تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی (هیچ)
Friday, June 28, 2019
Thursday, June 27, 2019
مومنی گفتا بمن دین تو چیست؟
مومنی گفتا بمن دین تو چیست؟
آفریننده ،خداوند تو کیست؟
زاهد و پاک و مسلمان زاده ای
یا که ناپاکی و اهل باده ای
من نگاهی کردمش از روبرو
بر رخ و دندان زرد و زشت او
چهره ای پر کینه و جانی که داشت
نعل اسبی روی پیشانی که داشت
آفریننده ،خداوند تو کیست؟
زاهد و پاک و مسلمان زاده ای
یا که ناپاکی و اهل باده ای
من نگاهی کردمش از روبرو
بر رخ و دندان زرد و زشت او
چهره ای پر کینه و جانی که داشت
نعل اسبی روی پیشانی که داشت
Wednesday, June 26, 2019
سرگذشت فلسفه - افلاطون میگويد غاری را تصور كنيد
روی عکس کلیک کنید
افلاطون میگويد غاری را تصور كنيد
كه در انتهای آن افرادی را از ابتدای كودكی به زنجير بسته باشند به نحوی که اين افراد نتوانند سر خود را به عقب برگردانند و پشت سر خود را ببينند.
در پشت سر اين عده، افرادی زندگی میكنند و آتشی نيز افروختهاند در اثر نور اين آتش تصاويری از رفت و آمد اين افراد و لوازمشان روی ديوار جلوی آن زندانيان در بند افتاده است و سرو صداهای آن مردم نيز در اثر انعكاس در غار از جلوی همان تصاوير نقش بسته بر ديوار به گوش آن زندانيان میرسد.
كه در انتهای آن افرادی را از ابتدای كودكی به زنجير بسته باشند به نحوی که اين افراد نتوانند سر خود را به عقب برگردانند و پشت سر خود را ببينند.
در پشت سر اين عده، افرادی زندگی میكنند و آتشی نيز افروختهاند در اثر نور اين آتش تصاويری از رفت و آمد اين افراد و لوازمشان روی ديوار جلوی آن زندانيان در بند افتاده است و سرو صداهای آن مردم نيز در اثر انعكاس در غار از جلوی همان تصاوير نقش بسته بر ديوار به گوش آن زندانيان میرسد.
Tuesday, June 25, 2019
پزشک انگلیسی ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه
درسال ۱۸۴۴ میلادی یک طبیب انگلیسی به نام ویلیام کارمیک به ایران آمد دفتر طبابت و دواخانه خود را در تبریز بر پا کرد. چیزی نگذشت که او هم مانند بقیه اطباء انگلیسی و به همان روالی که آنها به شاه و دربارنزدیک می شدند، با ناصرالدین شاه خیلی نزدیک شد و به وظایف جاسوسی پرداخت
جوزف دیکسن Joseph Dickson گخ بعداً لقب اشرافی گرفت یک طبیب دیگر انگلیسی بود که در سال ۱۸۴۸ میلادی به ایران آمد و بطوری به ناصرالدین شاه نزدیک شد که در سفر اول ناصرالدین شاه به اروپا جزو همراهان درآمد و از همان روز اول گزارش های بسیار دقیق از طرز خوردن و خوابیدن و لباس پوشیدن و سایر عادات شخصی شاه برای میزبانانش به انگلیس می فرستاد و این کارب قدری دقیق بود که وقتی ناصرالدین شاه به انگلستان رسید ملکه ویکتوریا می دانست که شاه ایران روزی چند بادیه آب می خورد، چگونه یاد گرفته است قاشق چنگال بدست گیرد. چه میوه هائی را دوست دارد و چطور هسته آلبالو را روی فرش اطاقش تف می کند.
