ پیش از این با من سخن گفته، قاضی پرسید با تو چه سخنی گفت؟ 

او جواب داد که گفت، خر را پهلوی اسب من مبند که لگد بزند و پایش را بشکند؛ قاضی خندید و بر دانش شیخ، آفرین گفت.

از آن به بعد در زبان پارسی، این یک ضرب‌المثل شد که: «جواب ابلهان، خاموشی است.»