جوزف دیکسن Joseph Dickson گخ بعداً لقب اشرافی گرفت یک طبیب دیگر انگلیسی بود که در سال ۱۸۴۸ میلادی به ایران آمد و بطوری به ناصرالدین شاه نزدیک شد که در سفر اول ناصرالدین شاه به اروپا جزو همراهان درآمد و از همان روز اول گزارش های بسیار دقیق از طرز خوردن و خوابیدن و لباس پوشیدن و سایر عادات شخصی شاه برای میزبانانش به انگلیس می فرستاد و این کارب قدری دقیق بود که وقتی ناصرالدین شاه به انگلستان رسید ملکه ویکتوریا می دانست که شاه ایران روزی چند بادیه آب می خورد، چگونه یاد گرفته است قاشق چنگال بدست گیرد. چه میوه هائی را دوست دارد و چطور هسته آلبالو را روی فرش اطاقش تف می کند.
روی عکس کلیک کنید
Monday, June 24, 2019
Sunday, June 23, 2019
Friday, June 21, 2019
Thursday, June 20, 2019
عقاب - داستان کوتاه - مهدی یعقوبی
از کوره خورشید انگار بارانی از آتش بر سرش می بارید و بادها تنوره کشان بر بالهای خسته اش شلاق . تا دورهای دور حتی تکدرختی پیر و خشکیده هم به چشم نمی خورد و از همه مهیب تر لهیب سوزان تشنگی که رگ و روحش را می سوخت.
احساس می کرد که پاهای بزرگ و نیرومند و منقارهای خمیده اش حتی یارای گرفتن شکاری زخمی را هم ندارد . فرسوده بود و بی رمق . تونل تاریک مرگ دهانش را بیرحمانه برای بلعیدنش گشوده بود.
همانطور که بال میزد هذیانی گنگ و دوداندود محصورش کرده بود و تنهایی. کسی در ژرفا ژرف وجودش زمزمه میکرد:
- عقاب نماد جسارت است، پرواز کن پرواز
احساس می کرد که پاهای بزرگ و نیرومند و منقارهای خمیده اش حتی یارای گرفتن شکاری زخمی را هم ندارد . فرسوده بود و بی رمق . تونل تاریک مرگ دهانش را بیرحمانه برای بلعیدنش گشوده بود.
همانطور که بال میزد هذیانی گنگ و دوداندود محصورش کرده بود و تنهایی. کسی در ژرفا ژرف وجودش زمزمه میکرد:
- عقاب نماد جسارت است، پرواز کن پرواز
Wednesday, June 19, 2019
Tuesday, June 18, 2019
Monday, June 17, 2019
Saturday, June 15, 2019
داستان شانس - مارک تواین
داستان شانس - مارک تواین
ترجمه حسین کارگربهبهانی
ضیافتی به افتخار یکی از سه افسر برجسته ارتش برگزار شده بود. بنابر دلایلی که به زودی آشکار خواهد شد نام واقعی این افسر را ذکر نمی کنم و او را ژنرال لرد آرتور اسکورزبی، وی، سی، کا و غیره و غیره می نامم. مردی که تا آن روز هزاران بار درباره او شنیده بودم، سی سال پیش نامش به دلیل میدان های جنگ کریمه به اوج شهرت رسیده بود در آن ضیافت نشسته بود. خوراکم آنجا شده بود نگاه کردن به این نیمه خدا. در صورتش کنکاش می کردم. آرامش، توداری، جذابیت سیما و صداقت از سر و رویش می بارید. او چشم هایی که سرتاپایش را تحسین می کردند و ستایشی که از اعماق قلب مردم بیرون می آمد را نادیده می گرفت.
کشیشی که سمت چپم نشسته بود مرا می شناخت. او نیمه اول عمرش را در اردوگاه ها گذرانده بود و آموزگار مدرسه نظامی “وول ویچ” بود. در همان لحظه نوری در چشم های کشیش دیدم. به سمت من خم شد و در حالی که به قهرمان جشن اشاره می کرد گفت: او احمقی بیش نیست.
Friday, June 14, 2019
Thursday, June 13, 2019
شعر - کفر
در نهفت دل تبدیده من
رعدها می غرند
موجهای سرکش
عاصی و شرزه که سر می کوبند
تار و پودم آتش
همه ذرات وجودم شده است
شعله هایی از خشم
من در این گستره سرد سکون
در پس پلک فرو بسته این پنجره ها
مرگ و خاموشی ها
نفسم می گیرد
شعر و موسیقی و نور
عطر هر خاطره ام می میرد
روح من در بند است
دین و ایمانم شد
بر دو دستم زنجیر
و خدا فرموده است
گردن هر مرتد
تیغه های شمشیر
عاصی ام من عاصی
میکشم نعره که از قعر جگر:
جان که بر روی لبم آمده از بند و قفس
پایه مذهبم از وحشت و ترس
Wednesday, June 12, 2019
Tuesday, June 11, 2019
Monday, June 10, 2019
دوبیتی های مهدی یعقوبی
همخوانهای سایشی و آواهای شعری در دوبیتی هایم
شرار شعله آتشفشانم
در آتش شد به شبگیر آشیانم
به دشت شب که با شولای خورشید
شقایق های وحشی می نشانم
مهدی یعقوبی
سکوت و سایه ی سرو و سپیدار
صدای سینه سرخ و سهره و سار
سحرگاهان به صحراهای سرسبز
سواری می رسد از سوی کهسار
مهدی یعقوبی
در زبان فارسی ۲۳ همخوان وجود دارد که از میان این ۲۳ همخوان، ۱۳ همخوان واکدار، ۹ همخوان بیواک، و یک همخوان، به دلیل تولید در چاکنا، نسبت به این ویژگی خنثی است (همخوان [ʕ] که با نویسه «همزه» و «ع» نشان داده میشود).
واج آرایی، به تکرار یک یا چند واج صامت یا مصوت می گویند . اگر این صورتبندی کلیشه ای یعنی جوش دادن مکانیکی کلمات نباشد و با تبحر در مضمونی غنی صورت پذیرد بر تاثیر شعر می افزاید و نغمه های حروف و توازن صوتی مانند رشته موجهایی زلال و آهنگین ذهن خواننده را با خود به سمت و سوی سواحل سبز و عطرآگینش می برد.
در اشعار بزرگان شعر فارسی ما گاها با این واج آرایی البته در شکل بسیط در مصرع یا بیت مواجه می شویم . اما بصورت مدون صورت نپذیرفته است.
شعر معروف منوچهری که واج خ و ز در آن تکرار شده است از این نمونه است که نشان میدهد شاعر آگاهانه تکرار چند واج صامت یا مصوت را بکار برده است .
این بیت با تکرار واج خ و ز بازتابی آهنگین و تصویری از خزان است.
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
واج آرایی، به تکرار یک یا چند واج صامت یا مصوت می گویند . اگر این صورتبندی کلیشه ای یعنی جوش دادن مکانیکی کلمات نباشد و با تبحر در مضمونی غنی صورت پذیرد بر تاثیر شعر می افزاید و نغمه های حروف و توازن صوتی مانند رشته موجهایی زلال و آهنگین ذهن خواننده را با خود به سمت و سوی سواحل سبز و عطرآگینش می برد.
در اشعار بزرگان شعر فارسی ما گاها با این واج آرایی البته در شکل بسیط در مصرع یا بیت مواجه می شویم . اما بصورت مدون صورت نپذیرفته است.
شعر معروف منوچهری که واج خ و ز در آن تکرار شده است از این نمونه است که نشان میدهد شاعر آگاهانه تکرار چند واج صامت یا مصوت را بکار برده است .
این بیت با تکرار واج خ و ز بازتابی آهنگین و تصویری از خزان است.
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
دهلیز - هوشنگ گلشیری
فاجعه از وقتی شروع شد که مادر بچه ها از حمام برگشت و پا گذاشت روی خرند خانه و دید که سه تا بچه هاش تاقباز افتاده اند روی آب حوض. بعد از آن را هم که همسایه ها دیدند و شنیدند و خیلی هاشان گریه کردند.
غروب که هنوز همسایه ها توی خانه ولو بودند با دو تا پاسبان و یک پزشک قانونی و مادر بچه ها داشت ساقه های نازک لاله عباسی و اطلسی باغچه را می شکست و خاک باغچه را می ریخت روی سرش. بابای بچه ها مثل هر شب آمد. از میان زن ها که بچه به کول ایستاده بودند توی حیاط و تازه کوچه می دادند رد شد. از جلو اتاق اولی که بچه هاش را کنار هم دراز به دراز خوابانده بودند گذشت و رفت توی اتاق دومی و در را روی خودش بست همه دیدند که صورتش مثل یک تکه سنگ شده بود. همان طور گوشه دار و بی خون و از چشم هایش هم چیزی نمی شد خواند؛ نه غم و نه بی خبری را و تازه هیچ کس هم سر درنیاورد که از کجا بو برده بود.
شب که شد نعش سه تا بچه در خانه ماند و چند زن و دو تا مردی که آمده بودند به بابای بچه ها سرسلامتی بدهند حریف نشدند که در را باز کند. هر چه داد زدند آقا یدالله آقا یدالله انگار هیچ کس توی اتاق نبود. حتی صدای نفس کشیدنش هم شنیده نمی شد. اتاق یکپارچه سنگ بود. فقط از بالای پرده ها توی سیاهی اتاق روشنی سیگارش بود که مثل یک ستاره دور کورسو می زد.
Sunday, June 09, 2019
Saturday, June 08, 2019
جنگ نعمت است - مهدی یعقوبی
آفتاب رنگ و رو باخته ای گهگاه از زیر شاخه های درهم ابرهای رهگذر سر بیرون می آورد و رواق خانه را روشن . چند کبوتر با حالتی مغموم کنار بام سرهایشان را زیر پرهایشان فرو برده بودند و در حالت خواب و بیداری گربه ای را که در کنار دیوار آنها را می پایید نگاه می کردند.
من روی ایوان در حالی که حواسم به جنب و جوش دو کودکم در حیاط خانه بود نگاهم را پر دادم به چهره مهربان مادرم تا از پس سالها آن راز سر به مهری را که بارها قولش را داده بود بمن بگوید.
نعلبکی را برد زیر لبش و چایی اش را که سرد شده بود سرکشید . روسری را با حالتی تبدار از سرش بر داشت و با دستمال پیشانی اش را که پر از عرق شده بود تمیز . لبش را که باز کرد دلم ناگهان تاپ تاپ شروع کرد به تپیدن.
Friday, June 07, 2019
آرایشگاه های «حلال » در روبروی خانه ام در هلند
روبروی خانه ام در لاهه هلند قبلا یک آرایشگاه زنانه و مردانه بود که در آن مردی هلندی کار میکرد . چند بار شیشه های این آرایشگاه را شکستند و سرانجام صاحب آرایشگاه مجبور شد عطایش را به لقایش ببخشد و درش را تخته کند.
حالا پس از گذشت چند سال 4 آرایشگاه اسلامی و حلال در همان محوطه 50 متری باز شده است . 3 آرایشگاه مخصوص مردان و یک آرایشگاه که روی شیشه اش پرده کشیده اند و تنها برای زنان.
خلاصه اسلام عزیز میخش را محکم بر پیشانی کافران هلندی کوبیده است و کسی هم برای این تفکیک های جنسیتی حرفی نمی زند. اگر هم حرفی بزند پیروان دین رحمت و رهایی دهنشان را سرویس می کنند.
نامهء نیمایوشیج به احسان طبری
امید پلید
در ناحیه یِ سَحَر، خروسان
اینگونه به رَغْمِ تیرگی می خوانند:
ـ « آی آمد! صبحِ روشن از در
بگشاده به رنگِ خونِ خود پَر.
سوداگرهای شبْ گریزان.
بر مَرکبِ تیرگی نشسته،
دارند ز راهِ دور می آیند. » ...
از پیکرِ کلِّه بسته دودِ دنیا
آنگه بجهد شراره ها،
از هم بِدَرَند پرده هایی را
که بسته ره نظاره ها،
خوانند بلندتر خروسان:
Wednesday, June 05, 2019
Tuesday, June 04, 2019
وجود و ماهیت خدا - برتراند راسل
«همیشه، همهجا، و برای همهکس اعتقاد بهچیزی بدون شواهدکافی خطاست.»
ویلیام کلیفورداین رساله ترجمه متن سخنرانی برتراندراسل و مباحثه پساز آن در دانشگاه میشیگان است.
ترجمه: امیر کشفی
راسل همۀ براهین اثباتِ وجودِ خدا را مغالطه آمیز میداند؛ و برآن است که مردمان براثر عادات و عواطف به وجودِ خدا اعتقاد دارند، نه بر اثر برهانِ عقلی.
از دورۀ کودکی، اعتقاد به خدا را بهبیشتر مردمان تلقین کردهاند؛ و سپس در دورۀ بزرگسالی، ترس از مرگ و میل به امنیت مردمان را براعتقاد به خدا وا میدارد.
یک عامل مؤثر، این نظر است که اعتقاد بهخدا مردمان را درست کار میکند و بی اعتقاد به خدا مردمان تبهکار میشوند؛ بنا براین، خطاست که وجودِ خدا را قبول نکنیم.
اما راسل اولاً استدلال میکند که مؤمنان برپایۀ ایمان شان تبهکاری میکنند و خود را مجاز میدانند که دیگران را بهفرمانِ خدا بهقتل برسانند!
ثانیاً تأکید میکند که در مسئلۀ وجودِ خدا باید دو امر را تفکیک کرد:
یکی اینکه آیا اعتقاد بهوجودِ خدا صادق است یا کاذب؟
و دیگر آنکه اعتقاد بهوجودِ خدا چه نتایج اخلاقی و اجتماعی دارد؟
خَلطِ این امور منطقاً مغالطهآمیز است.
ویلیام کلیفورداین رساله ترجمه متن سخنرانی برتراندراسل و مباحثه پساز آن در دانشگاه میشیگان است.
ترجمه: امیر کشفی
راسل همۀ براهین اثباتِ وجودِ خدا را مغالطه آمیز میداند؛ و برآن است که مردمان براثر عادات و عواطف به وجودِ خدا اعتقاد دارند، نه بر اثر برهانِ عقلی.
از دورۀ کودکی، اعتقاد به خدا را بهبیشتر مردمان تلقین کردهاند؛ و سپس در دورۀ بزرگسالی، ترس از مرگ و میل به امنیت مردمان را براعتقاد به خدا وا میدارد.
یک عامل مؤثر، این نظر است که اعتقاد بهخدا مردمان را درست کار میکند و بی اعتقاد به خدا مردمان تبهکار میشوند؛ بنا براین، خطاست که وجودِ خدا را قبول نکنیم.
اما راسل اولاً استدلال میکند که مؤمنان برپایۀ ایمان شان تبهکاری میکنند و خود را مجاز میدانند که دیگران را بهفرمانِ خدا بهقتل برسانند!
ثانیاً تأکید میکند که در مسئلۀ وجودِ خدا باید دو امر را تفکیک کرد:
یکی اینکه آیا اعتقاد بهوجودِ خدا صادق است یا کاذب؟
و دیگر آنکه اعتقاد بهوجودِ خدا چه نتایج اخلاقی و اجتماعی دارد؟
خَلطِ این امور منطقاً مغالطهآمیز است.